چرا من مسیحی نیستم راسل

دانلود کتاب چرا مسیحی نیستم

کتاب چرا مسیحی نیستم متن سخنرانی برتراند راسل در 6 مارس 1927 برای انجمن ملی سکولار در شمال لندن است که در همان سال به صورت جزوه منتشر شد و پس از ویرایش توسط پل ادوارد شهرت بیشتری یافت. ، ویراستار کتاب های راسل. کتاب حاضر یکی از مهمترین آثار اوست که به تحلیل آرای او و نظرات مخالف کلیسا می پردازد.

ارائه نویسنده

برتراند آرتور ویلیام راسل، سومین ارل راسل (زاده ۱۸ مه ۱۸۷۲ – درگذشته ۲ فوریه ۱۹۷۰)، فیلسوف، منطق‌دان، ریاضی‌دان، تاریخ‌دان، جامعه‌شناس، برنده جایزه نوبل و فعال صلح بریتانیایی بود که در قرن بیستم زندگی می‌کرد. راسل، یکی از فیلسوفانی که او را پیشگام قرن بیستم می دانند و در اوایل قرن بیستم «جنبش ضد آرمان گرایی» را رهبری کرد.

او به همراه گوتلوب فرگه و لودویگ ویتگنشتاین به عنوان بنیانگذاران فلسفه تحلیلی شناخته می شوند. برتراند راسل یک فعال ضد جنگ و ضد امپریالیست بود که در طول جنگ جهانی اول از دانشگاه اخراج شد و به زندان افتاد. او از مخالفان آدولف هیتلر، منتقد تمامیت خواهی استالین، معترض به دخالت ایالات متحده در جنگ ویتنام، و همچنین از حامیان خلع سلاح هسته ای بود. او در سال 1950 جایزه نوبل ادبیات را برای «آثار متعددش در جهت نوع دوستی و آزادی اندیشه» دریافت کرد.

خلاصه ی کتاب

راسل به عنوان یکی از فیلسوفان برجسته قرن بیستم شناخته می شود و در اوایل قرن بیستم “جنبش ضد ایده آلیسم” را رهبری کرد. او را همراه با گوتلوب فرگه و لودویگ ویتگنشتاین بنیانگذار فلسفه تحلیلی می دانند. برتراند راسل یک فعال ضد جنگ و ضد امپریالیست بود که در طول جنگ جهانی اول از دانشگاه اخراج شد و به زندان افتاد.

او از مخالفان آدولف هیتلر، منتقد تمامیت خواهی استالین، معترض به دخالت ایالات متحده در جنگ ویتنام، و همچنین از حامیان خلع سلاح هسته ای بود. او در سال 1950 جایزه نوبل ادبیات را برای «آثار متعددش در جهت نوع دوستی و آزادی اندیشه» دریافت کرد.

تعداد بازدید: 1283 بار

عنوان کتاب: چرا من مسیحی نیستم

نویسنده: برتراند راسل

مترجم: ح.س.ح طهری

تعداد صفحات کتاب: 161 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 3.8 مگابایت

نوع فایل: PDF

منبع: شهر کتاب

.vc_btn3-style-gradient.vc_btn-gradient-btn-6581a5b1f0fac{color: #fff;border: none;background-color: #00c1cf;background-image: -webkit-linear-gradient(left, #00c1cf 0%, #5472d2 50%,#00c1cf 100%);background-image: linear-gradient(to right, #00c1cf 0%, #5472d2 50%,#00c1cf 100%);-webkit-transition: all .2s ease-in-out;transition: all .2s ease-in-out;background-size: 200% 100%;}After reading most of the “new Atheist” books — I read the ones by Sam Harris, Daniel Dennett, and Christopher Hitchens — this old one by Betrand Russell is still miles better than they. To be sure, I disagree with most of what he says, but his writing is much more clear-headed and articulate than the new ones. There really aren’t many new arguments the new generation of atheists bring to the table, therefore I think it is reasonably fair to use Russell’s as the standard bearer for them all.

تز اصلی این است که دین – با تأکید خاص بر مسیحیت – آسیب های زیادی را در سراسر تمدن وارد کرده است، و اگر بتوانیم به طور جمعی خرافات شکننده و امید بیهوده خود به زندگی ابدی را رد کنیم، می توانیم جامعه را به سمت ارتفاعات جدید شادی سوق دهیم. . . کل استدلال او بر این فرض استوار است که انسان اساساً خوب است، و بدون شستشوی مغزی جهانی (در آن زمان) کودکان بی گناه با عقاید آزاردهنده مذهبی، ما بهتر می‌توانیم جامعه‌ای آرام‌تر و کمتر گرفتار تابوهایی مانند رابطه جنسی را تصور کنیم. از نظر راسل، موانع اصلی برای ایجاد علایق مشترک بیشتر بین جوامع، جوامع و ملت ها ماهیت مذهبی دارند، و اگر بتوانیم به نحوی این باورهای “کاذب” را از بین ببریم، همه می توانیم بهتر با هم کنار بیاییم و در زندگی فردی خود نیز شادتر باشیم. .

در اینجا چند نقل قول از کتاب او وجود دارد که فکر می کنم نکات اصلی او را نشان می دهد:

– «مذهب… اساساً و اساساً بر ترس… ترس از مرموز، ترس از شکست، ترس از مرگ است. ترس مادر ظلم است و بنابراین جای تعجب نیست… ظلم و دین هستند. ناپدید شدن دست در دست… علم می تواند به ما کمک کند تا بر این ترس بزدلانه غلبه کنیم (صفحه 22)

– «[ما باید] [جهان را از طریق هوشمندی تسخیر کنیم، نه صرفاً با تسلیم برده‌وارانه در برابر وحشت ناشی از آن. کل تصور از خدا تصوری است که از استبداد شرقی گرفته شده است. این تصوری است که اصلاً شایسته انسان‌های آزاد نیست». صفحه 23)

– “کلیساها، همانطور که همه می دانند، تا زمانی که جرأت کرده اند با لغو برده داری مخالفت کرده اند و به جز چند مورد استثنایی که به خوبی منتشر شده است، امروز با هر حرکتی به سوی عدالت اقتصادی مخالفند. پاپ رسما سوسیالیسم را محکوم کرده است.” (صفحه 26)

– «خداوند قبل از اینکه دنیا را بیافریند، همه دردها و بدبختی‌های آن را پیش‌بینی کرده بود، پس مسئول همه آن است». (صفحه 29)

– (در مورد موضع او در مورد اختیار و مسئولیت شخصی) «وقتی مردی به گونه‌ای عمل می‌کند که ما را آزار می‌دهد، می‌خواهیم او را شیطانی بدانیم و از این واقعیت که رفتار آزاردهنده او ناشی از علل قبلی است، خودداری می‌کنیم. اگر به اندازه کافی آنها را دنبال کنید، شما را فراتر از لحظه تولد او و در نتیجه به رویدادهایی می برد که نمی توان آنها را مسئول دانست. (صفحه 40)

– “پس به نظر می رسد که سه انگیزه انسانی که در دین تجسم یافته است ترس، غرور و نفرت است. هدف دین … دادن هوای محترمانه به این احساسات …” (ص 44)

– “نفرت و ترس را می توان با دانش روانشناختی کنونی و تکنیک صنعتی کنونی ما به طور کامل از زندگی انسان حذف کرد.” (صفحه 45)

– «این احساسات (ترس و نفرت) اکنون می تواند تقریباً به طور کامل از طریق اصلاحات آموزشی، اقتصادی و سیاسی از طبیعت انسان حذف شود. این اصلاحات آموزشی باید مبنای این امر باشد، زیرا مردانی که احساس نفرت و ترس می‌کنند نیز این احساسات را تحسین می‌کنند و می‌خواهند آن‌ها را تداوم بخشند، اگرچه این تحسین و آرزو احتمالاً ناخودآگاه خواهد بود، همانطور که در مورد عادی مسیحی است. ایجاد آموزش طراحی شده برای از بین بردن ترس به هیچ وجه دشوار نیست. کافی است با کودک با مهربانی رفتار کنیم، او را در محیطی قرار دهیم که ابتکار عمل بدون نتایج فاجعه بار ممکن باشد، و او را از تماس با بزرگسالانی که وحشت های غیرمنطقی دارند، اعم از تاریکی، موش یا انقلاب اجتماعی، نجات دهیم. (صفحه 46)

من را آزار می دهد که او با روانشناسی و علوم اجتماعی به گونه ای رفتار کند که گویی علوم فیزیکی هستند، با قوانین ساده ای که بر همه رفتارهای انسانی حاکم است. شاید دیدگاه او مبنی بر اینکه انسان اراده آزاد ندارد، او را به این باور برساند که انسان را می توان به طور کامل توسط نیروهای اجتماعی و اجبار اداره کرد. او درک نمی کند که مهم نیست چقدر خود یا فرزندانمان را برای خوب بودن و مسئولیت پذیری تربیت کنیم، غریزه اولیه انسان همیشه ارتقای منافع شخصی خود است. این تصور که ترس و نفرت را می توان با روش علمی از بین برد، مضحک است و علاوه بر این، آیا همیشه خوب است که نترسیم یا متنفر باشیم؟ آیا اگر او در آلمان نازی یا روسیه استالینیستی بود، از دولت خشمگین نمی شد و برای امنیت خانواده اش وحشت نمی کرد؟ صادقانه بگویم، دیدگاه او از اتوپیای انسانی در این زندگی بسیار بیشتر شبیه به آرزوهای کودکانه است تا هر آموزه مذهبی در مورد آرمانشهرهای پس از این زندگی.

می‌دانم شاید قضاوت درباره نوشته‌های او امروز ناعادلانه به نظر برسد، در حالی که او داده‌های تاریخی زیادی برای استفاده از آن برای دیدن تأثیر کمونیسم و ​​فاشیسم بر جامعه نداشت، اما حتی زمان او، داده‌های تاریخی فراوانی برای استفاده از آنها وجود داشت. نشان می‌دهد که جنبش‌های غیرمذهبی که امیدوارند چنین آرمان‌شهرهایی بسازند، به یکی از شیطانی‌ترین مبارزات تاریخ تبدیل شده‌اند. دلیلی که این ملحدان برای مدت طولانی پنهان شده اند، موج اخیر جنبش های بی خدایی است که توسط رهبران آشکارا سکولار رهبری می شود که مسئول مرگ صدها میلیون نفر از شهروندان خود هستند.

به نظر واضح است که در حالی که مسیحیت سابقه کاملی ندارد، اما در مجموع تأثیر مثبت آن بسیار بیشتر از منفی بوده است. آموزه های دینی مانعی مؤثر بر تمایل طبیعی ما به آسیب رساندن به دیگران و رفتار خودخواهانه است.

اگر این درست است که مقامات کلیسا بردگی را برای مدت طولانی تحمل کرده اند، آیا این آموزه های مسیحی نبود که الهام بخش اولین لغو کنندگان در آمریکا و انگلیس بود؟ برده داری منحصر به ملل مسیحی نبود، بلکه نهادی فراگیر در اکثر جوامع بشری بود (و هست). آیا می توان علت برده داری را تا حد زیادی به آموزه های دینی سرزنش کرد، یا منصفانه است که بگوییم انسان های صاحب قدرت تمایل دارند دیگران را به عنوان زیردستان یا بردگان تحت سلطه خود درآورند؟ فکر می کنم پاسخ روشن است.

من سعی نمی کنم یک نتیجه گیری پوچ ارائه کنم که افراد مذهبی خوب هستند و ملحدان بد هستند. انسان ها در تصمیم گیری برای خود آزادند و بسیاری از ملحدان زندگی شرافتمندانه و تحسین برانگیز را انتخاب می کنند، در حالی که بسیاری از مسیحیان تصمیم می گیرند بسیار بد عمل کنند. با این حال، در مجموع، من معتقدم که مسیحیت سود خالص مثبتی برای جامعه دارد و اگر کسی عصای جادویی را تکان دهد و مسیحیت را ناپدید کند، جهان در وضعیتی بسیار بدتر از آنچه هست خواهد بود.

ممکن است برخی بگویند اگر هر معلولی علتی دارد پس خدا باید علتی داشته باشد. پس ممکن است بپرسند چه چیزی پیش از خدا وجود داشته است؟ اما خدا ابدی نیست. هیچ زمانی نبود که او وجود نداشته باشد. وجود خدا از هیچ خارج از او سرچشمه می گیرد و به چیزی خارج از او وابسته نیست. چیزی بیش از این خدا را از مخلوقاتش متمایز نمی کند، زیرا مخلوقات بنا به تعریف وابسته، مشروط و مشتق هستند و به خودی خود قدرتی ندارند. اما خدا به چیزی نیاز ندارد. از ازل وجود داشته است.

ابدیت نیز در جهت دیگری ادامه دارد. هرگز زمانی در آینده نخواهد بود که خدا وجود نداشته باشد. وجودش جاودانه است. اگر چیزی وجود داشته باشد، پس چیزی همیشه وجود داشته است. اگر هیچ چیز به طور کامل وجود نداشته است، پس اکنون هیچ چیز نمی تواند وجود داشته باشد، زیرا چیزی را نمی توان از هیچ ساخت. برعکس، اگر چیزی در حال حاضر وجود داشته باشد، این خود نشان می دهد که چیزی همیشه وجود داشته است. و آن چیزی که همیشه وجود دارد به خودی خود و به خودی خود وجود دارد. این اوست که قدرت وجود در خود، خدای زنده را دارد. بنابراین ابدیت او صفت دیگری است که باید روح ما را به سوی پرستش و ستایش سوق دهد: ما آفریده کسی هستیم که قدرت جاودانگی دارد. عظمت وجودی مثل او را تصور کنید.

ابدیت او، شاید بیش از هر چیز دیگری، خدا را از ما متمایز می کند. منظور قداست او فقط به پاکی او نیست، بلکه به غیریت یا تعالی او نیز اشاره دارد، یعنی او با ما متفاوت است. یک چیز مشترک ما انسان ها این است که ذاتاً موجوداتی موقتی هستیم. در پایان عمر، هنگام دفن، قبر او با سنگ قبری که نام، تاریخ تولد و تاریخ فوت او حک شده است، مشخص می شود. ما در این زمین بین این دو تاریخ زندگی می کنیم: تولد و مرگ. برای خدا چنین تاریخ هایی وجود ندارد. نه تنها در فضا بلکه در زمان نیز بی نهایت است. هیچ زمانی نبوده که خدا وجود نداشته باشد. از ازل تا ابد وجود دارد. ابدیت خداوند به وجود او پیوند ناگسستنی دارد، یعنی به ضرورت او. با این حال، کلمه “ضروری” عملاً در واژگان یک مسیحی معمولی وجود ندارد. واجب الوجود به معنای داشتن یا وجود در خود است.

برتراند راسل، ریاضیدان و فیلسوف، دلایل خود را برای بی اعتقادی به کتاب «چرا من مسیحی نیستم» توضیح داد. راسل تا سال های نوجوانی متقاعد شده بود که باید خدایی وجود داشته باشد که جهان را توضیح دهد. او سپس جان استوارت میل را مورد مطالعه قرار داد که استدلال کیهان‌شناختی سنتی برای وجود خدا را انکار کرد که طبق آن چیزهایی که اکنون وجود دارند به یک علت اول باز می‌گردند. این استدلال مبتنی بر قانون علیت است که بر اساس آن هر معلولی باید علت اولی داشته باشد. میل استدلال می کرد که اگر هر چیزی باید یک علت اولیه داشته باشد، پس خود خدا نیز باید علتی داشته باشد. اما اگر خداوند علتی مقدم داشته باشد، او نیز موجودی است مانند موجودات دیگر. وقتی راسل در نوجوانی این مطلب را خواند، به این نتیجه رسید که استدلال کلاسیک برای وجود خدا نادرست است. راسل تا زمان مرگش این موضع را حفظ کرد و متوجه نشد که این استدلال مبتنی بر تعریف اشتباهی از قانون علت و معلول است.

قانون علیت می آموزد که هر معلولی باید علتی داشته باشد، نه اینکه هر چیزی باید علتی داشته باشد. معلولیت، بنا به تعریف، ناشی از چیزی خارج از خود است. با این حال، لازم نیست فرض کنیم که همه چیز یک اثر است – موقت، محدود، وابسته و مشتق. هیچ چیز غیرمنطقی در مورد ایده وجودی ماندگار و ابدی با قدرت درون خود وجود ندارد. در واقع، چنین برداشتی نه تنها از نظر منطقی ممکن است، بلکه (همانطور که توماس آکویناس نشان داد) منطقاً ضروری است. برای اینکه چیزی وجود داشته باشد، چیزی در جایی، به هر طریقی، باید قدرت داشته باشد، زیرا بدون قدرت وجود، هیچ چیز ممکن نیست. آنچه در خود قدرت وجود دارد و به هیچ چیز خارج از خود وابسته نیست، باید تا ابد قدرت وجود داشته باشد. این چیزی است که خدا را از ما متمایز می کند. اولین جمله عهد عتیق را به یاد می آوریم: “در ابتدا خدا آسمان ها و زمین را آفرید” (پیدایش 1:1). هر چیزی در عالم هستی جز خدا آفریده شده است. هر چیزی در خلقت – در جهان – آغازی در زمان دارد. خداوند از ازل تا ابد تنهاست و دارای صفت ازل است. این جنبه باشکوه ذات خداوند، بیش از هر چیزی که تا به حال در این جهان تصور کرده ایم، به تنهایی کافی است تا روح ما را به سوی پرستش و ستایش او سوق دهد. او به تنهایی این قدرت را دارد که در درون و به تنهایی وجود داشته باشد. ما به اندازه کافی به این چیزها فکر نمی کنیم. اگر به موجودی فکر می کنیم که ابدی است و به همه موجودات از جمله خودمان قدرت می بخشد، باید به سوی پرستش او حرکت کنیم.

این گزیده از حقایقی که ما اعتراف می کنیم، نوشته R. C. اقتباس شده از Sproul. The Truths We Confess اکنون به طور کامل بازبینی شده و در یک جلد موجود است. در این کتاب، دکتر اسپرول، خوانندگان را با این اعتراف قابل توجه آشنا می کند و ایده های خود را بیان می کند و آنها را در زندگی مدرن به کار می برد. کتاب را با جلد گالینگور سفارش دهید.

این مقاله در وبسایت Ligonier منتشر شده است.

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا