چطور به خانواده بگم زن میخوام

با توجه به برخی سوالات کاربران پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده، یکی از مراحل سخت پسرها گفتن «می خواهم ازدواج کنم» یا «می خواهم ازدواج کنم» به خانواده است. سوال در مقاله زیر

احتمال ازدواج پسران در چه سنی بیشتر است؟

معمولاً پسران 20 تا 25 ساله در وضعیت روحی و جنسی قرار می گیرند که به دلیل هر دو نیاز می خواهند ازدواج کنند که طبیعتاً در پسرانی که هیچ تجربه قبلی با جنس مخالف ندارند، پسرهای این سن بیشتر به چشم می خورد. آنها تمایل بیشتری به دوست داشتن و دوست داشتن کسی دارند، همه زوج ها را در خیابان، در یک مهمانی و غیره دست در دست هم می بینند. در دوران نامزدی به شدت تشویق به ازدواج می شوند، انسان طبیعتاً به دوست نیاز دارد که داشتن و البته در مسیر تکامل زن لازم است، عموماً پسرها در این سن احساساتی تر هستند.

چگونه به خانواده ام بگویم که می خواهم ازدواج کنم؟

قبل از اینکه به فکر ارتقاء این موقعیت باشید، ابتدا باید تغییراتی در رفتار خود ایجاد کنید و برخی از رفتارهای نامناسب خود را که قبلاً خانواده به شما اشاره کرده اند را کنار بگذارید، البته در زمانی که خانواده هیچ تغییری نشان نمی دهد و هیچ نشانه ای از رشد نشان نمی دهد. در شما نمی بینند که قبلاً نمی توانند پیشنهاد ازدواج شما را بپذیرند و برعکس با مشاهده تغییرات و دگرگونی های افکار و رفتار شما زمزمه های ازدواج حتی بدون اینکه شما از آنها بخواهید بر زبانشان می آید.

مرحله اول بلوغ و اثبات آن

اگر تا دیروز فردی پرخاشگر بودید، زود موضع می گرفتید، باید این رفتار را کنترل کنید

اگر تا دیروز سرتان را می شکستید و حتی عصبانی می شدید و از میز دور می شدید، باید این رفتار را اصلاح کنید.

اگر تا دیروز بیشتر وقت خود را با دوستانتان می گذراندید و شب دیر به خانه می آمدید، دست از این رفتار بردارید.

اگر با اعضای خانواده یا حتی یکی از آنها مشکل دارید، آن را حل کنید

اگر تیپ و حالت شما طوری است که به چشم مردی نگاه نمی کنید، آن را تغییر دهید

برای زندگی خود برنامه ریزی کنید و به خانواده خود اطلاع دهید

مرحله دوم شرایط شما برای طرح موضوع ازدواج است

قرار نیست منتظر باشید تا صاحب خانه شوید، ماشین داشته باشید، چند میلیون درآمد داشته باشید و چند ده میلیون پس انداز کنید، قرار نیست منتظر بمانید تا همه شرایط برای ازدواج داشته باشید، زیرا در این اگر 20 ساله هستید باید حداقل تا 35 سالگی صبر کنید، این کار را انجام دهید، اما حداقل یکی دو چیز را به دست آورده اید، اگر درس بخوانید حداقل یک نتیجه نسبی از تحصیل خود بگیرید یا تکلیف را تعیین کنید. خدمت سربازی یا تعیین شغل در هر صورت یکی از این سه رکن را تعیین کنید. شرایطی ایجاد کنید که حداقل خیالتان راحت باشد، در این صورت دست خانواده برای یافتن دختر مناسب بازتر می شود.

اگر تکلیف همه برنامه هایتان نامشخص باشد و به آخر کار منتهی شود، دست خانواده در انتخاب همسر کوتاه می شود.

گام سوم دلایل ازدواج شماست

آیا فقط به دلیل نیاز جنسی و ترس از گناه افتادن است؟

تو یه دختر میخوای اگه صبر کنی میترسی از دستش بدی؟

آیا عاشق شده اید و تمرکز شما روی کار و تحصیل تحت تاثیر قرار گرفته است؟

اگر تنها دلیل ازدواج شما نیاز جنسی است، اگر در مرحله ای هستید که دیگر قادر به مقابله با نیاز جنسی نیستید به طوری که تمرکز خود را از دست داده اید، باید بدانید که ازدواج صرفاً و صرفاً به دلایل جنسی است. نیاز نمی تواند پاسخ مناسبی برای شما باشد، زیرا در این صورت، پس از رفع نیاز جنسی، با واقعیت ها و مسئولیت های بزرگی روبرو می شوید که برای پیش نیاز آن آمادگی ندارید، پس اگر تنها دلیل شما جنسی باشد. نیاز دارید و به مرحله ای رسیده اید که قابل کنترل نیست و تحصیلات و سایر مسائل زندگی شما را تحت تاثیر قرار می دهد. این تأثیر داشت و ممکن است به گناه کشیده شود. ازدواج موقت گزینه مناسب تری است

اگر شرایط عاطفی و جنسی شما به گونه ای است که می توانید آنها را کنترل کنید، بهتر است تا زمانی که شرایط نسبی فراهم شود صبور باشید تا بتوانید دختری را انتخاب کنید که با معیارهای خود مطابقت داشته باشد.

آخرین مرحله صحبت با خانواده است

به عنوان یک پسر، از سال های نوجوانی، به خصوص در سن 16 سالگی، تا زمانی که پیش پدرتان بمانید، می توانید بارها با پدرتان بحث کنید. طبیعی است، اما فراموش نکنید که پدرتان می تواند به شما کمک کند. وقتی صحبت از ازدواج به میان می آید شما در شرایط بهتری هستید، چه کسی در شرایط عاطفی و جنسی شما بوده است، البته این طرح گسترده ای نیست، اما در اکثر خانواده ها این گونه است. با شرایطی که شما از دخترشان خواستگاری می کنند، قبول می کنند یا خیر و اگر بدانند چگونه با این مشکل کنار بیایند، راحت تر خواهد بود تا خانواده طرف مقابل راحت تر با این شرایط روبرو شوند، اما در هر صورت اگر شما تصمیم به ازدواج بگیرید، یکی از عناصر ضروری شجاعت است و پس از مرحله اول و دوم باید با شجاعت با پدرتان به این سوال بپردازید.

بسته به اینکه چقدر پدرتان را می‌شناسید و رابطه‌تان با پدرتان چقدر راحت است، اگر قبلاً با پدرتان رابطه دوستانه برقرار کرده‌اید، می‌توانید راحت‌تر به این موضوع بپردازید و اگر رابطه‌تان به سطح دوستی نرسیده است. به آن سطح نزدیکتر است اما اگر شما فقط دلیل هستید برای پدر شما قابل قبول نیست که ازدواج شما برای نیاز جنسی باشد زیرا او بهتر از هرکسی می داند که در شرایط فعلی شما نمی توانید صرفاً برای نیاز جنسی ازدواج کنید. مسئله نیاز جنسی کافی نیست، بلکه استفاده از عبارات گسترده تر و نشانه تفاهم است. با لذت بردن از مسئولیت هایی که زندگی به همراه دارد، احساس می کنم آمادگی لازم را برای مسئولیت های بزرگتر دارم، دوست دارم با کمک و راهنمایی شما تشکیل خانواده بدهم، کم کم دارم برای ازدواج آماده می شوم، می خواستم با شما مشورت کنم بابا می خواهم، به من کمک می کنی تا ازدواج کنم، فکر می کنم به سنی رسیده ام که مسئولیت زندگی را بپذیرم

سوالات احتمالی خانواده شما پس از ارائه پیشنهاد ازدواج

انتظار نداشته باشید که خانواده در مرحله اول درخواست شما را بپذیرند و البته واکنش شما به رد این درخواست بسیار مهم است.

تو که هنوز سربازی نرفته ای، تو که هنوز شغل نداری، زندگی خوب نیست، مسئولیت های بزرگی دارد، پس برویم به خانواده دختر مردم بگوییم چه بلایی سر پسرمان و دیگران آمده است.

بنابراین قبل از پرسیدن این سوالات لازم است در ادامه درخواست خود به آگاهی از ضروریات زندگی اشاره کرده و وضعیت خود را بیان کنید. می دانم وظایفم نامشخص است. قرار است در عرض یک ماه نامزدی، ازدواج و ازدواج، زندگی را شروع کنید و روی حمایت خانواده حساب کنید. قبل از اینکه سوالات ذکر شده از شما پرسیده شود این سوال را خودتان مطرح کنید تا خانواده تان بدانند که شما به این سوالات فکر می کنید. شما انجام داده اید و با علم و دانش در این زمینه پیشرفت کرده اید

صبر کن

اگر خانواده تان موافقت نکردند، صبر کنید و به خودتان وقت بدهید، یک راه حلی دارید و اعلام کرده اید که برای خانواده آماده هستید، پس کمی صبور باشید و در این فاصله می توانید با افرادی مانند پدربزرگ و مادربزرگ، خاله یا عمه صحبت کنید. یا مردم محلی بزرگتر اما در خلوت با فردی که روی پدر و مادرت نفوذ دارد صحبت کن و از او بخواه که به طور غیرمستقیم با والدینت صحبت کند، البته نه به گونه ای که معلوم باشد با او صحبت کرده ای و البته صحبت در مورد آن. مدتی پس از گفتگو با خانواده خود باشید

آخرین کلمه

ازدواج گناه نیست، نه زشت است و نه مکروه، پس از طرح موضوع نترسید و علاوه بر این، نشانه پاکی شماست که حاجت خود را با حق و امر خداوند برآورده می کنید، توکل شما بر خدای متعال باشد. ته دل، اما شما می توانید ملاک و ملاک انتخاب همسر باشید، اما با شرایط فعال نمی توانید دختری مانند همسرتان داشته باشید و ممکن است پس از چند سال از ازدواج خود پشیمان شوید که این شرایط را بدست آورید، اگر می توانید بر خواسته های درونی خود مسلط شوید و مرتکب گناه نشوید صبر کنید تا وضعیت بهتر شود تا بتوانید دختری نزدیک به معیارهای خود انتخاب کنید.

پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده –

چگونه به خانواده ام بگویم که همسر می خواهم؟

من یک پسر هستم و 17 سال دارم و اخیراً عاشق یک دختر شدم، اما نمی دانم از کجا شروع کنم.

یعنی نمی دونم چطوری با خانوادم حرف بزنم، اصلا صمیمی نیستم و تا حالا با هیچ دختری دوست نشدم. من در مورد این دختر تحقیق کردم و متوجه شدم که او برای من عالی است، اما نمی دانم باید چه کار کنم، زیرا فکر می کنم خانواده ام با من مخالفت می کنند و می گویند که شما هنوز بچه هستید و برای رسیدن به آن باید بالای 26 سال داشته باشید. متاهل!

دلایل من برای ازدواج عبارتند از: احساس آرامش در زندگی، برای رهایی از تنهایی، نیاز به رابطه جنسی از رفتارهای خطرناک جلوگیری می کند زیرا می دانم جوان هستم و ممکن است روزی خام شوم. واقعا دارم دیوونه میشم

***پاسخ:

صبح بخیر

از نظر شرعی پاسخ به سؤال شما بسیار آسان است، این است که هرکس به بلوغ جنسی برسد مستحب است ازدواج کند و اگر حرام شود ازدواج واجب می‌شود و پدرش نیز موظف است ترتیب او را بدهد. نکاح و حتی نقل شده است که اگر پدری که پسرش به بلوغ رسیده باشد و توان مالی برای پرداخت زنش را داشته باشد، ولی اگر نداشته باشد و پسر مبتلا به گناه شود، پدرش در گناه او شریک است.

از منظر دینی بود، اما مشکل اینجاست که باورهای غالب خانواده ها و جامعه به گونه ای است که در زمینه ازدواج نوجوانان نظر دین را نمی پذیرند و «نپذیرند». ازدواج پسر 17 ساله را درست می دانند و می گویند دهانش بوی شیر می دهد و باید سال ها صبر کند.

می توان گفت: می گویند پسر 17 ساله نمی تواند ازدواج کند و مسئولیت زندگی اش را به عهده بگیرد. جواب این است. درسته. یک پسر 17 ساله در شرایط فعلی عموماً توانایی اداره زندگی خود را ندارد، اما باید توجه داشت که این عدم صلاحیت برای اداره زندگی خود امری ذاتی است. این بدان معنا نیست که اگر او آموزش دیده باشد می تواند این کار را انجام دهد. همچنین نشان می دهد که در گذشته طیف وسیعی از جوانان 17 ساله ازدواج کرده بودند. دلیل آن این است که طبق آمار، میانگین سن ازدواج در تهران در سال 1309 برای پسران 17 سال و برای دختران 13 سال بوده است. یک سال بود یعنی در آن زمان پسرها معمولاً در 17 سالگی ازدواج می کردند

پس معلوم می شود که می گویند: جوانان مهارت تشکیل زندگی را ندارند، این به طور کلی درست نیست و عدم مهارت جوانان زمان ما برای تشکیل زندگی به این دلیل است که او تربیت نشده است. در این زمینه و مهارت لازم برای مدیریت زندگی را ندارند وگرنه می توانستند مانند جوان های قدیم ازدواج کنند و به تدریج وارد زندگی شوند، بنابراین مشکل جوانان ما این است که مهارت های لازم را نیز از این طریق به دست نمی آورند. خانواده، آموزش و پرورش یا رسانه، بنابراین ظرفیت پذیرش مسئولیت زندگی را ندارند.

ممکن است بگویید: این درست است، اما این مشکل را حل نمی کند، زیرا اکثر جوانان ما در آن سن مهارت ندارند و هیچ کس سعی نمی کند به آنها آموزش دهد، بنابراین نمی توانند ازدواج کنند زیرا زندگی آنها به همین ترتیب است. تلف شود. زندگی را تشکیل نمی دهند، اما ازدواج که همه شکل زندگی نیست، ازدواج مراحلی دارد که آخرین آن شکل گیری زندگی است که شرایط لازم را می طلبد، از جمله مراحلی که در این زمان می توان انجام داد. همسری را انتخاب کنید که با کمک خانواده و با توجه به خصوصیات و اخلاقیات او می تواند توسط یک نوجوان انجام شود. یک یا دو سال، و سپس ازدواج یا ازدواج تا زمانی که شرایط دیگر برآورده شود آیا پسر و دختر به عنوان “شیرینی خورده” باقی می ماند.

مزیت این روش این است که اولاً: دختر و پسر از لحظه ای که می فهمند همسر آینده آنها قلب آنهاست و نیاز آنها به دوستی با جنس مخالف سرکوب می شود و از خطر انحرافات اخلاقی مصون می مانند. ثانیاً خانواده ها به زودی به فکر آموزش به آنها می افتند، وارد حوزه مهارت های زندگی می شوند، ثالثاً: خودشان در این زمینه احساس نیاز می کنند و با مطالعه و پرسش از دیگران سعی می کنند مهارت های لازم برای مدیریت زندگی را کسب کنند، چهارم: خانواده ها تسهیلات مالی مورد نیاز در آینده را فراهم کند. ، برنامه ریزی و اقدام می کنند و از هزینه های غیرضروری دوری می کنند، پنجم: خود نوجوان سعی می کند مهارتی را کسب کند که هر چه زودتر وارد زندگی شود.

شاید کسی بگوید: چه تضمینی وجود دارد که دختر و پسر به یکدیگر وفادار بمانند و بعد از مدتی یکی از آن دو زن خود را با دیگری مقایسه نکند و از انتخاب خود پشیمان نشود، پاسخ این است که اگر دختر و پسر با هم دوست هستند که بعد از مدتی می توانند از هم جدا شوند و به خانه دیگری بروند، اما در ازدواج اینطور نیست، دلیل این تفاوت این است که دوستی یا قصد ازدواج نیست، دوستانشان بهتر ببینند و بگذار بروند اما در ازدواج چون در مرحله انتخاب نیستند معمولا مقایسه نمی کنند که دیگری را بهتر از همسر آینده شان خوب ببینند و او چشمان زیبایی دارد و چهره های زیبایی می بیند. در این صورت ممکن است جذب همسرش شود، اما معلوم است که برای نوجوانان نیست و در هر سنی می تواند ازدواج کند، اگر چشمش هوس آلود باشد، ممکن است جذب همسرش شود.

نتیجه این است که این حق شماست که همسری داشته باشید که بتواند در کنار هم از شما حمایت کند و در سایه آرامشی که پیدا می کنید، راحت تر مطالعه کنید و به تدریج به سمت شکل گیری زندگی خود حرکت کنید.

در مورد نحوه گفتن به خانواده، پیشنهاد می کنم با هر یک از اعضای خانواده که بیشتر می شناسید صحبت کنید و از طریق کانال آنها به بقیه بگویید و اگر نمی توانید شفاهی به آنها بگویید، مکتوب برای آنها بنویسید.

کلام آخر این است که: یکی از چیزهایی که می تواند به شما کمک کند اگر برای شما اقدام کنند این است که به آنها بگویید من می توانم اشتباه کنم و مثل خیلی های دیگر دوست دختر داشته باشم یا به سمت انحرافات دیگر بروم، اما می خواهم نیازم را در این زمینه برطرف کنم. بلاقاصله. اگر نمی خواهی من به خطر بیفتم و به گناه کشیده شوم، برای ازدواجم اقدام کن

موفق باشید

برای اصلاح

[ب] امید جان حالا که توان مالی نداری تصمیم گرفتی که خرج عروسی و خونه و ماشین و امکانات رو خانواده ات بپردازن یا خودت حلش کنی (بعد از یک میدونم) که تو فشارهای دیگه ای هستی (بالاخره جوونی) ولی عزیزم یه دختر با 1000 امید و آرزو به خونه بخت میرسه پس اول به فکر دختر باش.

اول اینکه تا زمانی که مشکل را حل نکرده اید، نباید آن دختر را پیدا کنید و عاشق او شوید.
ابتدا باید با زن زمزمه کنید. از یکی از بزرگان خانواده یا شخصی که مادرتان را می شناسد و به او احترام می گذارد کمک بگیرید.

پسر عمویم 24 ساله بود و چون شوهر خاله و عمه ام اصلا فکر نمی کردند که پسرشان بالاخره به زن و زندگی نیاز دارد، به همین دلیل پسرخاله ام آمد و در این مورد با پدرم (دایی اش) صحبت کرد و پدرم رفت. و با آنها صحبت کرد و برای او آرزوی سلامتی کرد. ..

وقتی از ازدواج حرف میزنی قندت آب میشه 😀

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا