چرا برخی از علم مطبوع بی بهره اند

امام علی علیه السلام در یکی از سخنان گرانبهای خود که در نهج البلاغه تحت عنوان حکمت و در یکی از تقسیمات علم طبقه بندی شده است، [1] آن را به دو شاخه تقسیم کرده است:

«دانش دانشمندان». ماتبوآ و ماسمو و لا یانفاو ال ماسمو ایزدی لم یاکون و المتبوع; [2] علم و دانش بر دو قسم است: فطری و مسموع و اگر علم فطری در انسان نباشد علم مسموع به درد او نمی خورد.

مفسران نهج البلاغه دربارة معناي اين حديث از حضرت علي (عليه السلام) نظرات متفاوتي آورده اند:

مراد امام (علیه السلام) از «آشنایی پسندیده»، «عقل با ملکه» است; یعنی استعداد از طریق علوم بدیهی و ضروری برای دستیابی به علوم حصولی. و مراد از «علم سمعى» همان است كه منظور دانشمندان است; زیرا کسى که چنین استعدادى نداشته باشد، از آنچه در علم شنیده است، بهره اى نمى برد و از دستاورد او بهره مند نخواهد شد.[3]

منظور از «علم پسندیده» اصولی مانند توحید و عدل خداوند است که انسان آن را فطرت عقل و فطرت می داند. و «علم سمعى» علم شرعى است كه تابع اصول عقلى و فطرى است; زیرا شعبه بدون اصلی مزیتی ندارد.[4]

«علم متواضع» علمی است که به طبع و ذائقه قابل اکتساب و فهم است، مانند علوم عربی; اما «علم سمعی» دانشی است که باید از پیامبر (ص) یا ائمه (علیهم السلام) بدون واسطه یا با واسطه شنیده شود، مانند علوم شرعی. روشن است که اگر علوم شرعی در کار نبود، در علوم عملی فایده ای نداشت; زیرا منفعت آنها در علم شنیداری است و نباید کتمان کرد که علم عقلی اگر چه منفعت آنها مبتنی بر علم سمع نیست، اما علم سمع بر اساس آنهاست. اکثر بحث های آنها هیچ اطلاعی از شرع ندارد; بنابراین نمی تواند بر آن حکم کند. به همین دلیل است که در بیشتر آنها تعارض عقل و شرع است. پس می توان علوم عقلی را نیز در موضوع قرار داد و «معلومه منفعت نمی کند اگر شنیده نشود»، با توجه به اعتبار اکثر بحث هایشان، این صحیح است.[5]

[1]. ر ک: «تحقیق الحدیث «علم العلماء، علم ادیان و معرفت الناس»، ۸۴۸۵۴.

[2]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص534، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.

[3]. بحرانی، ابن میثم، تفسیر نهج البلاغه، ترجمه، عطایی، محمدرضا، ج 1، ص 138. 8، ص. 291، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ اول 1385.

[4]. همان

[5]. آقا جمال خوانساری، محمد، تعلیق غررالحکم و درر الکلم، محقق، مصحح، حسینی ارموی محدث، جلال الدین، ج 1، ص 138. 2، ص. 138، تهران، دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1366.

بوکمارک (0)

Please login to bookmark

هنوز حسابی ندارید؟ ثبت نام

بسیاری از ما موافقیم که علم یک راهنمای قابل اعتماد است و باید به آن اعتماد کنیم، اما همه ما به آن اعتماد نداریم. بی اعتمادی به علم منجر به شک و تردید در مورد برخی از مسائل مهم شده است، از انکار تغییرات آب و هوا گرفته تا تردید در مورد کارایی واکسن ها در طول همه گیری کووید-19 (کرونا). و در حالی که بسیاری از ما ممکن است چنین شک و تردیدی را بی اساس بدانیم، این سوال مطرح می شود: چرا باید به علم اعتماد کنیم؟

این سوال برای فیلسوفان علم جالب است. به نظر می رسد که کنکاش در آثار متفکران بزرگ می تواند ما را به پاسخ نزدیکتر کند.

مخالفان واکسن covid19 (کرونا) در دوران همه‌گیری کووید اعتراضات متعددی علیه استفاده از واکسن‌های تولید شده توسط دانشمندان و محققان مطرح کردند.

استدلال‌های رایج

اولین فکری که ممکن است به ذهن خطور کند این است که باید به دانشمندان اعتماد کنیم زیرا آنچه آنها می گویند درست است. اما در این مورد مشکلاتی وجود دارد. یک سوال این است که آیا آنچه یک دانشمند می گوید در واقع خود حقیقت است؟ شکاکان خواهند گفت که دانشمندان فقط انسان هستند و می توانند اشتباه کنند.

علاوه بر این، اگر به تاریخ علم نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که آنچه دانشمندان در گذشته به آن اعتقاد داشتند، اغلب بعداً نادرست بوده است. و نشان می دهد که آنچه امروزه دانشمندان معتقدند ممکن است روزی نادرست باشد. همچنین، زمان هایی در تاریخ وجود داشت که مردم بر این باور بودند که جیوه می تواند سیفلیس را درمان کند یا برجستگی های روی جمجمه افراد می تواند ویژگی های شخصیتی آنها را آشکار کند.

پیشنهاد وسوسه‌انگیز دیگر در مورد اینکه چرا باید به علم اعتماد کنیم این است که بر اساس «حقایق و منطق» استوار باشد. این ممکن است درست باشد، اما متأسفانه به سختی کسی را متقاعد می کند که تمایل دارد آنچه دانشمندان می گویند را نپذیرد. هر دو طرف ادعا خواهند کرد که حقایق را می دانند. عجیب نیست که منکران تغییرات اقلیمی می گویند گرمایش جهانی فقط یک “تئوری” است.

پوپر و روش علمی

یکی از موثرترین پاسخ ها به این سوال که چرا باید به دانشمندان اعتماد کنیم این است که آنها از روش علمی استفاده می کنند. البته این سوال پیش می آید که منظور از روش علمی چیست؟

احتمالاً شناخته شده ترین توضیح در مورد روش علمی توسط فیلسوف علم کارل پوپر ارائه شده است که بر ریاضیدان-فیزیکدان، برنده مدال انیشتین و برندگان جایزه نوبل در زیست شناسی، پزشکی و داروسازی نیز تأثیر گذاشته است.

کارل پوپر فیلسوف بریتانیایی-اتریشی (۱۹۴۴-۱۹۰۲) یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان علم قرن بیستم بود. 

به گفته پوپر، علم با آنچه او «حدس و ابطال» می نامد پیش می رود. دانشمندان با یک سوال مواجه می شوند و پاسخ احتمالی را ارائه می دهند. این پاسخ حدس و گمان است به این معنا که حداقل در ابتدا درست یا غلط بودن آن معلوم نیست.

پوپر می گوید دانشمندان تمام تلاش خود را می کنند تا این فرضیه اولیه را رد کنند یا اشتباه بودن آن را ثابت کنند. معمولاً این حدس کنار گذاشته می شود، پذیرفته نمی شود و با حدس بهتر جایگزین می شود. این حدس نیز آزمایش می شود و در نهایت با حدس بهتر جایگزین می شود. علم اینگونه پیشرفت می کند.

گاهی اوقات این روند می تواند فوق العاده کند باشد. آلبرت اینشتین بیش از 100 سال پیش وجود امواج گرانشی را به عنوان بخشی از نظریه نسبیت عام خود پیش بینی کرد. اما پس از بیش از یک قرن در سال 2015 بود که دانشمندان موفق به مشاهده امواج گرانشی شدند.

موارد مشابه

به گفته پوپر، قلب روش علمی تلاش برای رد نظریه یا رد نظریه است که «اصل ابطال پذیری» نامیده می شود. اگر دانشمندان، علیرغم تمام تلاش خود، نتوانند برای مدت طولانی یک نظریه را رد کنند، به قول پوپر، آن نظریه موقتاً «توجیه» است. به نظر پوپری، هیچ اثبات یا تایید قطعی نظریه ای وجود ندارد و اگر نظریه ای از بسیاری از آزمایش های آزمایشگاهی و حتی در مدت زمان طولانی بیرون بیاید، باز هم دلیلی بر تایید نهایی نیست و فقط به طور موقت از بین می رود. رد شود.

این پاسخ احتمالی به این سوال را نشان می دهد که چرا باید به آنچه دانشمندان به ما می گویند اعتماد کنیم. این به این دلیل است که علیرغم بهترین تلاش دانشمندان، آنها هنوز نتوانسته اند صحت آنچه را که به ما می گویند را رد کنند. یعنی هنوز نتوانسته اند صحت ادعای خود را انکار کنند.

قواعد اکثریت

اخیراً پاسخی به این سؤال در کتابی نوشته شده توسط مورخ علم نائومی اورسکس داده شده است. اورسکوئز اهمیتی را که پوپر برای نقش تلاش برای رد یک نظریه قائل است تصدیق می کند، اما بر عنصر مقبولیت اجتماعی و موافقت با یک عمل علمی نیز تأکید می کند. کتاب چرا به علم اعتماد می کنیم؟ اثر نوامی اورسکیز نیز با ترجمه دکتر میثم محمد امینی به فارسی منتشر شده است.

به گفته اورسکوئز، ما می‌توانیم به علم اعتماد کنیم زیرا در یک جامعه علمی (منسجم) اجماع وجود دارد که یک ادعای خاص درست است – و همان جامعه علمی برای رد این نظریه تلاش زیادی کرده است.

در اینجا نگاهی می اندازیم به آنچه که یک ایده علمی معمولاً قبل از ایجاد اجماع در مورد صحت آن می گذرد.

یک دانشمند می‌تواند مقاله‌ای درباره یک ایده به همکارانش ارائه کند و آن‌ها درباره آن بحث کنند. یکی از اهداف این بحث یافتن مشکل یا نقص احتمالی در این ایده است. اگر مقاله مورد نظر آزمون را با موفقیت پشت سر بگذارد، دانشمند مورد نظر می تواند یک مقاله مشابه با همتایان درباره همان ایده بنویسد. اگر داوران فکر کنند که شایستگی کافی دارد، منتشر خواهد شد. سپس دانشمندان دیگر می توانند این ایده را در معرض آزمایش تجربی قرار دهند. اگر به اندازه کافی از این آزمون ها و قضاوت ها عبور کند، می توان در مورد اعتبار ایده اجماع ایجاد کرد.

یک مثال خوب از نظریه ای که تحت این انتقال قرار می گیرد، نظریه گرمایش جهانی و نقش انسان در گرمایش جهانی است. در اوایل سال 1896، این بحث مطرح شد که افزایش سطح دی اکسید کربن در جو زمین می تواند منجر به گرم شدن کره زمین شود.

در اوایل قرن بیستم، نظریه دیگری مطرح شد مبنی بر اینکه نه تنها این اتفاق می افتد، بلکه دی اکسید کربن آزاد شده توسط فعالیت های انسانی (یعنی سوزاندن سوخت های فسیلی) می تواند گرمایش جهانی را تسریع کند. این مورد در آن زمان مورد حمایت قرار گرفت، اما بیشتر دانشمندان متقاعد نشده بودند.

با این حال، در نیمه دوم قرن بیستم و تا اوایل قرن بیست و یکم، تئوری تغییرات آب و هوایی ناشی از انسان به قدری موفقیت آمیز بود که یک مطالعه جامع اخیراً نشان داد که بیش از 99٪ از جامعه علمی مربوطه این واقعیت را پذیرفته اند. گرم شدن کره زمین به دلیل فعالیت های انسانی گرمایش زمین ممکن است به عنوان یک فرضیه صرف شروع شده باشد، اما بیش از صد سال آزمایش را با موفقیت پشت سر گذاشته است و اکنون تقریباً در سراسر جهان پذیرفته شده است.

نتیجه نهایی

این لزوماً به این معنا نیست که ما باید هر چه دانشمندان می گویند و انتقاد نمی کنند بپذیریم. البته بین یک دانشمند یا گروه کوچکی از دانشمندان که چیزی می گویند و اجماع عمومی جامعه علمی که چیزی درست است تفاوت وجود دارد.

و البته، به دلایل مختلف – برخی عملی، برخی مالی، و برخی دیگر – دانشمندان ممکن است تمام تلاش خود را برای رد برخی ایده ها انجام نداده باشند. و اگرچه دانشمندان بارها و بارها تلاش کرده اند تا یک نظریه را رد کنند اما شکست خورده اند، تاریخ علم نشان می دهد که ممکن است شواهد جدیدی در مقطعی در آینده به دست آید که نشان دهد این ایده یا این نظریه اشتباه است.

پس چه زمانی باید به علم اعتماد کنیم؟ دیدگاهی که پوپر، اورسکس و دیگران در این مورد مطرح کرده‌اند این است که ما دلایل خوب اما قابل خطا برای اعتماد به آنچه دانشمندان می‌گویند، داریم، زمانی که علی‌رغم تمام تلاش‌هایمان برای رد یک ایده، اتفاق نظر وجود دارد که این ایده درست است. .

5/5 – (4 امتیاز)

به گزارش ایسنا، رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم در ششمین دوره گفتمان ملی نخبگان بشری با موضوع «تأملات نظری و تاریخی در مواجهه ما با مدرنیته» گفت: این پرسش که مدرنیته چیست و چیست؟ رابطه ما با آن فقط یک کنجکاوی علمی است، نه، اما این یک ضرورت است که ما این سوال و این تحقیق را در رابطه با غرب مدرن بپرسیم. این چه ضرورتی است و برای شناخت مدرنیته چه نیازی داریم؟ چندین قرن است که آثار صنعتی، تولیدی و فرهنگی مدرنیته ابتدا در قالب سلاح گرم و کالای مصرفی به دست ما رسیده است، سپس به تدریج در قالب نظرات و حتی در مواردی اصول و مبانی به دست ما رسیده است. و در میان ما حکومت می کند و می ایستد شاید یقین یافته باشد. امروزه همه مردم جهان با اصول و قواعد غربی و سبک زندگی جدید زندگی می کنند. تفسیر در اینجا فقط مربوط به اندیشه، فلسفه و علم نیست. مردمان جهان خارج از جغرافیای مدرنیته در نشستن و خندیدن، خرید و فروش، مسافرت و به طور کلی زندگی بیگانه غوطه ور شده اند و این بیگانگی مختص گروه خاصی نیست و در این راستا پیران و قدیم ها جوان، زن و مرد، عاقل و جاهل، متدین و بی تفاوت مذهبی و غیره و حتی مردم شهر و روستا تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. مهمتر از همه این که در ابتدا این رقیق شدن ارادی و آگاهانه نبود، بلکه به تدریج و خود به خود اتفاق افتاد.

وی افزود: اگرچه روابط سیاسی و تجاری ما با اروپا از قبل از دوران صفویه، در زمان امیر حسن بیگ آق قوینلو و پس از تأسیس دولت عثمانی آغاز شد. آشنایی با آداب و رسوم اروپایی به تأخیر افتاد. اولین ایرانیانی که از اروپا دیدن کردند با دیدن اوضاع آنجا شوکه شدند. اما این حیرت از نوع حیرت حکیمان نبود که به دنبال آن پرسش باشد. مردم ایران فرنگ را دیدند و شگفت زده شدند و مدتی طول کشید تا به آن عادت کنند.

داوری اردکانی گفت: می دانیم که شروع اقتدار سیاسی، اقتصادی و نظامی غرب با کشف ضعف فرهنگی و سیاسی در سراسر آسیا و آفریقا و از جمله کشور ما همزمان شد. بنابراین طبیعی بود که مدرنیته و غرب مدرن شده به عنوان یک قدرت ظاهر شوند. در جنگ ایران و روسیه دولت ما نیاز به کمک احساس کرد و از فرانسه و انگلیس کمک خواست، اما البته پاسخی که می خواست دریافت نکرد. تا آن زمان گردشگران و تجار غربی به اینجا آمده بودند. از آغاز قرن نوزدهم، پای مسافران ما به اروپا باز شد. برخی برای تحصیل و فراگیری علوم و فنون جدید به اروپا و پس از مدتی به آمریکا رفتند. بسیاری از آنها دانشمند شدند، اما کمتر پرسیدند که چرا ما که از قدیم الایام دارالعلم و مدرسه و طب و ریاضی و نجوم و فلسفه داریم برویم و علم غرب بیاموزیم؟

وی ادامه داد: در میان معدود افرادی که در کنار تحصیل به کار و پیشرفت اروپا توجه داشته اند، شاید میرزا صالح شیرازی از جایگاه ممتازی برخوردار باشد که در سفرنامه خود به شرح مختصری از پیشرفت اروپا و تشکیلات آن پرداخته است. خط مشی. و با تحسین از وضعیت سیاست و پیشرفت کشورهای روسیه و انگلیس گزارش می داد. اما معلوم نیست میرزا صالح که می خواست از اروپا و پیشرفت اروپاییان بداند و نظر مفسران و فلاسفه را نیز به جریان امور کشور معطوف می کرد، چرا به این پرسش نیاندیشید که بداند اروپا چه چیزی را ساخته است. این راه را پیدا کنید و وارد شوید و چرا این راه از چشم ما پنهان است.

رئیس فرهنگستان علوم خاطرنشان کرد: میرزا صالح در سفرنامه خود می نویسد: «چون تاریخ انگلستان را به تفصیل خواندم و روش شرعی و آداب حکومت این ولایت و آنچه از آن استنباط کردم، ولایت مثل سایر ولایات، عربستان و غیره است، مردم شریر، فاسد و خونخوار بودند، به این راه و آن راه روی آوردند، در واقع این کار را بهتر از هر کشور دیگری انجام داده اند…» (مجله سفر میرزا صالح، غلامحسین میرزا). صالح، نگاه شماره، 1378، ص 296). به نظر او مردم انگلیس مردمی شرور و خونخوار هستند و ناگهان به فکر پیشرفت افتادند و در راه حق و اصلاح قرار گرفتند و پیشرفت زیادی کردند. این که چه اتفاقی افتاد و چرا از شر و خونریزی چشم پوشی کردند، از نظر سفرنامه نویس که به تاریخ انگلستان آشنایی کامل دارد، اهمیتی ندارد و او به دنبال درک و شناخت آن نبوده است. این حالت روحی تغییر چندانی نکرد و مثل قبل ادامه پیدا کرد.

وی گفت: بر خلاف آنچه اغلب فکر می کنند، فقط این نیست که اروپا در حال پیشرفت است و ما همان جایی که بودیم می مانیم. اروپا اقوام آسیایی و آفریقایی را از سرزمین تاریخ و فرهنگ خود بیرون کرد و به ویژه به مدد قدرت عظیم فرهنگی و فناوری خود در حاشیه تاریخ غرب قرار داد تا با حسرت پیشرفت دنیای مدرن را مشاهده کنند. و به جای اینکه به دنبال قدرت باشند، غربی ها را مقصر وضعیت نامطلوب خود بدانند و به خود اطمینان دهند. تاریخ توسعه نیافتگی با این حاشیه سازی و این حسرت شروع شد. قرار گرفتن در لبه غرب و پشیمانی از پیشرفت آن برای احساس حقارت، ترس و انزجار لازم است. بی جهت نیست که نویسندگان ما روابط خوبی با غرب ندارند.

داوری اردکانی گفت: با توجه به تحقیقاتی که در مورد برداشت نویسندگان معاصر از غرب و غربی ها انجام شده است، متوجه می شویم که تعداد کمی از نویسندگان معاصر ما با دید مثبت به غرب و غربی ها نگاه کرده اند، هرچند به ما اطلاع دادیم که وقتی به سیاست می‌رسد، همین نویسندگان نظر مساعدی به دموکراسی، سوسیالیسم، آزادی و توسعه دارند و اگر مخالفت کرده‌اند، مخالف برتری اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها و مخالف برخی آداب، باورها و اعمال است. در میان ما روح عباس میرزا جوان که با اعتراف به ضعف و ناتوانی خود از فرستاده ناپلئون ژوبرت پرسید: علت پیشرفت روزافزون شما و ضعف ما چیست و چرا هرگز در آینده فکر نمی کنیم… کمتر بود من خیلی فکر کردم که چرا، اما به نتیجه روشنی نرسیدم.

وی ادامه داد: اینکه چرا کشور و مردم با سابقه علم و فرهنگ از تاریخ درس نمی گیرند، مشکل نیست، درد است. هیچ کس به مدرنیته آنطور که تحقق یافته بود فکر نکرد. همه به جای اینکه با هم فکر کنیم و با هم حرف بزنیم همدیگر را مقصر می دانستیم. ما به حرف هم گوش نمی کنیم ما دیگران یا غریبه ها را برای همه عیوب و نابسامانی ها سرزنش می کنیم. هیچ کدام از ما مسئول هیچ چیز نیستیم. همه ما بی تقصیر و بی گناهیم و دیگران همگی مقصرند. نه تنها روشنفکران را بلندگوی غرب و غرب می نامند، بلکه خودشان حرفی برای گفتن ندارند و وظیفه اصلی شان این است که همتایان خود را جاهل یا بی سواد، روشنفکر ستیز، آزادی ستیز و غرب ستیز معرفی کنند و بگویند. که اگر روشنفکر باشی در کارت موفق می شوی، تقصیر روشنفکران مدرنیست نیست. مثلاً می گویند آل احمد مانع از گشایش روشنفکران در ایران شد. ما هرگز کتاب غربزدگی و روشنفکران آل احمد را نقد نکردیم و نگفتیم که از کجا آمده و اگر چیزی در آن هست که بتوانیم یاد بگیریم برایمان مفید است و اگر آن را کاملاً بی ربط می دانیم باید نشان دهیم. بی ربط بودن محتوا و مهمتر از همه فراموش کردن. دیدیم که مشهورترین و مؤثرترین روشنفکران کسانی هستند که متهم به ضدروشنفکری هستند.

داوری اردکانی تصریح کرد: ای کاش وقتی همه چیز را انکار می کنیم مصداق روشنفکری را هم نشان دهیم و بگوییم وظیفه روشنفکر چیست. ما اهل بحث و نظر نیستیم بلکه قضاوت می کنیم. ما ملاک و میزان قضاوت هستیم. ما علم و اطلاعات داریم و مخزن علم و اطلاعات هم هستیم. اما علم جایگاه ویژه خود را در زندگی ما و جامعه ما پیدا نکرده است. افراد و جامعه آینه یکدیگر هستند و همیشه در همه جا بین فرد و جامعه تعادل برقرار است. اگر مردم مشکلات زیادی داشته باشند، معلوم می شود که جامعه دچار مشکل است و اگر جامعه دچار مشکل باشد، افراد و افراد به سختی می توانند از مشکلات رهایی یابند.

وی ادامه داد: ما هرگز به غرب و مدرنیته غربی فکر نکرده‌ایم که از کجا آمده، چه کرده است و چه تاثیری بر زندگی، کار و بار ما داشته است، اما هرگز به خیر و خوبی فکر نکرده‌ایم. بد مدرنیته، ضعفش، قوتش، ضرورتش… درباره علائمش زیاد صحبت کرده ایم. مدرنیته یک عقیده یا نظر و بالاتر از همه کالایی نیست که مردم و گروه‌ها با آن موافق یا مخالف باشند و بپسندند یا از مصرف آن دست بردارند، بلکه شکل نظمی است که به هم ریخته است که آمد و در خانه ما ماند و او اداره را به دست گرفت. از خانه البته موافقت و مخالفت ممنوع نیست، بلکه تنها مخالفت و موافقت با عالم موجود ثمری ندارد. در شرایطی که مدرنیته در همه جای دنیا پذیرفته شده است و همه مخالفان حتی جدی ترین آنها حداقل برخی از اصول و آثار آن را پذیرفته اند، مخالفت در کلام و شعار چه تأثیری می تواند داشته باشد؟

رئیس فرهنگستان علوم گفت: اصول مدرنیته در سطح جهانی و مورد قبول همه است. همه مردم جهان نه تنها اصول آزادی، پیشرفت و تکامل را پذیرفته اند، بلکه به آن ایمان داشته اند و شاید ندانند که این اصول مدرنیته است و آن را متعلق به نسل بشر می دانند. و این مؤثرترین و مؤیدترین نظام مدرنیته و حتی مطلق است. تاریخ جدید است، زیرا اگر اصول پیشرفت و تکامل و آزادی اصول ثابت علم و عمل باشد، تجدد را لااقل باید حافظ و تجدید آن دانست، اما اصول پیشرفت و آزادی بیان در هیچ کجای جهان یافت نشد. جهان، در هر فرهنگ و تاریخی و حتی آتن که یکی از سرآغازها و سرچشمه های تاریخ غرب است، تاریخ نداشته یا حداقل مشخص نشده است. صحت نظر در مورد ماهیت علم فناورانه نیز نشان می دهد که نمی توان این علم را شکل کامل علم و نظر دانشمندان و صاحب نظران قدیم دانست. علم پیشینیان ربطی به پیشه ها و مشاغل نداشت و تصور انسان به عنوان موجودی دارای اراده و قدرت تسخیر نیز در رنسانس پدیدار شد. می توان این پیش آمدها را در حد خود به اعتبار مطلوب و مغتنم دانست، ا ما غربی بودن و جدید بودن آنها را منکر نمی توان کرد. این نیست که مردم جهان را از بابت پیروی از روش و رفتار اروپایی آن ملامت کنیم، بلکه می گوییم رسم و راه زندگی جدید در همه جای جهان مقبول افتاده است، هر چند که بسیار کسان هنوز نمی شناسم رسم و راه زندگیشان به اروپا. پیوسته است.

با اروپا خیلی از ناظ ران و حتی حتی سفیران را می‌بینند و نمی‌دانند که چه باید بکنند. اثر سیاسی این وضع بود که اروپا تعیین می کرد که غیر غربی چه کسانی دارند و چگونه آن نیازها نیاز دارند می شوند. وقتی که نیاز به درمان و نیاز به درمان غرب متجدد باشد، پیداست که نیازمند آن همه به غرب وابسته می شوند. حتی اگر با آن سر صلح و دوستی نداشته باشند. توسعه نیافتگی بر اثر همین وابستگی به وجود آمده است. ممکن بود که دوران تاریخی قدیم هزار سال بدون نیاز به تجدد نیافتگی نمی شود.

وی افزود: تاریخ توسعه نیافتگی از روزی آغاز شد که مردم نیاز دارند، خود را در شریک کشور توسعه یافته و از برآوردن نیاز به عاجز یافتند. اصلی جهان توسعه نیافته اینست که اروپا را نمی‌داند چگونه اروپا را متجدد و توسعه می‌دهد چگونه و از چه راهی به پیشرفت رسیده است، بلکه در بیرون از زمان با نگاه حسرت بار خود را ناظر صحنه تاریخ و تجدد می‌کند و گاهی نیز با خود. فریبی و غروری که می خواهد ناتوانی را بپوشاند و از برنمی آید. این داعیه و توهم به تجدد نظر می کند که تعیین کند چه چیزهایش خوب است و بدی هایش کدامست و خوب هایش را برگزینند و بدهند را دور بیندازد و خ و وب خود را به جای آنها بگذارد و اجبا که نمی داند اگر از این کار جلوگیری کند. کا ر برمی آمد، گرفتار توسعه نیافتگی نمی شود و خود بنای نظام زندی خوب را می گذاشت و نیاز داشت که در سودا و وهم خود را در میان چیزهایی که اروپا و غر ب پدید آورده است، گزینش کند که البته از این کار بر نمی آید. آمد و اگر چیزی را برمی گزید، نمی دانست جای آن کجاست. به هر حال اکنون زمان و تاریخ چنان سیر کرده است که اقوام جهان همه به و نه به فرهنگ غربی) وابسته اند و این واب است که علاجش آسان نیست، در صورتی که می توان در برخی توانمندی های تجدد و توسعه شریک استفاده کرد. شد و جز از راه تدوین و برنامه دقیق توسعه به این مقصود نمی رسید، اما این برنامه مستلزم توجه اجمالی به ماهیت تجدد و درک آخرین امکان های آنست. شناخت تجدد و غرب متجدد هم به همین جهت اهمیت دارد.

فرهنگستان علوم اظهار کرد: تجدد و غرب متجدد مجموعه کنار هم افکار و آراء و سازمان ها و اعمال و رفتارها و علوم و سیاست ها نیست. تجدد یک نظام است که در درون آن تعارضات بسیار وجود دارد، ولی تعارض عناصر متباین یا به کلی بی تناسب است که آنها را کنار هم قرار داده و به هم چسبیده باشند، نیست. بلکه در آن عناصری مانند علم و اراده و آزادی در عین اینکه جمع آوری شده است، به پیوند پیوسته و با این پیوستگی و بستگی است که غر به قدرت و چیرگی بر جهان رسیده است. اگر می‌گویند این چیرگی ظلم است، راست می‌گویند. اما قهر و چیرگی را از این نظام نمی‌توان گرفت. یعنی تجددی نمی تواند آزادی و علم و رفاه و اخلاق و معرفت داشته باشد و از اعمال قدرت برای سلطه پرهیز کند. نه و نه قدرت آن هم قدرت سیاستمداران نه، بلکه سیاستمداران از آن جهت که مجری طرح تاریخ جدید بوده، به عنوان مظاهر قدرت شناخته شده است. قدرت تجدد قدرت علم و فناوری است. تفوق و استیلای سیاسی تجدد و غرب بر جهان هم در سایه قدرت علم و تکنولو ژی و فرهنگ پشتیبان آن صورت گرفته است.

داوری اردکانی گفت: اگر کسی فکر می‌کند می‌توان نقشه‌ای جهانی ساخت که در آن همه خوبی‌های دین، خرد، دانش، اخلاق، صلح، علم، فناوری و رفاه در کنار هم قرار گیرد. در وهله اول باید در مورد امکان اجرای چنین برنامه ای بیشتر بیندیشند و بدانند که تحقق دنیای جدید مقدم بر ظهور انسان ها به عنوان موجوداتی دارای اراده بوده و علم آنها به اراده هدایت شده است. همچنان ادامه دارد کم و بیش هدایت کرد. این انسان می تواند به خدا و به دین اعتقاد داشته باشد، اما اگر به سیر تاریخ معاصر نگاه کنیم، می بینیم که در ابتدای سفر، مثلاً در فلسفه دکارت، خداوند بیشتر ضامن حقیقت بوده و حقیقت و گویی اراده و اندیشه و علم بشری وجود داشت که تأیید و تأیید کند، اما وقتی انسان اروپایی وارد عرصه و قلمرو روشنگری فکری و مدرنیته شد، «کانت» خدا را از وادی معرفت به قلمرو اراده برد. و او را ضامن و راهنمای حکمت عملی می دید. به گفته وی، «قانون اخلاقی که … به طور یکسان در فرض وجود خدا به عنوان شرط منافع مشترک بین فضیلت و سعادت اعمال می شود». (کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج 6، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، ص 345) و شاید همین معنایی است که در زبان داستایوفسکی شکل نمایشی پیدا کرده است، یعنی اینکه داستایوفسکی خدا را آن گونه نمی داند. پشتوانه اخلاق، اما شرط و ضامن وجود اخلاق، و فرمود اگر خدا نباشد، همه چیز حلال است.

رئیس فرهنگستان علوم گفت: نسبت ما با خدا، خدا، جهان و تاریخ چیست؟ یک گروه اصلاً خدا را در این مسائل وارد نمی کنند، اما می گویند سوسیالیسم یا دموکراسی خوب است و باید برقرار شود و آنقدر به این تشکیلات خوش بین هستند که اصلاً به شرایط تأسیس آن فکر نمی کنند و وجود دارد. ترس از اینکه با یک توهم راضی شوند. به شرایط امکان اشیا و افعال نمی اندیشند و امکان وجود هر چیزی را در همه جا و در همه زمان ها می دانند و انسان ها را دارای اختیار و قدرت کامل می دانند. اما افرادی که اعتقادات دینی دارند و لازم است اراده و اراده الهی را شرط انجام همه چیز و هر دستوری بدانند، فکر کردن به برنامه آینده و ساختن جهان برایشان کمی مشکل ساز باشد. اما زمانی که تصمیمات جزئی خود و اراده خداوند خود را بدانند، در زمانی که ساختن و پرداخت آن ویژه است و از تجربیات ملت ها و کشورها بیاموزند، مانعی بر سر راه توسعه برنامه های توسعه به مدد لطف الهی وجود ندارد. در این راه تلاشی نکرده اند و بهای سنگینی پرداخته اند، عبرت بگیرید و به یاد داشته باشید که اکنون مردم در سراسر جهان با دنیای قدیم قبل از مدرنیته رابطه صحیح و کاملی ندارند و همان افراد قبل از مدرنیته نیستند. . اگرچه آنها بخشی از فرهنگ قدیمی خود را حفظ کرده اند.

وی ادامه داد: همه مردم جهان دانسته یا ندانسته با ارزش‌های غربی زندگی می‌کنند، هرچند برخی از ارزش‌های دینی و اخلاقی خود را در کنار ارزش‌های جدید حفظ کرده‌اند. اما آنچه راه و رسم زندگی، کار، بار و خواسته های مردم را تعیین می کند، اندیشه یا اندیشه مدرنیته است. این مدرنیته چیست که به همه جا نفوذ کرده است؟ مدرنیته را نمی توان با نظر عینی و تحقیق رسمی در علوم اجتماعی شناخت. مسلماً اطلاعات کشورهای پیشرفته و زندگی مدرن در شناخت مدرنیته مؤثر است. اما مدرنیته کل علم، اقتصاد، تکنولوژی، سیاست و اخلاق موجود و حاکم در آمریکا، اروپای غربی و غیره نیست. در مقابل، وحدت آنها و به قول کانت حکمت قانونگذار جدید است. این حکمت، حکمت شخصی نیست; برعکس، مدرنیته با ظهور این خرد و انتشار آن در زندگی مردم در دوران رنسانس متولد شد. نه این که یک عده اروپایی دانا بنشینند و به این فکر کنند که چگونه جهان را سامان دهند. در دنیای جدید، خرد افراد نیز جلوه ای از خرد کلی مدرنیته است.

وی افزود: مدرنیته از زمانی آغاز شد که اروپای غربی به واسطه این خرد به خودآگاهی رسید. یعنی خرد بخشی از جامعه و خودآگاهی مردم و راهنمای اعمال آنها شده است. اما در خارج از اروپای غربی و آمریکا (شاید به استثنای ژاپن)، نسبت افراد با خرد و ارزش های مدرن متفاوت بود. اگر حکمت عملی و دنیوی مدرنیته در خودآگاهی اروپای غربی جایی پیدا کرد، زمانی که مردم سایر نقاط جهان با آثار مادی و رسمی مدرنیته آشنا شدند، آگاهی آنها از مدرنیته همان بود که می دیدند. شنیده و خوانده اند و کم و بیش با خرد تاریخی خود آسیب دیده اند. یعنی مدرنیته برای آنها مجموعه ای از اطلاعات بود و جایی در آگاهی آنها پیدا نمی کرد، اما به تدریج در ناخودآگاه آنها به طرق مختلف مستقر شد و می تواند – گاه گیج و ناراحت شود. در ملل غیر غربی افرادی هستند که اگرچه در خودآگاهی مدرن نیستند، اما با مطالعه دقیق می توان بازتاب اصول و قواعد مدرنیته را به صورت پراکنده در ناخودآگاه تاریخی آنها درک کرد. این بدان معناست که وجود آنها با مدرنیته در می آمیزد. به همین دلیل، حداقل برای آزادی خود، نیاز به درک و شناخت مدرنیته دارند. همه ما به این دانش نیاز داریم زیرا دانش خودمان به دانش مدرنیته منتقل می شود.

داوری اردکانی گفت: معمولاً وقتی صحبت از دانش به میان می آید، بر اساس روشی که در دنیای جدید ایجاد شده است، دانا یا موضوع شناسایی فرض می کند که خارج از حوزه دانش است و خود را محقق می بیند، اما مدرنیته و مدرنیته. غرب یک شی یا دارایی شناسایی نیست، زیرا به طرق مختلف در زندگی مردم جای خود را دارد. البته همانطور که گفته شد، شناخت عینی دنیای مدرن ضروری و مفید است و همه مردم جهان باید از سیاست، اقتصاد، تاریخ، فرهنگ، علم و فلسفه بدانند. اروپا و آمریکا (و تا حدودی دیگر). بخش هایی از جهان). اقتصادهایی که در دانشگاه ها تدریس می کنند، اقتصاد آدام اسمیت، ریکاردو و مارکسیست است. فلسفه او نیز از افلاطون شروع می شود و به دوران کنونی اروپا و آمریکا می رسد. سیاست لیبرالیسم، سوسیالیسم، لیبرال دموکراسی، سوسیال دموکراسی، مارکسیسم، فاشیسم، استالینیسم و ​​غیره است. همه این عناصر را می توان به صورت علمی شناخت و ما هم باید آنها را بشناسیم، اما با این مطالعات نمی دانیم مدرنیته چیست، از کجا آمده و به کجا می رود. اگرچه این پیش نیازها می تواند به ما در درک مدرنیته کمک کند. صادقانه بگویم، بدون این اطلاعات، شناخت مدرنیته دشوار می شود. اما شناخت آنها برای درک مدرنیته کافی نیست. مدرنیته نظم از خردی سرچشمه می گیرد که از رنسانس به تدریج در اروپای غربی قوام یافت و در قرن هجدهم به مرحله تعیین و تحقق خود رسید و از آن پس در سراسر جهان گسترش یافت.

وی بیان کرد که چرا و چگونه این گسترش اتفاق افتاد؟ وی ادامه داد: در زمان های قدیم فرهنگ ها مرزهایی داشتند و گاه مرزهای آنها از مرزهای جغرافیایی و سیاسی بالاتر و قوی تر بود و معمولاً چیزی جز دعوت و تعالیم پیامبران نمی توانست از آن مرزها عبور کند. در دوران پیشامدرن، مسیحیت و اسلام به مرزها هجوم آوردند و به دین و مذهب اقوام مختلف در سراسر زمین تبدیل شدند. اما هیچ یک از فرهنگ های چینی، مصری، یونانی و ایرانی جهانی نشده است. تنها فرهنگ بشری که با سرعتی عجیب جهانی و مسلط شده است، ظواهر و وجوه فرهنگ مدرن بوده است. فرهنگ جدید با همه فرهنگ ها متفاوت است. فرهنگ های قدیمی مختص هر ملتی است و با تغییرات بسیار کند و تدریجی خود را حفظ کرده است، اما فرهنگ جدید بدون انتظار اروپاییان با گسست فرهنگی-تاریخی عجیبی در پایان قرون وسطی و با ظهور آن در قرون وسطی پدیدار شد. پایان یافت اولین جلوه های این فرهنگ به طور غیرقابل توضیحی در روح نویسندگان، صاحب نظران، شاعران و فیلسوفان قرون 15، 16 و 17 ظهور کرد و در قرن هجدهم، مثلاً در اندیشه کانت، نام و نامی یافت. شکلی از حکمت روشنفکری و حکمت تشریعی. گسترش آن در قرن 18 آغاز شد. ناامیدی او از این بود که بر حقوق بشر، آزادی و توانایی تأکید داشت، اما به نظر نمی‌رسد که این صفت در گسترش آن تأثیر چندانی داشته باشد، بلکه مدرنیته با اصل پیشرفت و نیروی بسط و گسترش زاده شد. نیروی انبساط در او در خود می دانست.

رئیس فرهنگستان علوم افزود: آنها گمان می کنند و شبهاتشان بی دلیل نیست که استعمار، شرق شناسی و مظهر درخشان علم تکنولوژی مدرن در همه جای دنیا حاکم شده است. شکی نیست که همه اینها دخیل بودند. اما نکته بسیار دقیق و ظریف این است که علم تکنولوژی، شرق شناسی و استعمار عامل روح مدرنیته بودند، نه این که مدرنیته را ساختند و پایه گذاری کردند و مسیر آن را تعیین کردند. این تصور و تأیید مکانیکی که غرب جدید و مدرنیته غربی با ظهور علم، استعمار و شرق شناسی پدید آمد و گسترش یافت، مبتنی بر هیچ مدرکی نیست و برای کار محققان و صاحب نظران مناسب نیست. البته اگر کسی مدرنیته غربی را مثلاً در علم یا استعمار ببیند، اشکالی ندارد، زیرا علم، استعمار، ادبیات و فلسفه جدید مظاهر و آیینه مدرنیته است و هر کدام از آنها شأن و منزلت محسوب می شود. آی تی.

داوری اردکانی گفت: با این رای شاید یکی بگوید اگر مدرنیته آن چیزی است که گفته شد دیگر مقابله با آن فایده ای ندارد و باید در مقابل آن تعظیم کرد و تسلیم شد. شما باید به این اشکال توجه کنید، اما قبل از آن باید به معنی آنها و نحوه برخورد با آنها فکر کنید. چرا که این معنا هنوز مشخص نیست و نمی دانیم که مدرنیته با چه کسی و با چه چیزی مواجه است و چه قدرت و دانشی در این تقابل دارد. به عبارت دیگر ارزش دارد حداقل قبل از مواجهه با وجوه و شرایط امکان آن بررسی شود. در شرایط کنونی، کسانی هستند که قبل از رسیدن به درک دقیق، با مدرنیته مخالفت می کنند. اما مقابله با مدرنیته امر دیگری است که در گرو فهم و معرفت است و باید در اندیشه و عمل برای آن آماده شد.

وی تصریح کرد: مدرنیته با استعمار یکی نیست و نباید این دو را با هم اشتباه گرفت. با استعمار می توان مخالفت کرد زیرا دخالت و تعرض آشکار به زندگی و فرهنگ مردم است، اما درک ماهیت و شناخت شرق شناسی آسان نیست و پژوهش قابل توجهی در این زمینه صورت نگرفته است و در مورد آن اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را به ویژه نیم قرن ستایش کرده اند و برخی دیگر آن را نقد کرده و یا حتی آن را رد کرده اند، علم همچنان یکی از امور امروزی است که به هیچ وجه نمی توان با آن مخالفت کرد زیرا قدرت علم تمام جهان را تحت سلطه خود درآورده است. اکنون در سرتاسر زمین، علم جدید تکنولوژیک را علم معتبر و بالاترین مرتبه علم و شاید علم مطلق می دانند. در این جا باید تأمل کرد که چگونه می توان فراگیرترین و قدرتمندترین مظاهر مدرنیته را دارای اعتبار قطعی و حتی مطلق و در عین حال مخالف مدرنیته دانست. علم جدید و اگنوستیک هر دو جزء اصلی و ضروری مدرنیته هستند. تا آنجا که من می دانم، جهان توسعه نیافته کمتر به بررسی ماهیت علم پرداخته و تحقیق در مورد نیستی و ندانستن را لازم ندیده است. زیرا از نظر او این کار آنقدر زشت و رسوا نیست که بعید است پیروان ادیان توحیدی هرگز به آن متوسل شوند، اما این عملی نیست که نیچه پشت در خانه دید، حالا وارد شده است. تمام خانه ها را گرفته و گوشه های آنها را گرفته و شاید سعی در تخریب خانه داشته باشد. نیستی از صفات افراد نیست، بلکه ذاتی روح و جان جامعه و زندگی جمعی است. حتی می توان گفت این روحیه است که در جوامع به گردش در می آید که افراد را آزاد می گذارد تا آداب و رسوم، عقاید و عقاید خود را داشته باشند و بخواهند آزادانه عمل کنند.

رئیس فرهنگستان علوم گفت: در این شرایط که مدرنیته باطن خود را می پوشاند، دیگر هیچ تدبیری برای تصمیم گیری درباره مدرنیته وجود ندارد و بنابراین دیگر دلیلی برای تمسک به آن، مخالفت، جز مقابله با برخی خاص نیست. جنبه های مدرنیته یا غلبه بر آن و این تقابل، سیاسی بودن آن بدیهی است. رویارویی مردم آسیا و آفریقا با غرب همواره سیاسی بوده است. یعنی ماهیت مدرنیته مورد توجه قرار نگرفته است و تنها به ظاهر و ظاهر سیاست های داخلی و خارجی کشورهای مدرن توجه شده است، بنابراین موافقت با مدرنیته ج، موافقت و مخالفت با سیاست هایی است که در مدرنیته، مخالفت با اعمال سیاست‌های سلطه‌گرایانه و دخالت در کار کشورها و ایجاد تفرقه و هرج‌ومرج در بین مردم، برای استثمار است. این مخالفت ها و شاید برخی توافقات موجه است، اما هیچ کدام تقابل با مدرنیته و غرب مدرن نیست. مقابله با اعمال زور و قدرت همان چیزی است که باید باشد. می توانند بگویند وقتی مدرنیته دین را از دخالت در سیاست و اداره امور مصون کرده است، نباید با آن مقابله کرد. شما باید به خصوص به این کلمه فکر کنید. در ظاهر دین در اداره امور نوین جهان و در سیاست آن جایگاهی ندارد و اخیراً در بسیاری از جاها به ویژه در کشورهای اروپایی، دولت ها و حتی گروه ها و افراد خاصی برای پیروان دین خود مشکل ایجاد کرده اند. عادات و آداب و رسوم . ایجاد این محدودیت ها یک اقدام سیاسی است و البته وقتی جویندگان دموکراسی و حقوق بشر مرتکب آن می شوند باید تضییع حقوق مردم تلقی شود. این تجاوز معمولاً با این واقعیت توجیه می شود که مخالفت با تظاهرات و نشانه های تروریسم آزادی را محدود نمی کند و حقوق بشر را نقض نمی کند.

داوری اردکانی خاطرنشان کرد: در زمینه حقوق بشر بحث های زیادی می تواند مطرح شود، اما این بحث ها باید بر اساس شناختی از دنیای جدید و مدرن باشد و اگر بر اساس شناخت ماهیت غرب نباشد، به ناچار منجر به این خواهد شد. اختلافات سیاسی بی ثمر، او خود را مبدل می کند. رابطه جامعه و دنیای جدید با دین بستگی به عقاید افراد ندارد و حتی نمی توان آن را رای یا نظر دانست، بلکه به عنوان امری مربوط به خود نظام، پایه و اساس جامعه است که در آن مردم وجود دارد. قوانین خود را بسازند و سازمان ها نیز جزء قوانین هستند و از مقرراتی پیروی می کنند که بر حسب زمان و موقعیت وضع شده است. به عبارت دیگر، لازمه مدرنیته و نظام اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن این است که انسان دست و پا باز و قانون گذار زندگی خود باشد و از آنجایی که قوانین و مقررات با گذشت زمان و با توسعه و پیشرفت کشور تغییر می کند. تجارت، قانونگذاری یک وظیفه دائمی است. حتی در کشورهایی که دین دارای قدرت و نفوذ کامل است. سازمانهای مالی، اداری، حقوقی و فرهنگی متعلق به دنیای جدید و برخاسته از این جهان نیازمند قوانین متناسب با ماهیت و کار خود هستند.

وی ادامه داد: صرفاً با رعایت موازین شرعی نمی توان به راحتی بانک را اداره کرد، اما با وضع قوانین و مقررات به طور کلی می توان این اصل را رعایت کرد تا قانون خلاف شرع نباشد. حتی دادگاه هم وقتی زیرمجموعه سازمان قضایی به عنوان یکی از اختیارات کشور می شود، سپردن کار عدالت به مجتهد و حتی مجتهد مشکل می شود، زیرا دیوان سالاری نه دینی دارد و نه دینی. و در این زمینه حتی بنیانگذاران مدرنیته را نمی توان مسئول دانست، زیرا آنها مقصر نیستند که دین را از دخالت در امور معاف نکرده اند. درست است که برخی از پیشگامان مدرنیسم مذهبی نبودند، اما در میان آنها نه تنها افراد مذهبی بودند، بلکه برخی از بزرگان آنها نیز قربانی دین شدند. توماس مور که مسلماً یکی از پیشگامان مدرنیته بود، شهید مسیحیت است. او از موافقت با نظر کلیسا یا خواست پادشاهی که می خواست همسرش را طلاق دهد، خودداری کرد و به همین دلیل درگذشت. اما در این که مدرنیته با سیاست دینی سازگاری ندارد، تفاوتی وجود ندارد و طبیعی است که اگر کسی به سیاست دینی و دین سیاسی معتقد است، به همان اندازه که می داند مدرنیته با سیاست دینی سازگار نیست، مخالف است. ; اما این مخالفت یک بحث یا نظریه نیست، بلکه فقط یک باور است. کفر و ایمان همیشه در مقابل هم بوده اند و ایمان می خواست کفر را از بین ببرد، اما چون شرایط و امکانات مهیا نبود، راه صبر را در پیش گرفت. با وقوع حادثه ای که در نیم قرن اخیر رخ داد و به نام احیای اسلامی نامگذاری شد، مبارزه با کفر شکل جدیدی پیدا کرد. گروهی نیز بر این عقیده بودند که به هر طریق و هر وسیله ای باید اساس کفر را از بین برد. همچنین شیوه ای برای مقابله با غرب مدرن است که با خواسته های سیاست دوران پست مدرن و با شرایط توسعه نیافتگی سازگار است که برخی از این مطالبات و شرایط منفی و برخی دیگر مثبت است. یعنی از یک طرف باید بنیان مدرنیته و ارزش های آن سست شود تا بتوان مورد هجمه قرار گیرد و از طرف دیگر اعتقاد به این شکل و تا حدی باشد. که موجب ترس از نیروهای کفر نشود; این دو رویداد در یک زمان ممکن است بی ارتباط با یکدیگر نباشند.

رئیس فرهنگستان علوم گفت: می دانیم که در نیم قرن گذشته سستی وارد نظام مدرن شده و ارزش های آن به چالش کشیده شده، سیاست، تولید و فناوری تغییر کرده و مردم خانه های خود را با ناامیدی و ملال ترک کرده اند. به فضایی خیالی و مجازی. . همه چیز و همه چیز در این فضا امکان پذیر است. مدرنیته پایداری و قوام بیشتری از آن دارد که بتوان تصور کرد که آن را به چنگ آورد و آن را تغییر داد یا حداقل برخی از ارزش هایش را تغییر داد. در مواجهه با غرب، باید روشن شود که آیا قصد به چالش کشیدن اصول و اصول و انسجام مدرنیته و غرب مدرن شده است یا مقابله با شکل موجود آن در آمریکا، اروپا و بسیاری جاهای دیگر. اگر به نظم مدرن موجود در کشورهای قدرتمند غربی نگاه کنیم، رویارویی سیاسی خواهد بود. در رویارویی سیاسی باید توازن نیروهای علمی- فنی، اقتصادی و نظامی به دقت سنجیده شود. البته جنگ های زمان ما فقط جنگ نیروهای نظامی نیست. با این حال، پشتیبانی سخت افزاری آن را نمی توان نادیده گرفت. یکی از مؤثرترین کارها در این جنگها روحیه فداکاری از جان و مال در راه ایمان و ایمان است.

وی افزود: تلفیق ایثار و شهادت با سیاست رسمی سخت است. سیاست، برنامه ای برای حفظ کشور و تامین منافع مردم است و حتی تصمیمات بزرگی که سیاستمداران اتخاذ می کنند، اگر بر اساس خرد سیاسی نباشد، به نتیجه نمی رسد و می تواند آثار نامطلوبی داشته باشد. اما ظاهراً در چند دهه اخیر، با تحولاتی که در فناوری رخ داده است و تعیین آینده جهان توسط فناوری بدون مشورت با سیاست و بی تفاوتی نسبت به نتایج کاری که او انجام می‌دهد، دیگر سیاست را در دست گرفته است. نفوذ زیادی در قلمرو قدرت در خارج از جهان توسعه یافته سیاست شکل دیگری دارد و به ویژه در جاهایی که امید به پیشرفت و توسعه به دلیل بحران مدرنیته کمرنگ شده است، برای داشتن پایگاهی غیرغربی با اعتقاد پیوند خورده و مخالف تجدید عقیده است. به خانه ها و وجدان های شخصی. جهان در پنجاه سال گذشته شاهد این رویارویی بوده و به ویژه جهان اسلام در مرکز این تجربه قرار دارد. اگر سیاست اعتقادی کمتر به توازن قوا در هر دو طرف درگیری توجه می کند، ممکن است به این دلیل باشد که از یک سو، نیروهای نظامی و سلاح های کمتری در این درگیری ها درگیر هستند و از سوی دیگر، کسانی که درگیر هستند. در راه عقیده بجنگید، به فکر احدی الحسین باشید و بگویید اگر پایم را گم کنم، به شهادت می رسم و به بهشت ​​می روم، مخصوصاً این امتحان جهان اسلام در دهه های اخیر است که باید دقت شود. مورد توجه و تأمل قرار گرفته است.

رئیس فرهنگستان علوم گفت: در کنار این نشست و شاید پیش از آن، نشستی در عالم اندیشه و نظر وجود دارد. فیلسوفان می توانند فلسفه جدید غرب را نقد کنند و اگر این نقد با درک فلسفه در زبان جدید و زمان جدید صورت گیرد، می تواند راه را برای مقابله با وضعیت کنونی مدرنیته باز کند، اما نقد فلسفه جدید کار ساده ای نیست. وظیفه. به خصوص که فلسفه جدید اروپایی گزارشی از روح دوران جدید و مدرن است و نمی توان آن را با معیارهای فلسفه یونان و قرون وسطی یا هر فلسفه دیگری سنجید و قضاوت کرد، حتی اگر در جای خود صحیح و پایدار به نظر برسد. با این اوصاف، ممکن است حتی صحبت با فلسفه جدید برای ما آسان نباشد، و در شرایطی که فلسفه دیگر در اروپا و آمریکا صاحبان برجسته ای ندارد، بعید است که خارج از غرب فرهنگی، متخصصانی وجود داشته باشند که بتوانند بحث در مورد فلسفه جدید با توجه به افق آینده، نقد، اما امید به ظهور اندیشه همیشه باید حفظ شود.

داوری اردکانی گفت: اگر انتقاد از سیاست و اقتصاد کشورهای توسعه یافته آسان و رایج به نظر می رسد، دلیل آن این است که این انتقادات عمدتاً مبتنی بر ایدئولوژی است، اما نقد تکنیک کار سختی است و هیچکس و هیچ مسئولی آن را نمی پسندد. باورهای دینی و آموزگاران ایدئولوژی های دینی می گویند که برای رسیدن به اهداف باید از این تکنیک استفاده کرد. این سخن لااقل از این حیث درست است که همه می توانند کم و بیش از تکنول در هنگامه جنگ و خصمانه باشد که در تکنیک دس ت قوی و قوی تر دارد، چه بسا که می تواند این را به انحصار خو د در آورد وانگهی کند. بحث در مورد کاربرد و فایده تکنیک نیست، بلکه باید نسبت به آن را با تجدد دریافت کنید. آیا آن را وسیله ای بینگارند که با فرهنگ ها و دوران های تاریخی و با همه مردم نسبت یکسان دارد. در این صورت در مورد کلیت تجدد هم به نظر و نتیجه روشنی نمی‌توان رسید، زیرا توافقی در اصول و مبادی تجدد و شئون آن وجود ندارد و هه نمی‌پذیرد که اصول پیشرفت و تحول تاریخی و آزادی بیان و ضرورت کارسا زی علم تکنولوژیک. به تجدد تعلق داشته باشد، بحث مشکل می‌شود و مخصوصاً اگر همه خود را قائل شوند به این اصول بدانند و آنها را اصول عقل مشترک همه مردم در همه زمان‌ها بینگارند در واقع تجدد را به عنوان تاریخ مطلق و ایده آل تاریخ پذیرفتن ه‌اند و نمی‌دانند. جزییات جزیی در جزئیات سیاست و ایدئولوژی با آن وجود داشته باشد. ولی می دانیم که تهدیده دین با جهان جدید نمی‌تواند صرفاً سیاسی باشد، زیرا این باید در اصول نمی‌گیرد. چنانکه صاحب نظران غربی نیز مخالفه با تجدد را با نظر به اصول آغاز کرد و از بی اعتبار شدن اصول می گویند.

وی ادامه داد: خلاصه کنم جهان توسعه نیافته با تجدد دو موضع و تهدیده م ی‌توان داشته باشد. یکی از اینها به پیروی از تجدد راه توسعه علمی- تکنیکی را بیابد و طی کند و دیگر اینکه به وضعیت خود در جهان و در برابر قدرت های حاکم بیندیشد و بب یند در دویست سال آخر بر مردم و تاریخ کشورش چه آمده و آیا راه دیگری ج. از آنچه مشهور است، می تواند گشوده شود. جهان توسعه نیا را با جهان قدیم اشتباه شده نباید کرد، زیرا توسعه نیافته است و در مقایسه با دوران آخرین تجدد به وجود آمده است، تو سعه نیافتگی وضعی از جهان قدیم است که جهان جدید و فرهنگ تجدد از طرق ناگون است. بخصوص از طریق شرق شناسی پیوند آن را از گذشته بریده و آن را در حاشیه تاریخ خود قرار داده است. این جهان، در قیاس با تجدد و جهان متجدد توسعه یافته است. جهان قدیم اگر اولین تاریخ را ادامه دهد، نه توسعه یافته می شود و نه توسعه یافته است، اما اکنون که توسعه نیافتگی پدید آمده است، کشوری که توسعه یافته است کاری که باید انجام شود، بذل همه مساعی خود را برای توسعه اقتصادی انجام دهید. نیافتگی است؛ نیافتگی وضعیت آشفتگی فکر و عمل است که در آن بهترین اسرار دارند که کار باید کرد اما نمی دانم که چه باید کرد.

داوری اردکانی تصریح کرد: راه توسعه هم نیازاً پیروی از غرب و تجدد غ ربی نیست، بلکه می تواند از پریشانی و پراکندگی خاطرها و کارها و سازمان ها باشد، یعنی کوششی برای ایجاد نظم و هماهنگی میان علم و نظام سازمانی و اداری و اقتصاد و سیاست. کوشندگان این راه چه بسا که راهی نیز به ذات و باطن تجدد و درک بحران آن بیابند و در مسیر توسعه مجالی نیز برای تفکر پیدا کنند و چه می دانند اگر جهان دیگری باید بیاید، چرا آغازش در جهان توسعه یافته و در کوششی است. برای یافتن راه رهایی نباشد؟

به نقل از سایت دکتر داوری اردکانی، رئیس فرهن گستان علوم گفت: می دانم که این امر جان چه درد و خاطری دارد، اما رؤیایی است که در آن انقلاب، هنوز در روح و جانم است. در آن سال ها با اینکه از قدرت تجدد و عظمت و دشواری گذشت، از آن غافل نبودم؛ فکر می کردم و امید یا آرزو داشتم که برای مواجهه با تجدد غربی نظام و نظمی در ایران پدید آید که به فساد و استبداد و زندگی در ترس و فقر و نگرانی از فردا پایان دهد و کشور با امکان ها و ثروتی که دارد، حداقل معاش سالم را برای همه مردم فراهم آورد؛ برنامه آموزش و پرورش طوری اصلاح شود که همه بتوانند از تحصیل رایگان برخوردار شوند و مدرسه نگهبان استعدادها و مأمور حفظ و شکوفا کردن آنها باشد و مخصوصاً حرمت علم و معلم در آنجا محفوظ باشد. کینه ها و نزاع ها و اختلاف ها و دروغ و فریب کاهش یابد و همت کشور و سیاست و مردم صرف عمران و آبادی و بهبود زندگی و سلامت جامعه شود. سرمایه های مادی و معنوی کشور در جای خود در خدمت مصالح کشور و صلاح مردم به کار رفته و مختصر بگویم یک نظام نزدیک به عدل و اعتدال و درستکاری و رو به بهبود و امیدوار به آینده بنا شود و انقلاب با کار بزرگش چشم امید جهان و جهانیان را متوجه خود کند و معرف و مثال و نمونه ای از کشورداری خوب شود. این بهترین مواجهه ای بود که ما لااقل فکر می کردیم که می توانیم داشته باشیم یا در آرزوی آن باشیم اما مشکلات و موانع چه در درون و چه از بیرون چندان بی پروا و سنگین و دیوانه وار ظاهر شدند و هجوم آوردند که مجال اندیشیدن و اتخاذ تصمیم برای آینده را تنگ کردند و مواجهه ناگزیر به قلمرو سیاست انتقال یافت و حتی مواجهه در نظر هم تحت تأثیر سیاست و تابع آن قرار گرفت.

انتهای پیام

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
كيان

سلام! من واقعا از خوندن این مقاله لذت بردم. دیدم که چقدر میشه روی علم مطبوع کار کرد و چه فرصت‌هایی برای بهبود وجود داره. امیدوارم بتونیم در آینده بهتر از این موضوعات استفاده کنیم.

سجاد

مقاله خیلی خوبی بود! به خصوص بخشی که درباره این بود که چطور مطالعه علم مطبوع رو بهتر کنیم. من این مقاله رو به همه دوستانم هم پیشنهاد می‌کنم.

دکمه بازگشت به بالا