چرا مختار ثقفی در کربلا نبود

یکی از سؤالات نسبتاً مهم در رابطه با شخصیت مختار ثقفی این است که چرا مختار صفی در جریان قیام امام حسین (ع) را یاری نکرد اما بعداً از قاتلان این حضرت انتقام گرفت؟

دلیل غیبت مختار چه بود؟

با مراجعه به منابع تاریخی پاسخ این سوال روشن می شود:

بنا به سند تاریخ و توضیح شیخ مفید و طبری، پس از ورود مسلم بن عقیل به کوفه، مستقیماً وارد خانه مختار شد، مختار او را گرامی داشت و رسماً حمایت و پشتیبانی خود را اعلام کرد. (1)

بلاذری می نویسد: خانه مختار محل ورود مسلم بود.(2) اما با ورود متقلبانه و غیرمنتظره ابن زیاد به کوفه، ناگهان اوضاع به هم ریخت و مسلم تصمیم گرفت که بهتر است از خانه مختار به خانه برود. هانی بن عروه که از شیعیان مقتدر و با نفوذ در کوفه بود حرکت می کند.

پس از ورود مسلم، مختار ساکت ننشست و پس از بیعت با مسلم، به سمت منطقه خترینیه و اطراف کوفه حرکت کرد تا مردم را جمع کند و با مسلم بیعت کند. اما با تغییر اوضاع کوفه و تسلیم شدن مردم به ابن زیاد، دوباره به کوفه بازگشت.

ابن زیاد دستور داد که دعوت کنندگان امام حسین (علیه السلام) و یاران مختار با او بیعت کنند وگرنه دستگیر و اعدام می شوند. ابن اثیر می نویسد: هنگامی که مسلم و هانی را دستگیر کردند، مختار در کوفه نبود و برای سربازگیری در شهر می گشت و چون خبر ناگوار دستگیری مسلم را شنید با جمعی از مردم و یارانش به کوفه آمد. . . وقتی وارد شهر شد با نیروهای مسلح ابن زیاد برخورد کرد و پس از گفتگوی لفظی شدید بین آنها و مختار و افرادش درگیری در گرفت و فرمانده این گروه مسلح کشته شد و افراد مختار متفرق شدند. چون مقاومت را خوب نمی دانستند. مختار از آنها خواست که محل را ترک کنند تا ببیند چه اتفاقی می افتد. (3)
ابن زیاد با تسلط بر اوضاع و شهادت مسلم و هانی، ناامیدانه مختار را طلبید و برای دستگیری او ثواب تعیین کرد. (4))

دستگیری مختار توسط ابن زیاد

یکی از دوستان مختار، هانی بن جبه، نزد عمرو بن حارث، نماینده ابن زیاد رفت و به عمرو از مخفیگاه مختار خبر داد. عمرو به این شخص گفت: باید به مختار بگوید که مواظب او باشد که او می خواهد و در خطر است.
مختار برای حمایت از عمرو نزد ابن زیاد رفت. چون چشم ابن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: آیا تو همانی که به یاری پسر عقیل شتافتی؟ مختار سوگند یاد کرد که در شهر نیستم و شب را با عمرو بن حارث گذراندم. (5)

ابن زیاد که خشمگین بود با عصا ضربه محکمی به صورت مختار زد به طوری که یک چشمش زخمی شد. عمرو برخاست و از مختار دفاع کرد و شهادت داد که او در ماجرا دخالتی نداشته و برای او پناهنده شده است. ابن زیاد کمی آرام گرفت و گفت: اگر شهادت عمرو نبود، تو را سر می بریدم. و دستور داد مختار را به زندان انداختند.

او همچنان در زندان بود تا اینکه امام حسین علیه السلام به شهادت رسید. ) به شرکت.

منبع مقالات:
1 – الارشاد، ص205; تاریخ الطبری ج 5 ص 355
2- انساب الاشراف ج 6 ص 376.
3- کامل بن اثیر ج 4 ص 169 . کامل بن اثیر، جلد 4، ص 36.
5- مکتل الحسین (ع)، ابی مخنف، ص 268-270.
6- انساب الاشراف، جلد 6، صفحات 376-377; کمیل بن اثیر، ج 4، ص 116; وفات ابی مخنف، ص271; آغاز و پایان، جلد 8، ص. 249.

یکی از سوالات نسبتاً مهمی که در خصوص شخصیت مختار ثقفی مطرح می شود این است که چرا مختار صافی در جریان قیام امام حسین (ع) را یاری نکرد و سپس از قاتلان این حضرت انتقام گرفت؟

با مراجعه به منابع تاریخی پاسخ این سوال روشن می شود:

بنا به سند تاریخ و توضیح شیخ مفید و طبری، پس از ورود مسلم بن عقیل به کوفه، مستقیماً وارد خانه مختار شد، مختار او را گرامی داشت و رسماً حمایت و پشتیبانی خود را اعلام کرد. (1)

بلاذری می نویسد: خانه مختار محل ورود مسلم بود.(2) اما با ورود متقلبانه و غیرمنتظره ابن زیاد به کوفه، ناگهان اوضاع به هم ریخت و مسلم تصمیم گرفت که بهتر است از خانه مختار به خانه برود. هانی بن عروه که از شیعیان مقتدر و با نفوذ در کوفه بود حرکت می کند.

پس از ورود مسلم، مختار ساکت ننشست و پس از بیعت با مسلم، به سمت منطقه خترینیه و اطراف کوفه حرکت کرد تا مردم را جمع کند و با مسلم بیعت کند. اما با تغییر اوضاع کوفه و تسلیم شدن مردم به ابن زیاد، دوباره به کوفه بازگشت.

ابن زیاد دستور داد که دعوت کنندگان امام حسین (علیه السلام) و یاران مختار با او بیعت کنند وگرنه دستگیر و اعدام می شوند. ابن اثیر می نویسد: هنگامی که مسلم و هانی را دستگیر کردند، مختار در کوفه نبود و برای سربازگیری در شهر می گشت و چون خبر ناگوار دستگیری مسلم را شنید با جمعی از مردم و یارانش به کوفه آمد. . . وقتی وارد شهر شد با نیروهای مسلح ابن زیاد برخورد کرد و پس از گفتگوی لفظی شدید بین آنها و مختار و افرادش درگیری در گرفت و فرمانده این گروه مسلح کشته شد و افراد مختار متفرق شدند. چون مقاومت را خوب نمی دانستند. مختار از آنها خواست که محل را ترک کنند تا ببیند چه اتفاقی می افتد. (3)
ابن زیاد با تسلط بر اوضاع و شهادت مسلم و هانی، ناامیدانه مختار را طلبید و برای دستگیری او ثواب تعیین کرد. (4))

دستگیری مختار توسط ابن زیاد

یکی از دوستان مختار، هانی بن جبه، نزد عمرو بن حارث، نماینده ابن زیاد رفت و به عمرو از مخفیگاه مختار خبر داد. عمرو به این شخص گفت: باید به مختار بگوید که مواظب او باشد که او می خواهد و در خطر است.
مختار برای حفاظت عمرو نزد ابن زیاد رفت. چون چشم ابن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: «آیا تو همانی که به یاری پسر عقیل شتافتی؟ مختار سوگند یاد کرد که من در شهر نیستم و شب را نیز با عمرو بن حارث گذراندم. » (5)

ابن زیاد که خشمگین بود با عصا ضربه محکمی به صورت مختار زد به طوری که یک چشمش زخمی شد. عمرو برخاست و از مختار دفاع کرد و شهادت داد که او در ماجرا دخالتی نداشته و برای او پناهنده شده است. ابن زیاد کمی آرام گرفت و گفت: اگر شهادت عمرو نبود، تو را سر می بریدم. و دستور داد مختار را به زندان انداختند.

او همچنان در زندان بود تا اینکه امام حسین علیه السلام به شهادت رسید. ) به شرکت.

منابع تألیف:
1 – الارشاد، ص205; تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 355
2- انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 376.
3- کامل ابن اثیر، جلد 4، صفحه 169. 75757599998884، جلد 6، صفحه 376. کامل بن اثیر، ج4، ص36.
5- مکتل الحسین(ع)، ابی مخنف، ص268-270.
6- انساب الاشراف، جلد 6، ص376-377; کمیل بن اثیر، ج 4، ص 116; وفات ابی مخنف، ص271; البدایع و النهایه، جلد 8، ص 138. 249.


مختار بن ابی عبید ثقفی در سال اول هجری در شهر طائف به دنیا آمد، پدرش فرمانده سپاه مسلمانان در جنگ جسر بود، پدر مختار در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله مسلمان شد. و به همراه پدرش که جد مختار است در زمان خلافت عمر بن خطاب به مدینه مهاجرت کردند.کرد وقتی مختار 13 ساله بود پدرش فوت کرد، مختار نزد پدر و برادرش در مدینه بزرگ شد و به شدت تحت تأثیر علی بن قرار گرفت. ابی طالب تا زمانی که به یکی از بهترین دوستانش تبدیل شد، فردی سخت کوش و شجاع بود. که هر دوی این صفات را از پدرش به ارث برده است، برخی از رزاله‌شناسان معتقدند که او فردی ناصبی بود که به شدت از علی بن ابی طالب متنفر بود.

مختار ثقفی پس از مرگ علی بن ابیطالب در سال 40 هجری با حسن بن علی بیعت کرد، سپس با لشکری ​​به مدائن رفت و سپس قوم حسن بن علی را بیرون کرد و مردم در مدا علیه حسن قیام کردند. در و فرش زیر پایش او را کشتند، حسن نیز پس از این واقعه وارد مدائن شد، در حالی که عموی مختار به نام سعد بن مسعود، امیر مدائن بود، نقل شده است که مختار به عمویش گفت: آیا می خواهی. ثروت و افتخار می خواهید؟ عمویش گفت: چیست؟ مختار گفت: حسن را به معاویه بسپار، عمویش سعد به مختار گفت: خدا لعنتت کند، پسر دختر رسول خدا را تسلیم کن، تو بسیار بدی هستی، هرچند در صحت آن اختلاف بسیار است. این حدیث

در واقع مختار خواهان جنگ با معاویه نبود، زیرا لشکر حسن بن علی لشکر شکست خورده و ضعیفی بود و قدرت مقابله با سپاه دیگری را نداشت، به همین دلیل بین معاویه و حسن صلح برقرار شد.

در سال 60 هجری قمری واقعه کربلا رخ داد و به شهادت حسین ینعلی و جمعی از یاران و اهل بیتش انجامید. حسین قبل از عزیمت به کوفه، پسر عموی خود مسلم بن عقیل را برای بیعت مردم کوفه به آنجا فرستاد. پدر خانم مختار ثقفی بود، یزید بن معاویه او را عزل کرد و عبیدالله بن زیاد را فرماندار کوفه کرد، عبیدالله بن زیاد مسلم بن عقیل را کشت و همه پیروان علی بن ابی طالب از جمله کسانی را که با مسلم بن عقیل بیعت کرده بودند مجازات کرد. و چون به عبیدالله بن زیاد خبر رسید که مختار مدعی خونخواری مسلم بن عقیل شد، جلوی او را گرفت و نیزه خود را با نیزه ای که در دست داشت بیرون آورد و او را زندانی کرد تا اینکه حسین بن علی در اسارت به شهادت رسید. رهایی او از زندان این بود که شخصی را نزد عبدالله بن عمر بفرستد تا نزد یزید بن معاویه شفاعت کند و او را آزاد کند، عبدالله بن عمر شوهر خواهر مختار بود، عبدالله بن عمرب کرد و یزید نیز به عبیدالله بن زیاد دستور داد تا او را آزاد کند. وقتی آزاد شد، عبیدالله بن زیاد به مختار گفت: اگر بعد از سه روز تو را در کوفه پیدا کنم، گردنت را خواهم زد.

مختار پس از آزادی عازم حجاز شد و در حجاز گفت که انگشتان عبیدالله بن زیاد را قطع می کنم و مدعی شد به اندازه کسانی که در خون یحیی بن زکریا کشته شدند، خواهد کشت. به خونخواهی حسین بن علی. مختار با عبدالله بن زبیرت بیعت کرد و از بزرگ ترین فرماندهان او شد و زمانی که حسین بن نمیر عبدالله بن زبیر را با شامیان محاصره کرد، مختار به شدت از عبدالله بن زبیرت دفاع کرد و در کنار او ایستاد. و مختار یکی از شدیدترین افراد در برابر مردم شام شد، مردم کوفه پذیرفته بودند که از عبدالله بن زبیر اطاعت کنند و مختار وقتی با عبدالله بن زبیر بیعت کرد او را شرط استانداری عراق کرد. ولى مدتى طولانى نگذشت كه بيعت خود را با عبدالله بن زبير شكست و به كوفه بازگشت و در راه كه وارد هر شهرى مى شد به آنها سلام مى كرد و آنها را به پيروزى و پيروزى مژده مى داد. و بگو: در طول راه، عبیده بن عمرو بدائی، شخصی از قبیله قنده، اسماعیل بن کثیر و گروه بزرگی از شیعیان کوفه با مختار بیعت کردند.

عبدالله بن زبیر شخصی به نام ابراهیم بن محمد بن طلحه و عبدالله بن یزید خاتمی را در کوفه گماشت و آن دو مختار را دستگیر و زندانی کردند تا با سپاه توابین سلیمان بن صرد تماسی نداشته باشند. خزاعی. مختار در زندان می گفت: سوگند به پروردگار دریاها و نخل ها و درختان دیگر و پستی ها و بلندی ها و فرشتگان و بهترین ها، همه قدرتمندان و متکبران را با شمشیر خواهم کشت. فتح با یاری کنندگان من و آنها پست و فروتن و ترسو نیستند تا اینکه ستون دین را برپا کنم و مشکلات مسلمین را حل کنم و مؤمنان را شاد کنم و خون پیامبران را بگیرم آخرالزمان از دنیا زیاد نیست و اگر مرگ بیاید از آن نمی ترسم.

پس از مرگ سليمان بن صرد و بازگشت گروهي از بقيه لشكر به كوفه، مختار پس از ستايش و آرزوي پيروزي از زندان به آنان نوشت: از محمد بن حنفيه برادر حسين بن علي دستور دارم. برای انتقام از قاتلان حسین بن علی، نوشته های مختار توسط رفاعه، شداد، مشانی بن مخربه العبدی، سعد بن حذیفه بن علیمان، یزید بن انس، احمر بن شامیط الاحمسی، عبدالله بن شداد البجلی خوانده شد. و عبدالله بن کمیل. پس از خواندن نامه، عبدالله بن کمیل را نزد مختار فرستادند و به او گفتند: ما به فرمان تو هستیم، اگر بخواهی حتی می توانیم تو را از زندان بیرون بیاوریم. مختار خوشحال شد و گفت: چند روز دیگر از زندان آزاد می شوم. .

مختار برای بار دوم نامه ای به شوهر خواهرش عبدالله بن عمرب نوشت و از او خواست که نزد عبدالله بن زبیر برای آزادی او از زندان شفاعت کند، عبدالله بن عمر نیز چنین کرد و عبدالله بن زبیر دستور داد مختار را از زندان کوفه آزاد کنند. پس عبدالله بن زبیر شخصی به نام عبدالله بن المعتی را والی کوفه کرد، عبدالله بن المعتی شخصی به نام ایاس بن ابی مضارب عجلی را رئیس شهربانی کوفه کرد. عبدالله بن المطی قصد داشت مختار را دوباره زندانی کند، به شخصی به نام زیده بن قدامه دستور داد که مختار را دستگیر کند، زیده پسر عموی مختار بود و مختار را از نیت عبدالله بن موتی آگاه کرد، مختار او بیمار شد و از رفتن نزد عبدالله بن خودداری کرد. مطیع پس از آن عبدالرحمن بن شریح، سعید بن منقذ ثوری، شرار بن ابی الحنفی، اسود بن جراد کندی و قدامه بن مالک الجشمی نزد محمد بن حنفیه رفتند. تا به او اطلاع دهند که مختار می خواهد از طرف محمد بن الحنفیه برای برادرش حسین بن علی وکالت بگیرد، وقتی نزد محمد بن حنفیه آمدند او را از وضعیت مختار آگاه کردند و ماجرا را برای او توضیح دادند و از او خواستند که این را بدهد. وکالت به مختار. محمد بن حنفیه پاسخ داد: به خدا سوگند در مورد خونخواهی برادرم، همیشه آرزو می کردم که خداوند متعال به وسیله یکی از بندگانش ما را یاری می کرد و اگر محمد بن حنفیه به چنین چیزی خشنود نمی شد. رضایت داد و گفت: چنین چیزی نیست.

پس از این واقعه، گروه زیادی از شیعیان با مختار بیعت کردند، سپس ابراهیم بن اشتر نخعی که به شجاعت و دلاوری مشهور بود، با مختار بیعت کرد و پس از آن، پیروان مختار موافقت کردند که شب پنج شنبه چهاردهم ربیع الاول سال 66 هجری قمری اعتراض کردند و همین کار را کردند و اینجا بود که شعار مختار با عنوان «یا لثارات الحسین» در سراسر کوفه طنین انداز شد. عبدالله بن موطی والی کوفه توسط عبدالله بن زبیر از کوفه اخراج شد و مختار حکومت کوفه را به دست گرفت. .

مختار به خاطر حسین بن علی به کار خود ادامه داد و شعار «یا فی الحسین» سر داد و محمد بن علی بن ابی طالب معروف به محمد بن الحنفیه برای تکمیل این کار نماینده او شد. در اینجا مختار غالباً کسانی را که در جنگ با حسین بن علی بن ابی طالب شرکت کرده بودند می کشت که معروفترین آنها عمر بن سعد، شمر ذی الجوشان، عبیدالله بن زیاد، حرملة بن کاهل اسدی بودند. عبدالرحمن بن سعید بن قیس الکندی و سنان بن ابی انس. و خولی بن یزید الاصبهی و حسین بن نمیر.

شمر بن ذی الجوشان پس از اعلام جنگ با مختار از کوفه گریخت و به بصره رفت و مصعب بن زبیر در آنجا زندگی می کرد. شمر به روستایی به نام الوج رسید، غلام خود را با نامه ای نزد مصعب بن زبیر فرستاد و او را از آمدن و محل سکونتش خبر داد، اما شخصی به نام کیان ابوعمره که از افسران لشکر مختار ثقفی بود، غلام خود را در بین راه یافت. او از ماجرا مطلع شد و به محل شمر نقل مکان کرد. چون به قریه الوج رسید، شمر با شمشیر به ملاقات کیان ابوعمره آمد تا با او بجنگد و جنگید تا کشته شد و سرش را کیان ابوعمره از تن جدا کرد. و سر شمر را برای مختار ثقفی به کوفه فرستاد.

مختار شخصی به نام عبدالله بن کامل شکری را که از نگهبانان او بود به خانه خولی بن یزید اصبحی فرستاد، او نیز به خانه خولی حمله کرد، همسر خولی از خانه خارج شد، خولی را از همسرش خواستند، زن گفت: نمی دانم کجاست. اما او با دست خود مخفیگاه خود را نشان داد و از روزی که خولی بن یزید، سر حسین را نزد همسرش آورد، از او متنفر بود و همچنان او را به همین امر سرزنش می کرد. ابن عقرب الحضرمی بود، لشکر عبدالله بن کامل شکری وارد خانه شدند و او را در حالی که سبدی از برگ خرما به دست داشت، دیدند، او را دستگیر کردند و نزد مختار بردند، مختار نیز دستور داد او را بکشند. در نزدیکی خانه اش، سپس جسد او را بسوزانید.

هنگامی که مختار به کوفه حمله کرد، عمر بن سعد بن ابی وقاص، یکی دیگر از افرادی که در قتل حسین بن علی شرکت داشت، به شخصی به نام عبدالله بن جعده بن هبیره که از دوستان مختار و یکی از بستگان او علی بن بود پناه برد. ابی طالب. نزد مختار آمد و نامه ای از مختار برای عمر بن سعد امان دریافت کرد که تا زمانی که دستور مختار را اطاعت کند و در شهر بماند و نکند جان و خانواده و مال او در امان خواهد بود. ترک کن و شورش دیگری راه نده، اما مختار قصد کشتن او را داشت و چون عمر بن سعد از این ماجرا مطلع شد، شبانه خانه خود را ترک کرد و به سمت مصعب یا عبیدالله بن زیاد حرکت کرد، برخی از یاران مختار به او خبر دادند. هرج و مرج بالاتر از آن؟ گفته می شود: غلام عمر بن سعد این خبر را برای مختار آورد، مختار به عمر بن سعد گفت: آیا از پست خود می روی؟ عمر بن سعد نیز برگشت، پس از چند شب مختار به اصحاب خود گفت: فردا شخصی را می کشم که دو پایش درشت و چشمان فرو رفته و ابروهای پرپشت دارد، شخصی که مؤمنان و فرشتگان نزدیک او را خوشحال می کنند. .

هیثم بن الاسود در این مجلس حضور داشت و متوجه شد که مختار قصد کشتن عمر بن سعد را دارد، پسرش را نیز نزد عمر بن سعد فرستاد و او را از خطر آگاه کرد، عمر گفت: چگونه مختار قصد کشتن عمر را داشت. بن سعد؟ من را بکش اگر چه کسی به من حلقه ازدواج داد؟ مختار کیان ابوعمره را فرستاد تا عمر بن سعد را دستگیر کند، عمر سعی کرد از او بگریزد، اما او را خرقه پوشیده یافت، ابوعمره چنان با شمشیر به او زد که او را کشت و سرش را زیر عبا پوشاند. و به حضور مختار آوردند.

مختار لشکری ​​را که در کوفه داشت به رهبری ابراهیم بن اشتر نخعی نزد عبیدالله بن زیاد فرستاد تا با او بجنگند، لشکر مختار برای مقابله با سپاه شام ​​در آنجا به موصل رسیدند، دو لشکر در کنار رودخانه ای به نام آل به هم رسیدند. -خزر. و پس از جنگی سخت، سپاه کوفه به رهبری ابراهیم بن اشتر نخعی پیروز شد. ابراهیم پس از پیروزی به لشکریان خود گفت: شخصی را که بوی مشک می داد کشتم، دستانش را به طرف مشرق و پاهایش را به سمت مغرب نهادم و او را زیر پرچمی در حاشیه دریای خزر گذاشتم. وقتی نزد او رفتند دیدند مقتول عبیدالله بن زیاد است، سر او را بریدند و برای مختار به کوفه فرستادند، این در سال 66 هجری قمری اتفاق افتاد.

مختار شخصی را نزد یزید بن ورقه فرستاد، یزید بن ورقه قاتل عبدالله بن مسلم بن عقیل بود، وقتی سربازان خانه او را محاصره کردند، بیرون آمد و با آنها جنگید، سربازان او را با نیزه و سنگ زدند که بیهوش شد، سپس غروب کردند. او در حالی که هنوز یک عضو از زندگی اش باقی مانده بود در آتش می سوخت.

سپس مختار لشکری ​​را نزد حکیم بن فاضل النبسی فرستاد، او عباس بن علی بن ابیطالب را در روز شهادت حسین (ع) اسیر کرد. پس از رحلت او، افرادی که او را دستگیر کردند، ترسیدند که عدی پیش از آنان به مختار برسد و مختار شفاعت و وساطت او را بپذیرد، حکیم را نیز پیش از رسیدن به مختار کشتند.

همچنین مختار چشمی را به‌سوی زید بن رقاد الجنبی فرستاد، زید بن رق اد می‌گفت: من جوانی از جوانان کربلا (یعنی عبد الله بن مسلم بن عقیل) را در حالی کشتم که کف دستش را بر روی پیشانی‌ها گذاشته بود تا از تیر به آن جلوگیری کند. کند، من هم کف دستش را بر روی پیشانیش محکم بستم و او نمی‌توانست کف دستش را از روی پیشانی‌اش بردارد، و می‌گفت: وقتی او را با تیر زدم گفتم: بارها اینها هستند که ما را خوار می‌کنند و ذلیل می‌کنند پس آنها را می‌بینم. را بکشید همانگونه که آنها ما را کشتند. سپس زید عبدالله بن مسلم بن عقیل را با تیر دیگری زد، و می‌گفت: هنگام ی که بالای سرش آمدم دیدم که مرده است، و نیزه‌ای که با آن او را می‌کشد از بدنش خارج کردم، و اینقدر با نیزه‌ای که به پیشانیش زده است. بودم ور رفتم تا آنجا که من آن را هم از بدنش بیرون بیاورم، و به این حرف من افتخار می کنم. وقتی که لشکر مختار به سراغش آمدند او شمشیر به دست از منزل خارج شد، شخصی به نام ابن کامل از بین لشکر مختار به دیگران گفت: به وسیله‌ای شم شیر ضربه‌ای به او نزنید، ولی با تیر و سنگ او را هدف قرار دهید، آن ها نیز به اندازه های او را با سنگ و تیر زدند تا اینکه بر زمین افتاد، لش کر مختار او را زنده آتش زدند.

همچنین مختار شخصی به نام عمرو بن الصبیح الصدائی را به مجلس احضار و این شخص همیشه می‌گفت: من در کربلا به تمام لشکریان حسین ضربه‌ای زدم و زخمی‌شان کرده‌ام، این شخص شبانه به نزدیک مختار آمد، مختار نیز دستور داد تا تیراندازان آماده شوند. و به اندازه‌های او را با تیر و کمان زدند تا اینکه مرده بر زمین افتاد.

همچنین مختار گروهی را به‌سوی مره بن منقذ العبقیسی قاتل علی بن الحس ین فرستاد، مره شخصی بسیار شجاع، لشکر مختار خانه‌ای او را محاصره کردند، او نیز سوار بر اسب از منزل خارج شد، و با نیزه‌های که در دست داش ت لشکریان مختار بود. را زخمی می‌کرد، و از دست آنها فرار کرد، سپس به مصعب بن الزبیر ملحق ش د ولی دستش در اثر ضربه‌ای که دیده بود فلج شد.

همچنین مختار درخواست شخصی به نام عبدالله بن عروه الخثمی را احضار کنند، شخصی که می‌گفت: به لشکر حسین دوازده نیزه پرتاب کردم، ولی این شخص از لشکریان مختار فرار کرد و به مصعب بن الزبیر ملحق شد، لشکریان مختار نیز خانه‌ای او بود. را با خاک یکسان کردند.

شخص را به‌سوی محمد بن الأشعث فرستاد، شخصی که در رو ستایی نزدیک قادسیه زندگی می‌کرد، لشکر مختار به دنبال او رفتند ولی او را نیافتند، چون پیش از رسیدن آنها فرار کرده و به مصعب بن الزبیر ملح شده بود.

67 د، بعد از اینکه حارث بن عبد الله بن ابی ربیعه مخزومی را از ولایت عراق برکنار ساخت، و از بردارش مصعب خواست که هیچ اثری از مختار و یارانش در عراق باقی نگذارد نیز تمام کسانی که مختار خواهان قتل آنها بودند از کوفه به بصیرت بودند. مصعب بن زبیر از شخصی به نام المهلب بن ابی صفره در از و یارانش درخواست همکاری نمود، او نیز پذیرفت، و با لشک ری برای تقویت لشکر مصعب به بصره آمد تا به‌سوی مختار در کوفه حرکت کند. را به فرمانده‌ای احمر بن شمیط آماده‌ی رویارویی الشاکری و سمت چپ لشکر بر سرپرستی عبدالله بن وهب الجشمی بود. بر سوارکاران نیز شخصی به نام وزیر بن عبد الله السلولی و بر بردگان ن یز شخصی به نام کیان ابو عمره و بر پیاده سواران شخصی به نام کثیر بن اسم اعیل الکندی گمارد. لشکر احمر بن شمیط به حرکت المه تا اینکه به مکانی به نامذار نزدی کی کوفه رسید، و لشکر مصعب بن الزبیر نیز نزدیک همین آبادی مستقر شد. دو لشکر در این مکان باهم رو در رو شدند، در روز اول درگیری کیان ابو ع مره و گروه زیادی از بردگان کشته شدند، و پس از این که احمر بن شمیط به دنبال دستور دستور هجوم به لشکر معصب بن الزبیر داد سوارکاران مصعب بن الز. بیر به رهبری عباد بن الحصین بر آنها یورش بردند و گروه زیادی از آنها را کشتند، سپ س مصعب بن الزبیر دستور هجوم به لشکر مختار را صادر کرد، لشکر مصعب هجوم و احمر بن شمیط و عبدالله بن کامل الشاکری را به کشتن داند. سپس لشکر مصعب بن الزبیر به‌سوی کوفه جهت جنگیدن با مختار رهسپار شد، آنها مختار را در قصر به مدت چهار ماه محاصره کردند، مختار از یارانش خواست جهت جنگیدن با مصعب و لشکرش از قصر خارج می شوند، ولی آنها نمی پذیرند، مختار هیچ راهی جز ندارند. خارج قصر و جنگیدن با محاصره کنندگانش نیافت، مختار غسل کرد و موادی که برای خوشبو کردن مرده به کار میبرن بر بدن خود کشید، و بر روی سر و ر 19 نفر از یارانش برای جن گ از قصر خارج شد، یکی از آن 19 نگ. را آغاز کرد و پس از اندکی کشته شد، دو برادر او را کشتند، نام یکی طر دیگر طراف دو پسر عبدالله بن دجاجه از قبیله بنی حنیفه، سپس دستش قطع شد و با میخ او را به دیوار کنار مسجد کوبیدند، و سرش از مختار. پس از کشته شدنش در منزلش دفن شد، و قبرش برای مد مخفی بود، و در چه کسی قبر او را پیدا کرد اختلاف نظر وجود دارد، گفته می‌شود شخصی که قبر مختار را پیدا کرد 1181 هجری می‌باشد، او نوشته شده بود: قبر مختار بن ابی عبید ثقفی انتقام‌گیرنده‌ای خون حسین است.

و این در صورتی است که دیگر روایات چنین بیان می‌کند که شیخ عبد الحسین تهرانی هنگامی که قبور اهل بیت در عراق سال 1285 هجری قمری مرمت کرد در تمام کوفه به جستجوی قبر مختار پرداخت، و سید رضا محمد بحر العلوم به او گفت که قبر مختار در گوشه‌ی شرقی مسجد کوفه کنار دیوار‌یی است که در جهت قبله مسجد قرار دارد، اینجا بود که تهرانی دستور حفر مکان مذکور را صادر کرد، و هنگام حفر كردن  صخره‌اي يافتند که بر روی آن چنین نوشته شده بود: این قبر مختار بن ابی عبیده ثقفی است.

و سپس تعمیراتی بر روی آن قبر صورت گرفت.

اهل سنت بر این باور هستند که مختار شخصیتی است که به شیعه بودن تظاهر می‌کرد در صورتی که باورهای منحرفی مانند کهانت داشت. و همچنین با توجه به حدیث رسول اللهﷺ‬ که می‌فرمایند: «أَنَّ فِى ثَقِيفٍ كَذَّابًا وَمُبِيرًا». [صحیح مسلم: ح 2545]. بر این باور هستند که منظور از کذاب همین مختار است همانگونه که مبیر به معنی هالک را به حجاج به یوسف ثقفی تفسیر می‌کنند. همچنین مختار را موسس مذهب کیسانیه یکی از مذاهب بسیار منحرف شیعه می‌دانند. قابل توجه که مختار ادعای نزول جبریل بر خودش را نیز داشته و در این زمینه از رفاعه القبانی روایت است که روزی بر مختار وارد شد و مختار زیر اندازی را برایش پهن کرد، و گفت: اگر برادرم جبریل از روی این زیر انداز بلند شود تو را جای او می‌نشانم.

و به عبدالله بن عمرب که شوهر خواهر مختار بود گفته شد که مختار ادعای نزول وحی بر خویش را می‌کند، عبد الله بن عمرب فرمود: مختار راست می‌گوید، چون الله متعال می‌فرماید: ﴿وَإِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِهِمۡ﴾ [الأنعام: 121]. «شیاطین به اولیای خود وحی می‌کنند». [البدایة والنهایة: 8/321].

همچنین از انیسه بنت زید بن أرقم روایت است که پدرش بر مختار وارد شد، مختار به او گفت: ای ابو عامر اگر کمی زودتر آمده بودی جبرئیل و میکائیل را می‌دیدی، زید بن ارقم به او گفت: پست و خوار گردی، تو خیلی پست‌تر از این حرف‌ها هستی، غیر از اینکه انسانی دروغ‌گو و افترازن بر الله و رسولش باشی چیز دیگری نیستی.  [معجم کبیر طبرانی: حدیث 5127].

درست است که مختار قاتلان حسین بن علی را مجازات کرد و همه آنها را به شمشیر کشید، اما علاوه بر کفرهایی که به آنها ایمان داشت و پیشگویی که انجام داد، نمی توان او را فردی صالح دانست، بلکه او را بیشتر شبیه ظالم دانست. که مورد عذاب خداوند متعال قرار گرفت. جان ستمگران دیگر از بین رفت و یکی از دلایل اصلی اینکه عبدالله بن الزبیر صحابی رسول خدا به برادرش مصعب دستور داد مختار و یارانش را بکشد همین موضوع بود و محمد بن حنفیه. بیانیه نیز به همین نکته اشاره می کند، زیرا عده ای به نام مختار نزد او آمدند و از او خواستند که مختار را وکیل خون برادرش قرار دهد، محمد بن حنفیه نیز می گوید: در این زمینه همیشه آرزو داشته ام که هر انسانی. موجودی پیدا شود و چنین کاری انجام دهد. یعنی برایش فرقی نمی کرد که چه جور آدمی و با چه اعتقادی چنین کاری می کند.

شیعه و رافضه مختار را فردی بزرگ و آزاده می دانند و قیام او را می ستایند و حتی در این زمینه حدیثی از محمد باقر را بازگو می کنند که می گوید: تسبوة المختار اگر ما را بکشد و ثعارنا را طلب کند. وازوج آراملانا، وقسم فینا المال علی الصره [بحار الانوار: 45/350].

مختار را لعن مکن که قاتلان ما را کشت و انتقام خون ما را گرفت و با بیوه های ما ازدواج کرد و در سختی ها و قحطی بین ما اهل بیت مال تقسیم کرد.

همچنین از امام جعفر صادق نقل شده است که فرمود: ما از هاشمیان نمی ترسیم و آنها خشمگین نمی شوند تا اینکه ایلینا مختار برای رهبری قاتلان حسین (ع) فرستاده شود.

هیچ یک از زنان هاشمی در میان ما از روزی که حسین(ع) کشته شد موهای خود را شانه نکرده و یا حنا استفاده نکرده است، تا اینکه مختار سر قاتلان حسین را برای ما فرستاد.

و چون مختار عبیدالله بن زیاد را کشت سر او را نزد محمد بن حنفیه فرستاد و سر عبیدالله را نیز نزد امام علی سجاد فرستاد. صورت گرفت و گفت:

«حمد و ستایش مخصوص خدایی است که مرا دشمن خود شناخت و اجر خدای بزرگ را». [بحار انوار: 45/344].

الحمدلله که مرا زنده کرد تا انتقام خون حسین را از دشمنم ببینم و خداوند به مختار اجر جزیل عنایت فرماید.

همچنین نقل شده است که گروهی به دیدار امام محمد باقر (ع) رفتند، شخصی از اهل کوفه نیز وارد شد و خواست دست امام را ببوسد، امام او را از این کار منع کرد و به او گفت: تو کیستی؟ گفت: من ابوالحکم بن مختار بن ابی عبید ثقفی هستم و به امام باقر(ع) گفت: مردم در مورد پدرم بد می گویند. به خدا سوگند هرچه بگویی قبول خواهم کرد. امام باقر فرمود: مردم چه می گویند؟ گفت: می گویند: مختار دروغگو و دروغگو است و من هر چه بگویی قبول دارم. امام باقر فرمود: سبحان الله! پدرم به من گفت: مهریه مادرم را با پولی که مختار برای مادرم فرستاده است، مگر همان مختار نیست که برای ما خانه ساخت و قاتلان ما را کشت و انتقام خون ما را گرفت؟ خدا پدرت را ببخشد – و این جمله را سه بار تکرار کرد – تمام حقوقی را که بر دوش دیگران بود از ما گرفت. [بحار انوار: 45/351].

و از عمر بن علی بن الحسین روایت شده است که گفت: چون عبیدالله و عمر بن سعد را آوردند، علی بن الحسین رکوع کرد و گفت: الحمدلله الذی شناخت عجز. دشمنان من و پاداش خداوند متعال است». [تهذیب الاحکام: 1/466].

الحمدلله که مرا زنده کرد تا انتقام خون حسین را از دشمنم ببینم و خداوند به مختار اجر جزیل عنایت فرماید.

اما در کتب شیعه نیز داستان هایی وجود دارد که مختار را محکوم می کند، مثلاً از امام علی بن الحسین می گویند که وقتی برخی از فرستادگان مختار نزد او آمدند، فرمود: «امیتوا عن بابی فانی لا اقبال هدایا القدابین». و من کتابم را نخوانده ام.” [بحار انوار: 45/332].

این چیزها را از خانه من بردارید زیرا من از افراد دروغگو و دروغگو هدیه نمی پذیرم و نامه های آنها را نمی خوانم.

و توجیه شیعه و رافضه در برابر این روایات چنین است: امامان نتوانستند موافقت خود را با مختار علناً نشان دهند، زیرا از جاسوسان حکومت بنی امیه می ترسیدند، زیرا در مدینه یاری نداشتند، و به همین دلیل ستایش می کردند و تنها در مجالس خصوصی و یاران خود به مختار تأیید و تأیید می کردند.


نویسنده: دکتر سید عبدالحمید سعیدی راد (کارشناس علوم اسلامی)

این روزها بینندگان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران جمعه شب ها شاهد پخش سریال مختار نامه از شبکه یک سیما هستند، سریالی که در مدت پنج سال به کارگردانی داود میرباقری با هزینه ای بالغ بر 20 میلیارد تومان تولید شد.

اما سوال اینجاست که مختار ثقفی کیست؟ و هدف از ساخت این سریال چیست؟ انشالله قصد داریم در این زمینه بحث مختصری داشته باشیم.


مختار بن ابی عبید ثقفی یکی از شخصیت های تاریخی شیعه و مؤسس برخی از عقاید آنهاست، هرچند مختار در بسیاری از موارد با عقاید شیعه اثنی عشری به ویژه اعتقاد به امامت محمد بن حنفیه / فرزند علی بن ابی طالب علیه السلام مخالف است. و مهدی منتظر شناخت او و همچنین ادعای نزول وحی و غیره است، اما با وجود این مختار در نظر شیعیان فردی گرانقدر است، زیرا با بنی امیه جنگید و توانست انتقام قاتلان حسین را بگیرد.

پدرش ابی عبید ثقفی/ در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله اسلام آورد، اما فرصتی برای شرفیاب شدن به خدمت او نیافت، در سال 13 هجری امیرالمؤمنین عمر بن خطاب. او را به فرماندهی لشکر خود در جنگ با سپاه ایران که در جنگ معروف جسر (پل) جنگیدند، منصوب کرد و به شهادت رسید.

ابی عبید دو فرزند داشت، یک دختر به نام صفیه که زنی با تقوا بود که همسر عبدالله بن عمر شد و یک پسر به نام مختار.

زندگی مختار با زندگی پدرش کاملا متفاوت است. او مراحل مختلف زندگی خود را طی کرد و بسیاری از افکار و عقاید را وارد زندگی خود کرد و سرانجام کارش به جایی رسید که ادعای پیامبری کرد و گفت وحی بر او نازل شده است.

ابن کثیر در البدایع و النهایه می نویسد:

مختار ابتدا ناصبی بود که نسبت به علی بن ابی طالب کینه و دشمنی شدید داشت. روزی که مردم عراق از حمایت حسن دست برداشتند و او برای جنگ با معاویه به سوریه رفت، مختار به عمویش گفت: اگر حسن دستگیر شود چه؟ و او را به دست معاویه برسان تا نزد او جایی پیدا کند؟

عمویش گفت: چه کار بدی به من امر می کنی.

او تا زمان قتل مسلم بن عقیل همچنان مورد خشم شیعیان بود. بعد از این ماجرا فریاد زد که به خدا قسم کمکش می کنم. عبیدالله بن زیاد پس از شنیدن سخنان او، او را به زندان انداخت و تصمیم گرفت او را بکشد. اما اندکی بعد عبدالله بن عمر به یزید پیغام داد و از او خواست مختار را آزاد کند و یزید نیز دستور داد مختار را آزاد کنند. در زمان یزید در کنار او ایستاد و از او دفاع کرد.

پس از آن مختار به کوفه رفت. پس از رسیدن به کوفه توانست فرماندار کوفه را که یزید منصوب کرده بود شکست دهد و مردم را به خونخواهی حسین فراخواند، سپس لشکری ​​به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر برای جنگ با بنی امیه آماده کرد که موفق به شکست دادن آن شد. لشکر بنی امیه به فرماندهی عبیدالله بن زیاد را شکست دادند و عبیدالله بن زیاد را کشتند.

پس از مرگ عبیدالله بن زیاد مختار، سر خود را نزد عبدالله بن زبیر به مکه فرستاد و گمان کرد که می تواند جایگاه خود را نزد ابن زبیر تثبیت کند.

چیزی نگذشت که مختار ادعای امامت محمد بن حنفیه کرد و او را مهدی در انتظار خواند و خود را نماینده او دانست و محمد بن حنفیه پس از شنیدن این خبر به کوفه رفت. هنگامی که مختار فهمید محمد بن حنفیه تصمیم گرفته به کوفه برود، موقعیت و مقام و جان او را در خطر دید، گفت: یکی از نشانه های مهدی این است که اگر شمشیر زده شود، او را نزند. محمد بن حنفیه پس از شنیدن این خبر، متوجه شد که مختار قصد کشتن او را دارد، از تصمیم خود منصرف شد.

پس از آنکه مختار ادعای نبوت کرد، هنگامی که عبدالله بن زبیر از نیات شیطانی و عقیده فاسد مختار آگاه شد، لشکری ​​به فرماندهی برادرش مصعب بن زبیر به کوفه فرستاد که توانست لشکر مختار را شکست دهد و او را بکشد.

سخنانی که اهل سنت در مورد مختار می گویند دفاع از قاتلان حسین (ع) نیست که مختار آنها را به قتل رساند، بلکه همان طور که شیخ الاسلام ابن تیمیه می گوید: لعنت خدا بر کسی که حسین را به شهادت رساند و آن را که به آن فرمان داد و کسی را که به شهادت رسید. آن را می دانستند.” او راضی بود.”

علامه بن کثیر/ درباره مختار کذاب می گوید: گمراه شد، خداوند مسلمانان را پس از انتقام از بقیه ستمکاران، آرام بخشد، 129) همانا مختار گمراه و فریبکار بود که خداوند او را راحت کرد. مسلمانان از شر او پس از انتقام گرفتن از ستمگران به وسیله او، و این نمونه ای از آن است که خداوند فرموده است: و همین طور ستمگران را بر دیگران مسلط می کنیم و این به خاطر اعمالی است که انجام داده اند.

اما حدیثی که از آمدن مختار کذاب خبر داد. امام مسلم/ در کتاب خود [صحیح خود در باب فضایل اصحاب، حدیث 2545] از ابو نوفل روایت می کند: عبدالله بن زبیر را دیدم که در مکه به دار آویخته شد و مردم از کنار او گذشتند تا اینکه عبدالله بن عمرب از کنار او گذشت و گفت. : السلام علیک یا ابوخبیب، سلام بر تو ای ابوخبیب، سلام بر تو ای ابوخبیب، به خدا سوگند تو را از این (مبارزه با عبدالملک) نهی کردم، به خدا سوگند من به خدا سوگند. تو را از این کار نهی کرد، تا آنجا که می دانم تو روزه داری بسیار بودی و نماز شب می خواندی، و اگر بدترین امتی باشی، این امت بهترین است، پس عبدالله بن عمر گذشت که ابن عمر گفت که حج آمده و دستور داد ابن زبیر را از چوبه دار پایین آورند و در قبر یهودیان دفن کنند، پس حاج شخصی را فرستاد تا نام اسماء بنت ابوبکر صدیق، مادر عبدالله بن زبیر را بپرسد، اما اسماء. نپذیرفت، فرستاده حج نزد او برمی گردد، حاج به رسولش گفت: نزد او برگرد و بگو که نزد من می آیی یا شخصی را بفرستم تا موهایت را بگیرد و برای من بیاورد؟ امّا اسماء باز نپذیرفت و گفت: تا کسی را بفرستد که مرا بکشد، نمی روم. حجاج وقتی این شجاعت را دید، باید خودش به دیدن اسماء می رفت. دشمن خدا را چگونه دیده ای؟ اسماء گفت: می بینم دنیای او را تباه کردی و او نیز آخرت تو را تباه کرد، شنیدم که به او گفتی ای پسر دو کمربند! به خدا سوگند من صاحب دو کمربند هستم پس کمربندم را به دو نیم کردم و با یک نیم رزق رسول خدا صلی الله علیه و آله و ابوبکر (در سفر هجرت) را محکم بستم و نیم دیگر را نگه داشتم. برای خودم. همانا از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: این باطل و فریب است. «در قبیله ثقیف بسیار کذاب و خونخوار بسیار خواهد بود»، اما ما بسیار دروغگو را دیدیم، اما من گمان نمی‌کنم که خونخوار غیر از شما باشد. سپس از میان حجاج برخاست و رفت.

امام نوی / در تفسیر ابن حدیث می فرماید : امّا اسماء که گفت : ولى ما رؤیت الکذاب لکم , مقصود او مختار بن ابى عبید ثقفى است که بسیار دروغگو بود و از زشتى ها و رسوایی او این بود . که وانمود کرد که جبرئیل آمد او می آید. و مورد علما است که بر آن دلالت مختار بن ابی عبید دروغگو و حجاج بن یوسف بسیار خونخوار است.

به عبدالله بن عمر که برادر زن مختار بود، گفته شد: مختار گفت که او نازل شده است، ابن عمر گفت: خداوند به حق سوگند یاد می کند، مگر نه این است که خداوند می فرماید: ﴾و شیاطین تا ٰ ْلیاهمے با شما هستند. لیوجدلوکمے﴾ [انعام: 121] ]. “آنچه شیاطین برای عاشقان خود آشکار می کنند”.

یکی از دروغ های مختار این بود که کرسی بزرگ و مجلل تزئین کرد و بر اسب و قاطر سوار شد و مدعی شد که این صندلی با تابوت بنی اسرائیل برابری می کند و هنگامی که جبرئیل نزد او می آید بر این صندلی می نشیند.

نوبختی از علمای شیعه در کتاب فرق الشیعه ضمن ذکر فرقه کیسانیه که منسوب به مختار کذاب است می نویسد: و گروهی از مؤمنان به امامت محمد بن حنفیه پسر شدند. علی بن ابی طالب که پرچمدار پدرش در روز بصره (جنگ جمل) بود. علاوه بر دو برادرش (حسن و حسین) و علت نامیده شدن این گروه به کیسانیه این بود که رهبر آنها مختار بن ابی عبید ثقفی ملقب به کیسان بود و او بود که به خونخواهی حسین قیام کرد و از قاتلان او انتقام گرفت. و مدعی شد که محمد بن حنفیه به او دستور داده و او امام و جانشین پدرش است و گفته شده که علت ملقب شدن مختار به کیسان این بوده است که فرمانده لشکر او را کیسان می نامند و او در گفتار و کردار و کشتار از مختار تندتر و مدعی شد که می گفت محمد بن حنفیه وصی و جانشین علی بن ابیطالب و مختار معاون اوست و پس از آن مدعی شد که از زمان به مختار نازل شده است. خداوند.

عبدالحسین زرین کوب از روشنفکران معاصر شیعه در کتاب فجر اسلام می نویسد:

می گویند روزی مختار با مغیره بن شعبه در کوفه قدم می زد. وقتی مغیره جمعیت زیادی را در راه دید، گفت: «من کلمه ای را می شناسم که می توان همه را به خصوص عجم جمع کرد.» مختار پرسید این کلمه چیست؟ گفت به اهل بیت و خونخواهی آنها کمک کن. پس از آن مختار سعی کرد از این ابزار برای تحقق آرزوی رئیس جمهور شدن و قدرت جویی استفاده کند. از این رو، پس از تلاش بیهوده برای ورود به خدمت ابن زبیر، والی عراق، و ناکام ماندن، خود را در صف اول نهضت شیعه و بازماندگان توابین کوفه قرار داد. این مختار مردی ماجراجو و حیله گر بود. ابتدا از خوارج بود، سپس به عبدالله بن زبیر پیوست و سرانجام شیعه شد. او خونخواهی قاتلان حسین را بهانه ای برای جذب مخالفان عراقی قرار داد. او دعوت خود را زیر نقاب محمد حنفیه خواند که دعوتش پس از واقعه کربلا کاملاً مخفیانه بود. با همه اینها، تظاهرهای دیگری داشت و از وحی و غیب گفت. به یاران خود که بسیاری از آنها وفادار عجم بودند می گفت که در جنگ فتح پیروزی نهایی با آنهاست و حتی اگر لازم باشد فرشتگان خدا به صورت کبوتر به کمک آنها می آیند. می گویند شب آخر این کبوترها را به فرماندهانش می داد تا وقتی احساس کردند در جنگ شکست می خورند آنها را آزاد کنند. البته فرار آنها مختار را از اوضاع جنگ آگاه کرد و او را به فکر چاره انداخت و سربازان را تشویق کرد.

شکی نیست که ساخت پروژه ای بالغ بر بیست میلیارد تومان انگیزه مهمی در پس خود دارد و آن یکی از عقاید مذهبی شیعه، یعنی ظلم به اهل بیت در تاریخ و انتقام از کسانی است که می گویند. آنها دشمنان اهل بیت هستند که مختار ثقفی در نظر شیعیان او را قهرمانی برای انتقام از قاتلان حسین می دانند.

اگر تاریخ را ورق بزنیم، درمی یابیم که این ایدئولوژی اساس همه جریانات شیعه بوده است، از نهضت بنیانگذار این مذهب، عبدالله بن صبا، تا نهضت مختار ثقفی و همکاری ناصر ال کفر طوسی و ابن علقمی با مغولان برای براندازی خلافت عباسی و کشتار مردم بغداد و نیز تشکیل حکومت آل بویه و حکومت فاطمیان در مصر و وحشی گری آنها و ریختن خون صدها هزار زائر. از بیت الله الحرام توسط شیعه قرمتی و انداختن بسیاری از اجساد آنها در چاه زمزم و سرقت حجر الاسود و غیره. تا به امروز اگر نیروهای مهدی و قدس و بدر در عراق هزاران مسجد اهل سنت را به آتش کشیدند و صدها هزار مسلمان سنی را به قتل رساندند، همه اینها از ایدئولوژی انتقام از کسانی است که دشمن اهل سنت هستند.

اگر امروز مفتی زاده ها، ناصر سبحانی ها، فاروق فرسادها، مولوی عبدالملک، شیخ محمد ضیایی ها و شیخ علی دهواری ها توسط خون آشام های صفوی در ایران قربانی می شوند، بر اساس همین ایدئولوژی وحشیگری است. بله، انگیزه ساخت چنین سریالی در این مقطع زمانی تنها می تواند یک معنا داشته باشد و آن توجیه جنایات خون آشام های صفوی علیه مخالفان سیاسی و مذهبی است که از آنها به عنوان دشمنان اهل بیت یاد می شود.

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا