چرا ضرغامی رد صلاحیت شد

* آقای مهندس ضرغامی! چه خبر؟ چطور هستید ؟ وضعیت وزارت میراث فرهنگی چگونه است؟ بالاخره یک تجربه جدید برای شما.

– سلام می کنند (می خندد). توانستم مجموعه ای را بپذیرم که هم کار جدی و عمیق فرهنگی دارد و هم در حوزه مسائل اقتصادی و اجتماعی جایگاه ویژه ای دارد. دادیم، الحمدلله خوب است.

*اول بحث در مورد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای شما خیلی داغ شد، بعد گزارشی از شما نقل شد که من توصیه را قبول کردم و بعد تبدیل به این وزارتخانه شد. چگونه برای تصمیم گیری به این وزارتخانه رسیدید؟

– بعد از انتخابات ریاست جمهوری علاقه مند بودم بیشتر کار مشاوره ای انجام دهم، چون آقای رئیسی فردی مشورت پذیر است و به دلیل رفاقتی که با ایشان داشتم نسبت به توصیه های من در گذشته فعال و مثبت بود. و من علاقه مند به ادامه همین مشاوره بودم، اما هر چه جلوتر رفتند بیشتر علاقه داشتند و اصرار داشتند که همکاری اجرایی با آنها داشته باشم. به نظر می رسید این وزارتخانه جایی بود که آنها نیاز به همکاری داشتند.

ببینید در کشور ما 43 سال بعد از پیروزی انقلاب باید نیروها را اصلاح کنیم و دلمان را جمع کنیم، تغییر، تغییر تفکر و بینش، توصیه های مقام معظم رهبری را بهتر درک کنیم و بپذیریم. انقلاب نیز بهترین الگو و بهترین شاخص برای ما هستند. ما در رفتارمان افراد را از یکدیگر جدا می کنیم. من دم از حدیث می زنم، مردم را سیاه و سفید، خاکستری درک نکنیم. تحول چیزی است که امام پرچمدار آن بود.

گاهی از من می پرسند که منظورت از اصطلاح زیر میز چیست؟ من می گویم منظورم همان است که امام فرمود. امام زیر میز زد و نگذاشت یک سری سازه های بی فایده و ناکارآمد و پوسیده که باعث بن بست در جامعه و زندگی مردم می شود ادامه پیدا کند و امام همه چیز را ویران کرد.

ما باید در آغاز چهل و چهارمین سال پیروزی انقلاب در این زمینه تجدید نظر کنیم. برخی با این سوال موافق هستند: با ماده خاکستری چه کنیم؟ من می گویم ما اصلا ماده خاکستری نداریم. مردم همه نور هستند. هر چه از سال 57 دور شدیم چون به دنبال حفظ وضع موجود بودیم، تصورمان این بود که هر جریانی حتی در همه زمینه ها، مثلاً از نقد نظام گرفته تا پیشنهاد اصلاحات و… کمی متفاوت است. از طریق نوآوری و خلاقیت… من یک مدیر هستم و می دانستم که وقتی طرحی نوآورانه به آنها ارائه دادیم، به ما گفتند که از خلاقیت صحبت نکنیم، از نوآوری صحبت نکنیم. راه درازی را پیموده ایم و باید جلو برویم. اگر کار جدیدی را آغاز کنیم، سؤالات زیادی برای پاسخ دادن داریم. در خیلی جاها این اتفاق افتاده است. مثلاً در دوران انقلاب با همه فشارهایی که متحمل شدیم نه عقب نشینی کردیم و نه یک تکه از خاک کشور را رها کردیم و نه استقلال خود را از دست دادیم و با وجود همه محدودیت ها و تحریم ها اتفاقات بزرگی افتاد. . ساخته شده برای مردم، به خصوص در مکان های دور، روستاها و شهرها بسیار منظم کار می کردند. گاهی از مظلومیت نظام بخصوص در فضاهای سیاسی که ایجاد می شود پشیمان می شوم که چرا این حجم از کار مغفول مانده است.

*و درست بیان نشده است.

– آره. استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی شعار ماست و به آن پایبند هستیم. ما با استقلال عمدتاً استقلال سیاسی را درک می کنیم که درست است. ما استقلال سیاسی خود را حفظ کرده ایم. کسانی که با هزار ترفند در محافل روشنفکری به دنبال نظریه پردازی اعتیاد هستند، نظریه پردازی می کنند که چرا ما باید معتاد باشیم. به جوانان نشانی دروغ می دهند. استقلال دستاورد بزرگ انقلاب است. شرط این استقلال استقلال فکری است. تا زمانی که استقلال فکری نباشد، استقلال سیاسی معنا ندارد، از بالا به پایین تحمیل، دیکته و تحمیل می شود. رایگان ارزشش را ندارد استقلال فکری تنها زمانی ایجاد می شود که آزادی بیان داشته باشید، به این معنی که می توانید آنچه را که فکر می کنید بیان کنید. اگر بتوانید نظر خود را بیان کنید، استقلال فکری ایجاد می شود، استقلال فکری که ایجاد شده استقلال سیاسی به دنبال دارد. عده ای به دنبال این هستند که این موضوع را از مردم بگیرند. به نام انقلاب و نظام می خواهند این کار را بکنند.

بسیاری از کسانی که انتقاد می کنند حامیان کشور هستند. به نظر من فضای مجازی آمد تا انقلاب اسلامی را نجات دهد. من واقعاً معتقدم فضای مجازی باعث تقویت انقلاب اسلامی شده است. من خودم عضو شورا هستم و شاید کمتر کسی به اندازه من از بدی های فضای مجازی صحبت کرده باشد، خیلی صحبت کرده ام و تدریس هم می کنم. از طرفی این را هم می دانم که اگر فضای مجازی نبود، این خیر بزرگ انقلاب که آزادی، آزادی بیان است، در خطر بود. رسانه رسمی ما نمی تواند، من سال ها این مسئولیت را بر عهده داشتم و سعی کردم آن باشم و تاوان آن را دادم و پرونده های قضایی زیادی علیه من تنظیم شده است که ضرغامی در چارچوب نیست و اگر نگاه آگاهانه مقام معظم رهبری است. انقلاب در 5 سال دوم ماموریت من اینطور نبود، آنقدر به من تذکر دادند که ضرغامی کار خودش را می کرد، یعنی می گفتند فلانی حرف نزن، من می گویم. او باید. تا جایی که توانستم.

قرائت رسمی اجازه صحبت کردن را نمی دهد، البته در بسیاری از نقاط جهان هم همینطور است. خیلی از جاهای دنیا چون به شبکه های مختلف خارجی وصل بودم قوانین خیلی سختی دارند اما فضای مجازی به شما اجازه صحبت می دهد. یکی از مشکلات ما این است که مردم را تخلیه نمی کنیم. جایی نیست که بنشیند حرف بزند و بگوید خیالم راحت شد. آقای مطهری می گوید اگر به خیلی از مکاتب دنیا نگاه کنید، این مدارس ریشه فکری ندارند، از یک چیزی ناراحت بودند، مشکل داشتند، یک جایی گیر کردند و برای آن ایدئولوژی درست کردند، ایدئولوژی درست کردند. اگر بخواهید مشکل را حل کنید، نیازی به ایجاد ایدئولوژی ندارید.

در کشور ما خیلی ها مخالفت می کنند، نظریه پردازی می کنند و وقتی با آنها صحبت می کنیم و احساس پوچی می کنند، احساس می کنند جایی است که به حرف آنها گوش می دهد. می بینید که خیالشان راحت شده و خیلی از ذهنیت هایشان حل شده است. همانطور که مهندسان می گویند ما آداپتور می خواهیم، ​​در کشور نداریم. چگونه در صنعت نیاز به یک آداپتور سازگار، سازگار، یعنی محیطی که باید با محیط دیگری کار کند وجود دارد… مثلاً از آداپتور برای تلویزیون استفاده می کنید تا اگر یکدفعه قدرت بالا آمد، این تلویزیون نمی سوزد یکی از قسمت های مهم ساخت موشک ما آداپتور موشک است، یعنی بین موتور و کلاهک موشک یک آداپتور طراحی می کنید که می تواند رفتار موتور موشک را با رفتار کلاهک تنظیم کند، در غیر این صورت هر کدام را لغو می کنند. دیگر خارج دیگری بیرون جریانات سیاسی باید با هم کار کنند، ما همه ایرانی هستیم، نظام را همه دوست داریم، ایران را همه دوست داریم، باید بتوانیم با هم کار کنیم.

*ممکن است برخی از شما ادعا کنید که خیلی خوب صحبت می کنید و حق با شماست، اما الان خود شما عضو کابینه ای هستید که به عنوان کابینه غیرحزبی شناخته نمی شود و در جریان فکر اصلاح طلبی دوستان و روابطی دارید. ما کسی را نمی بینیم و این فضای باز را نمی بینیم. چگونه به این موضوع پاسخ می دهید؟

– در مقطعی ما شغل مدیریتی داریم و یک تیم اجرایی باید هماهنگ و با هم کار کنند و در بحث های سیاسی و خطی دخالت نکنند، من همیشه سعی کرده ام نیروهای موثر را انتخاب کنم. بنده در خدمت رهنمای معظم انقلاب بودم، زمانی که در صداوسیما بودم بحث مقایسه دولت های گذشته مطرح شد. ایشان به درستی استدلال کردند که قبل از اینکه به نوع خط سیاسی فلان رئیس جمهور و جهت گیری سیاسی او و نیز سخنان فکری و مخالف فلان رئیس جمهور حساس باشم، کارآمدی او را بررسی می کنم. چه با این حرف ها موثر باشد و چه چهار کار را درست برای مردم انجام دهد یا نه، مشکلات مردم را حل می کند. در واقع از من خواستند که وارد حاشیه شاخص هایی که دارید نرو.

الان شما در یک حرفه مدیریتی هستید و یک تیم باید هماهنگ باشد و با هم کار کند، اما این تیم هماهنگ که می خواهد کار کند، توانایی شنیدن مخالف را دارد. آیا آنها آماده تشویق مخالفان خود هستند؟ ما در کشور ما بر اساس وظیفه شرعی خود تکرار می کنم انقلابی بودن را با تهاجم، تهاجم، تهاجم، نفی 100 درصدی اشتباه می گیریم. یک روز باید این مسائل را بین خودمان حل کنیم. من عمار را مثال می زنم. عمار و عماریون که شاخص های ارزشی هستند عمار کی بود؟ شخصی بود که وقتی پدر و مادرش به دست کفار قریش به شهادت رسیدند، عمار را نشستند و به او گفتند که باید پیامبر را انکار کنی وگرنه تو را هم می کشیم. عمار همراهی کرد، تقیه، عمار از پیامبر دفاع نکرد. بعدها انتقادات زیادی شنید، حضرت فرمودند – به تعبیر من – بی جهت حرف نزنید، خیلی آدم مهمی است. در جنگ های بدر و احد و خندق همراه پیامبر بود سپس در دو جنگ مهم جمل و صفین در پای امیرالمؤمنین علیه السلام قرار گرفت به طوری که وقتی پیامبر می خواست دلش را به درد آورد. گفت: عمار است؟ این عمار یک شاخص سیاسی مهم در روابط ماست، اما اگر ما اول می خواستیم عمار را به خاطر یک اشتباه از بین ببریم و از بین ببریم، توپخانه رسانه ای ما به قول جوانان آن را با کامیون له کرد، عماری نمی شد. ایجاد شده. هوری که دوستش داریم چرا هوری تولید نکنیم؟ یک جواب هست که بعضی ها هزار تا اشتباه می کنند، سرشان را بالا می گیرند و از اشتباهشان حرف نمی زنند. کاری ندارم به نظر من انحناها را می شکند.

میگم چرا نمیشه گفت اگه یکی اشتباه کرد فرصت داری برگردی! شما این فرصت را دارید که بگویید من در مسیر اشتباه رفتم و اکنون می خواهم برگردم. منظور من این است که برخی خود را کارگر انقلاب تصور می کنند، همه می توانند باشند و می گویند ما کارگریم و هرکس با ما سازگار نشود محکوم به نابودی است. آنها می دانند چگونه اطلاعات را خیلی سریع جمع آوری کنند و محیطی را ایجاد کنند که طرف مقابل احساس کند راهی برای خروج ندارد و باید به دنبال شغل دیگری باشد. آن وقت می بینیم که فرقه می شویم.

انقلاب اسلامی، انقلاب وحدت است. ولی فقیه، امام بزرگوار ما امام وحدت، وحدت و انسجام بود. زمانی رهبر معظم انقلاب یک جمله ای در مورد مرزبندی فرمودند که برای ما شاخص است، حالا یکی که سلطنت طلب است و ضد انقلاب است یا با انقلاب نیست، ما با او مرزبندی داریم و او کجاست. می خواهد دخالت کند، می گویند مرزبندی دارد، اما مرزبندی بیش از این نیست. همه را نمی توان محدود کرد. بچه های انقلابی، باتجربه و حزب اللهی خیلی خوب را دیدم، حزب به نتیجه رسید و یک چیزی گفت، دارند خراب می کنند! در این صورت نتیجه چه خواهد بود؟ به گفته شهید مطهری، مدام در حال نظریه پردازی است، برای خودش ایدئولوژی تولید می کند در حالی که اینطور نیست. شهید مطهری می گوید ایرانیان از مسلمانان شکست خوردند، چه فایده ای دارد؟ آیا به این دلیل بود که مسلمانان قوی بودند؟ اصلا اینطوری نبود حتی ایمانشان هم قوی نبود، اما دلیلی داشت که ایرانیان، پدران ما، مردم خوبی بودند. شهید مطهری می گوید در نظام طبقاتی گرفتار شدند، کلاس ها قفل شد. می گفتند مثلا شما در صنف کارمندان اداری هستید و ویژگی هایی دارید که افراد عادی نمی توانند در آن طبقه قرار بگیرند. طبقه صنعتگر، طبقه سرباز، جامعه به طبقات تبدیل شده بود و مردم احساس می کردند کار می کنند و قدرتی برای رشد ندارند. یعنی آقازاده، دامادزاده و دیگران آنقدر پر بودند که می گفتند نمی توانیم امیدی به جایی نداشته باشیم. بنابراین وقتی فهمیدند دینی ظهور کرده است، دین پیامبری، وقتی به مسجد می روید نمی توانید بگویید که پیامبر کدام است یا مردم عادی، خود ایرانیان آغوش خود را باز کردند و با عشق اسلام را پذیرفتند.

آقای مطهری در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» فهرست مشروح بزرگان اسلام را ذکر می کند که بر اساس آن یک صدم خدمتی که ایرانیان به اسلام کرده اند، بقیه آن را انجام نداده اند. اما آقای مطهری به عنوان یک عاقل به این نتیجه می رسد که چرا جوان ها مارکسیست می شوند، چرا جوانانی که تا دیروز نماز و روزه را ترک نمی کردند و از روستا از امیرکبیر به دانشگاه می آمدند، می نشینند و می شوند. چپ ها برای اولین بار 6 ماه؟ ما در دانشگاه امیرکبیر نیروهای چپ زیادی داشتیم، تشکل های چپ خیلی قوی بودند. آقای مطهری می گوید چرا؟ چطور خدا نیست؟ او اینگونه بحث را در مدرسه برانگیخت. آقای مطهری در این کتاب علل گرایش به ماتریالیسم را بیان می کند، علت گرایش به کمونیسم را بیان می کند. وی گفت به این 11 دلیل، جوانانی که به دانشگاه آمدند مشکل دیگری داشتند، اما منکر اصل اسلام بودند.

به یاد دارم در ابتدای کارم یکی از کارهایی که انجام دادم باز کردن درهای بایگانی بود. من دو کار انجام دادم، یکی از آنها این بود که بسیاری از چت های آرشیو شده ما محرمانه بودند و حتما دلیلی داشتند. روزهای اولی که 50-60 تا از این رازها را در اتاقم نگاه کردم و مشاوری داشتم که کمکم کرد، دیدم یکی از آنها به نظر من راز نیست، همه قابل پخش است. به عنوان مثال، دولت موقت سیمای تاجر و کابینه فقید بود. این سنجابی است، این فروهر است… اینها تحریم شدند، گفتم این تاریخ مملکت است و اتفاقاً اجازه بدهید رهبر باشند، حکومت بودند، مملکت را اداره کردند.

مثلاً یادم می آید وقتی می خواستیم دفاعیه گلسرخی را پخش کنیم مستقیماً می گفت من مارکسیست لنینیست هستم. این بدیهی است که مشکل ایجاد می کند، اما من گفتم باید این کلمه باشد، باید در تیزر باشد. این آقای گلسرخی کمونیست نیست و هر چه می گوید از حضرت علی و امام حسین می گوید. دلیلی هم دارد که عمدتاً فقر فکری و عدم آشنایی با اسلام است.

دو جمیله هستند که من آنها را دوست دارم، واقعاً نمی توانم نمونه آنها را پیدا کنم. یکی جمیلا بوپاشا است که مهمان من در صداوسیما بود. او یک انقلابی بزرگ الجزایری است که در آن زمان کتاب هایش در ایران به طور گسترده منتشر شد. او کیف پول بود و موتور سواری می کرد، خیلی شکنجه می شد و یک شخصیت رسانه ای بود. به مردم زنگ زد اما من جمیله بحیرا را نمی شناختم. وقتی به الجزایر رفتم به من گفتند چون شما رئیس صدا و سیما هستید یک سری جلسات برای شما ترتیب داده ایم و امشب شام وزیر فرهنگ الجزایر است. به سفیرمان گفتم جمیلا بوپاشا کجاست؟ ما در جوانی عاشق کتاب های او بودیم. گفت پیرزن شده و هیچکس به او توجهی نمی کند، در گوشه ای زندگی می کند و آنها نیز از دولت طرد شده اند. بعد از رفتنم با جمیله بحیرا آشنا شدم. به نظر من او ممکن است از جمیلا بوپاشا سطح مبارزه بالاتری داشته باشد، اما او اهل رسانه نبود و هیچکس او را نمی شناخت. صحنه اعدامی را که برای او طراحی کرده بودند برایم توضیح دادند. گفت من در زندان هستم و حکمم اعدام است. مرا به گیوتین بردند. آنها از گیوتین زیر بسیار می ترسند. به مادرم زنگ زدند و گفتند با مادرت خداحافظی کن. گفت مادرم که آمد فهمید چه بلایی سرم آمده است. او مادر است و من دختر او بودم. آمد و مرا در آغوش گرفت و به من گفت تا چند دقیقه دیگر با پیامبر ملاقات خواهی کرد و فاصله تو و خدا نزدیکتر می شود. این جمیله خودش گفت این دو سه جمله مادرم و بغل کردنش حالم را خوب کرد. درست کنار گیوتین ایستادم تا حکم را اجرا کنم.

*اگر بخواهید این را خلاصه کنید، شما که تجربیات مختلف قبل و بعد از انقلاب داشته اید و رفقای متفاوتی با تفکرات متفاوت دارید، فکر می کنید پایان چنین تفکری چیست و چه ضررهایی برای نظام دارد؟ چگونه از این ضرر جلوگیری کنیم؟

– ما باید مزایای بلند مدت سیستم را ببینیم. راه حل به شرح زیر است. ما باید تحمل خود را افزایش دهیم. اگر حرف مخالف می شنیدیم… ببینید مقام معظم رهبری در مورد آزاداندیشی بیانات جدی دارند، شعار نیست، حرف تظاهرات رهبری نیست، رهبران با قاطعیت از آزاداندیشی صحبت می کنند. بچه های حزب الله و بچه مسلمان وقتی حرف می زنند اعتبار دارند و هیچکس به حرفشان گوش نمی دهد. خیلی خوب است. می گویند وقتی کسی این را می گوید، حتماً چیزی وجود دارد. ولى کسى که از نظر سیاسى اندکى دور شده باشد، یک دهم او حرف مى زند، پدرش را از او مى گیرند; به خودم می گویم.

ما باید این درگیری ها را از بین ببریم. ما باید با کسانی که خلاف این را می گویند قدم برداریم و آنها را باور کنیم. بخشی از کپی رایت عشق به رهبری در دستان افراد بسیار پرمشغله گم شده است. عشق پیشرو توسط کپی رایت محافظت نمی شود. همه می توانند عاشق نظام، رهبری و انقلاب باشند. بگذارید یکی دیگر که باور دارد صحبت کند.

* در مورد مرحله دوم انقلاب برخی از جوانان می گویند که رهبر معظم انقلاب در مورد جوانان فرمودند، یعنی افراد مجرب بروند. هر چقدر هم که این دیدگاه را بررسی می کنم، با افکاری که از آقای دکتر می شناسیم، همخوانی ندارد.

– بزرگترهای ما باید بزرگ باشند. معاون سازمان مدیریت به من گفت در محله ها دعوا شده و یکی صلوات گفته است! او نباید الان این حرف را بزند. چون اون آدم نیست سالی 100 میلیارد تومان سرمایه گذاری می کنیم که صلوات نگوید. دعوا می شود و شکایت می شود. 20 سال می گذرد، به دلیل دعوا که در محله داشتند، درگیری ایجاد می شود. بعضی از بزرگان ما بزرگ نشده اند، فراموش کرده اند. البته جوان ها هم یک جاهایی بی احترامی می کنند. در محله های ما جوان ها در گل و لای قاطی می شدند و به صورت بزرگ محله گل می پاشیدند و بزرگ محله چیزی نمی گفت. گفت حالا می خواهد من را عصبانی کند، من چیزی می گویم و آن را جزو رکوردهای مبارزه اش می گذارم. او چیزی نگفت. دو روز بعد متوجه می شود که اشتباه کرده که چنین کاری کرده است. ما ایمان داشتیم. ما اخلاق را از بین می بریم و جایگزین های خوبی نمی سازیم.

* دولت آقای رئیسی را که بخشی از آن هستید چگونه می بینید؟

– آقای رئیسی واقعاً انسان صادق و پرتلاشی است. آنها کمی زیر میز هستند. به همین دلیل من عاشق کار با آنها هستم. سرشان شلوغ است، کمتر آخوند شلوغی را می بینم که شبانه روز کار کند. (می خندد)

* آیا تا به حال از او در داخل دولت انتقاد کرده اید؟

– در دولت همیشه بحث جناحی و کارشناسی مطرح می شود، ما نظر خود را می گوییم و آنها نظر خود را می گویند. دولت اتفاقا یکی از آزاد اندیش ترین هاست. همه حرف می زنند و همه دعوا می کنند.

* از اینکه برای ریاست جمهوری تایید نشدید ناراحت هستید؟

– از آنجایی که ما این دوره را پشت سر گذاشتیم و شروع به کار کردیم، فکر می کنم مناسب است آن را اتخاذ کنیم، اما معتقدم باید در سطوح عالی کشور قانونمندی وجود داشته باشد. یعنی اگر در موضوع مهمی مثل ریاست جمهوری، دستگاه های کنترلی، مراجع چهارگانه نظر مثبت و مساعد بدهند، مسیر اجرایی مشخصی پشت یک نامزد باشد و همه نکات مثبت مطرح شود، باید قانون را رعایت کنیم؛ یعنی اگر در موضوع مهمی مثل ریاست جمهوری، دستگاه های کنترلی، مراجع چهارگانه نظر مثبت و مساعد بدهند. محاسبات دیگر، انعکاس فرصت، قرائت معین از مقاصد یا عدم توجیه برخی رفتارها که با پرسشی روشن می شود که اگر امروز با آقایان حسین کروبی، ابطحی و عماد باکی صبحانه بخورم. ، دلیل آن در زیر آمده است. . اگر دلیل آن را نمی دانید، بپرسید. شما باید از افرادی مثل ضرغامی بخواهید این کارها را انجام دهند. اگر این را نفهمید و محاسبات دیگری انجام دهید اینجا به مردم ظلم می شود. البته این دوره را رهبر معظم انقلاب فرمودند و دیگران گفتند که باید از آن عبور کنیم و تجربیاتی که در این مدت اتفاق افتاد باعث کاهش صدا شد و باید جدی بگیریم و استفاده کنیم. منطقی تر بود که آرای آقای رئیسی می توانست مهمتر باشد. ما باید یاد بگیریم، تجربه کنیم و برای درس های آینده استفاده کنیم.

* آقای ضرغامی! شما متولد 1338 در نازی آباد تهران هستید…

– نه در خیابان جمادالحق شهید زربافیان که از میدان گمرک انتهای خیابان کارگر شروع می شود. در دوران جوانی و بعد از ازدواج در نازی آباد بودم.

* پدر بزرگوار در شرکت ملی نفت کار می کردند. اهل دزفولی هستی؟

– خانواده ام، پدر و مادرم و خواهر و برادر بزرگم در دزفول به دنیا آمدند و من و بقیه بعد از من چون 9 خواهر و برادر هستیم در تهران به دنیا آمدیم. البته 11 فرزند داشتیم که دو تای آنها در سنین پایین فوت کردند که کوچکترین آنها متولد تهران و بزرگ ترین آنها در دزفول بود. ما اصالتا دزفولی هستیم.

* در چه سالی ازدواج کردید؟

– سال 60.

* چطور با حاج خانم آشنا شدید؟

– من در امور آموزشی کار می کردم، منطقه 16 مدرسه بودم. همسرم نیز در آنجا در زمینه آموزش فعالیت می کرد. آنها را از دور دیده و انتخاب کرده بودم، یک بار به بهانه آوردن فیلم محمد رسول الله به مدرسه آنها با دستگاه، نمی دانستند، فیلم را نمایش می دادم و موضوع مورد ارزیابی قرار گرفتم و تقریباً بود. من با آنها بزرگ شدم. یعنی فیلم محمد رسول الله برای ما کارکردهای بسیار متفاوتی داشت.

* هم فرهنگی بود و هم فوق فرهنگی. مهریه چقدر بود؟

– مهریه یک سکه طلا بود.

* چه کسی خطبه می خواند؟

– مرحوم آیت الله ایروانی که وکالت امام را بر عهده داشتند.

* با رفیق خانم حاجی هستید؟

– آره.

*البته این سوال نیست. چون در فضای مجازی بسیار فعال هستید و در این فضا منتشر می کنید. آیا در اطراف خانه کمک می کنید؟

– من نمی توانم کمک آشپزی کنم، یعنی نمی توانم کاری انجام دهم جز کمک به شستن ظرف، آب میوه گرفتن. به طور خلاصه شاخ غول پیکر را می شکنیم.

* خیلی خوب است.

– چون بعضی از دوستان و اقوام ما آقایان آشپزی را خوب بلدند. حسادت می کنم

* سه فرزند داری؟

– من 4 فرزند دارم.

* آقا مرتضی شما سه دختر دارید؟

– مرضیه، رقیه و فاطمه. همه آنها ازدواج کردند و من 5 نوه دارم.

* آیا با نوزادتان پریودهای هفتگی دارید؟

– آره. خانواده ما موضوع آزاداندیشی و اندیشه است. هیچ کدام از ما یکسان فکر نمی کنیم. یعنی وقتی دور هم می نشینیم، هرکس دکترین خودش را دارد و شما باید به آنها احترام بگذارید، به حرفشان گوش دهید و حرفشان را بپذیرید.

*یعنی همه از نسب آقا سید عزت الله نیستند.

– نه حداقل در روش ها و روش ها متفاوت هستند. ما یک اصل داریم. من بارها گفته ام، ما معمولاً اصولی نمی جنگیم. مشکل ما در کشور در رویه ها و روش هاست.

* در روزهای پخش شما نظر خاصی می دادند؟

– آن زمان کوچکتر بودند و الان مدتی گذشته است اما نظر داشتند. یکی از بازخوردهایی که دریافت می کنیم مطمئناً از طرف اطرافیان، عزیزان و خانواده هایمان می آید. وقتی رادیو را دوباره روشن کردم، خانواده من واقعاً خیالشان راحت شد. چون وقتی به خانه می‌رسیدم آرام نمی‌گرفتند، یعنی رفتار عجیبی پیدا می‌کردم و مدام تلویزیون را از این شبکه به کانال دیگر تغییر می‌دادم و ساعت یکی دو شب، مدیر شبکه را بیدار می‌کردم و تذکر می‌دادم و اصلاح می‌کردم. . انجام دادم خانواده ام نمی توانستند در آرامش برنامه ای را تماشا کنند.

* حتی آماری داریم که به مدیر پخش زنگ زدید.

– آره. با مدیر پخش و تهیه کننده تماس گرفتم. مدیر صداوسیما باید جرات داشته باشد که چیزی روی آنتن پخش کند، عیبی ندارد. اگر عیبی دید، توهین به مردم است، بگوید: این برنامه را جمع کنید و چه پخش می کنید. البته زمانی که به درام، فیلم و سریال حساس بودم، کمتر روی بحث های دیگر حساس بودم. این نظر مردم است. مردم جلوی تلویزیون می نشینند و می خواهند نفس بکشند، فیلم یا سریال ببینند، برنامه کمدی ببینند. برخی از مردم می خواهند با تلویزیون سرگرم شوند. گاهی ما جدی هستیم و جدیت در جای خودش است، خیلی چیزهای جدی داریم.

* چون در زمان شما جدی ها جای خودشان بودند.

– آره. در نهایت اگر تصمیم گرفتم سریال میوه های ممنوعه پخش شود، بزرگان مخالف بودند.

* مانند آیت الله مهدوی عمل کنید!

– آره. دعوا داشت.

*گفتید در نهایت این موضوع را حل نکردند.

– آره. آنها بحث کردند، آنها عنوان کردند. من استدلال آنها را قبول نکردم و گفتم شیطان می تواند همه را فریب دهد، حتی مسجدی، حاجی بازاری و جوان نادان. بیایید واقعی باشیم، شیطان خط قرمزی ندارد. اگر حرف شما را بپذیریم یعنی شیطان خط قرمز دارد. آیا این قابل قبول است؟ مرجع تقلید داشتیم که امام فرمودند تو قعر جهنم هستی. آیا تقلیدی داریم که برتر از مرجع باشد؟ پس شیطان خط قرمز ندارد.

*به اعتقاد من آمار دقیق است و اگر آمار من نیست، آن را اصلاح کنید. گاهی می رفتی نمایش هایی را می دیدی که تمام نشده بود و روی فیلمنامه کار می کردی. درسته؟

– من در اصل این کار را نمی کنم. من خودم می‌خواستم جلو بروم و از سریال لذت ببرم، مخصوصاً در جزئیات، اما موارد استثنایی زیاد بود که احساس می‌کردم چیزی به حقوق محتوا احترام نمی‌گذارد، نه حقوق مردم، و باید دخالت کرد. کمی. این کار را درباره سریال شهریار انجام دادم. فکر می کنم در سکانس آخر سریال شهریار باید به مردم بگوییم این شهریاری که می بینید با بسیجیان به میدان تبریز آمد و لباس بسیجی پوشید و شعر بسیجی خواند و عاشق بسیجیان بود، ما باید این شهریار را در آخر نشان دهیم. شلیک کرد. من در این سکانس دخالت کردم. بقیه دوستان هم به وظیفه خود عمل کردند.

* آقای کمال تبریزی هم ناراحت بود

– مهم نیست کی عصبانی می شود یا نه، مهم این بود که این کار تمام شد. من تا ابد مدیون روح شهریار، همه مردم تبریز و همه جوانانی بودم که دوست داشتند شهریار را آنطور که هست نشان دهند. البته مشکل خاصی نداشت، یعنی خط دراماتیک را طوری می دانست که لازم نیست اینطور باشد. خوبه. این تشخیص او بود. گویی این اتفاق در “کشور قدیمی” نیز افتاده است. در دیار سابق آقای کمال تبریزی شخصیت مورد انتقاد و برخورد بختیاری نام داشت. او در مورد بختیاری ها صحبت نمی کرد، اما به گونه ای با موضوع برخورد کرد که این شبهه ایجاد شد که به بختیاری ها توهین می شود. لذا دیدید که بختیاری های ما اعتراض کردند و عده ای در چند شهر محل زندگی بختیاری ها به خیابان ها ریختند و تظاهرات کردند.

فردای آن روز تنها و بدون محافظ و همراه به اهواز رفتم و از هواپیما پیاده شدم و با تاکسی به مسجد سلیمان رفتم. روز گذشته که اعتراضی بود به بازار شهر رفتم.

* و حلقه نازی آبادی، شما و آقای حجاریان، آقای عماد باقی، آقای حجت رستمی و…

-عباس عبدی، ناصر ایمانی و…

* آیا هنوز وارد سیستم شده اید؟

– ما با هم جلسه ای داشتیم که چندین بار برای کمک به نازی آباد برگزار شد. مدتی به این جلسات رفتم، بعد گرفتار شدم اما همدیگر را می بینیم.

* آقای حجاریان را می شناسید؟

– همدیگر را خواهیم دید. البته خیلی وقته ندیدمش.

* افکار کاملاً متفاوتی دارید، اما با هم دوست هستید.

– بله، همسایه بودیم. یعنی ما دیوار به دیوار بودیم. بعداً این موضوع در بحث های سیاسی مشخص شد و دو سیاست متفاوت داشتیم.

*قبل از انقلاب فعالیت انقلابی هم داشتید؟ –

– 18-19 ساله بودم. دانشگاه امیرکبیر قبول شدم. در فعالیت های جدی دانشجویی شرکت کردم. یعنی در تمام برنامه های دانشجویی علیه نظام، تشکیلات و فعالیت ها جزو دانشجویان فعال بودم. از این رو وقتی ماجرای تسخیر لانه جاسوسی مطرح شد، چند دانشجوی سال اول به جای بزرگترها انتخاب شدند. من یکی از آن دانشجویان فعالی بودم که به طور طبیعی درگیر تسخیر لانه جاسوسی بودم. زمانی که انقلاب پیروز شد، من عضو انجمن اسلامی بودم، در واقع در شورای مرکزی بودم.

* سال 60 یا 61 وارد ارتش شدید.

– آره. بعد از تحصیل به سربازی رفتم.

*این برنامه رادیویی بود؟

– بله، ابتدا وارد برنامه رادیو سپاه شدم یعنی برای کار فرهنگی و رسانه ای بود. همه ما در آن زمان مشغول کار بودیم. یعنی گزارش تهیه کردیم، مقاله نوشتیم، همه با هم کار کردیم تا جلو برویم. زمانی که عملیات بود، در عملیات ها شرکت می کردیم.

*بعد از آن وارد صنعت موشک شدید.

– آره. در دوران جنگ بخشی از عمرم را در صنعت موشکی شهید حسن باقری گذراندم و آنجا با شهید تهرانی مقدم همکاری زیادی داشتیم.

* شهید تهرانی مقدم را از دوران دبیرستان می شناختید.

– آره. یعنی از اول دبیرستان با حسن آقا همکلاسی بودیم. چهره زیبایی داشت جلو نشست. با حسن آقا تیم منتخب جهان را بستیم. مثلاً جام جهانی تمام شد، دهه 70 بود، افتتاحیه های معروف زیادی بودند و ما هم عاشق فوتبال بودیم. با حسن آقا می نشستیم و تیم منتخب و دروازه بان و دفاع را انتخاب می کردیم. من همیشه تعصب داشتم و با او مشکل داشتم و میگفتم او یک مرگ خوار است. (می خندد)

حسن تهرانی مقدم خدای مدیریت بود. از هیچ، بدون بودجه و امکانات کاری کرد که امروز دشمن نمی تواند از چپ به ایران نگاه کند. امروزه یکی از بزرگترین سرمایه های استراتژیک ما در زمینه امنیت جانی، موشک های دقیق و دقیق با آتش بسیار بسته است…

* یکی از مواقعی که گفته می شد مدیریت فرهنگی شما مشهود است مدیریت سینمایی شما بود.

– آره. فکر می کنم در این مدت کار زیادی انجام شد و بحث های مفصل زیادی در مورد جدول فیلم داشتم. شاید یکی از دلایلی که راهنمای عالی من را انتخاب کرد، تجربه خوب در سینما بود، زیرا زمانی که در زمان آقای میرسلیم به عنوان کارگردان گرایش به خدمت ارشاد رسیدیم، با هم روی زمین می نشستیم. گروه 40 تا 50 نفر در اتاق قدیمی. او صحبت را شنید و با مدیران احوالپرسی کرد و به عنوان تعارف از آقای میرسلیم اشاره کرد که مدیریت خوب وزارت ارشاد مانند معاونت سینمایی از ما یاد کرد.

* جمله ای دارید که انقلاب اسلامی سینمای ایران را از نابودی نجات داد.

– آره.

شعار است یا انقلاب؟

– زیر عکسی که از مرحوم محمدعلی فردین در صفحه ام منتشر کردم توضیح دادم. من فیلمی از مرحوم فردین و دیگران دارم که آن زمان از تلویزیون پخش می شد. در واقع سينماي فارسي و جريان اقتصادي سينما و اينكه سينما از نظر فكري در بن بست بود، سينما را نابود مي كرد. . امروز دو سینما داریم. این را آقای کیانیان چند وقت پیش گفته بود. من این تعبیر رضاکیانیان را می گویم. وی با بیان اینکه امروز دو سینما در دنیا وجود دارد، یکی سینمای آمریکا و دیگری سینمای ایران است که حرفی برای گفتن دارد.

همانطور که در دنیا دو جبهه وجود دارد، ما یک جبهه استکبار به رهبری آمریکا و یک جبهه مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی داریم و این افتخار بزرگ ملت ایران است. او یک هویت دارد، یک تولد. گواهی و به مردم نزدیکتر است، آنها را نمی گیرند. زمان من هم همینطور بود. من با آقای زیلجاکوب گپ می زدم و به ایشان می گفتم صد فیلم داریم که در جشنواره سال 74 بودند و هیچ کدام را انتخاب نکردیم. همه کارگردان های معروف در دو سالی که من آنجا بودم در یک دوره فیلم ساختند، می توانید یک بار لیست را مرور کنید. از این کوچه به آن کوچه می رفتند و می گفتند فلان فیلم توقیف شده و انتخاب می کردند و نمایش می دادند.

من منتقد جشنواره های خارجی هستم، البته بسیاری از فیلم های ما شهرت یافتند و فیلم های خوبی بودند و من این را انکار نمی کنم. دیدگاه من جهانی است، اما وقتی آقای کیارستمی چند بار پیش من نشست، دلش به درد آمد و چیزهای زیادی از او یاد گرفتم، از جمله درباره فیلم نادری آقای امیر. یک جایی گفتم این فیلم از کجا آمده است و می گوید تکذیب می کنیم، چه چیزی را انکار می کنید؟ آقای کیارستمی به اتاق من آمد و با من صحبت کرد و من در زمان آقای کیارستمی مصاحبه کردم و این را اعلام کردم و ایشان چیزی نگفتند و شما بیایید و بگویید من این حرف ها را یادم نیست؟ آقای امیر نادری فیلم دونده را کارگردانی کرد و به جشنواره کن رفت و جایزه گرفت. این فیلم چیزهایی هم دارد، جایزه گرفت. بعدها به آمریکا رفت و فیلم منهتن را ساخت که فیلمی بسیار سیاه است که مصائب منهتن را نشان می دهد. در ابتدا هیئت منصفه نپذیرفت. فیلم اصلا اکران نشد یعنی امیر نادری را تحقیر کردند. خود آقای کیارستمی گفت که امیر نادری با من تماس گرفت و به من گفت شما که با زیلجاکوب دوست هستید به او زنگ بزنید و بگویید من امیر نادری هستم، گویا برایشان مهم نیست فیلم من را رد کردند. آقای کیارستمی به من گفت که من با زیلجاکوب صحبت کردم و به امیر نادری دستور دادم چون آقای کیارستمی یکی از آنها بود. او چیزهایی داشت، من یک پست روی او دارم با عنوان کارگردان با شخصیت. درباره آقای کیارستمی با قاطعیت نوشته ام. خاطره ای از او تعریف کردم. گفت آقای زیلجاکوب به من گفته که ما ایشان را می شناسیم و می شناسیم. گفتم چرا فیلمش را رد کردی؟ حداقل وارد بخش مسابقه می شدی اما جایزه نمی دادی. گفت نه، مشکل این است که این تاریکی و وضعیت اجتماعی که نشان می دهد، نگران جامعه آمریکاست. اگر ایران بود قطعا در بخش مسابقات برنده می شدیم. آقا چطوری باید ابراز نظر کنند؟ آنها در واقع چگونه باید خود را ابراز کنند؟ حامل این کلمه آقای کیارستمی است.

فیلم های خوب قبل از انقلاب را هم قبول دارم. قبل از انقلاب 10-7 فیلم های خوبی بود که من آنها را دوست دارم و قبول دارم، نه اینکه اشکالی داشته باشد، اما آنها را قبول دارم. قبل از انقلاب ما فیلم های خوبی داشتیم، اما شکی نیست که بعد از انقلاب دیگر اصلا قابل قیاس نیستند. بعد از انقلاب سالی 100 فیلم می ساختیم. ما قبل از انقلاب چند کارگردان زن مطرح داشتیم؟ چند تا فیلمنامه نویس داریم؟ چند نویسنده زن وجود دارد؟ قبل از انقلاب ده نفر هم نداشتیم و امروز 4000 نویسنده رسمی زن داریم که برخی از کتاب هایشان تا 20 بار تجدید چاپ شده است. باید یادمان باشد که انقلاب چه کرد.

* در این زمینه در زمان شما فیلم «طعم گیلاس» آقای کیارستمی به جشنواره راه پیدا نکرد و آقای ولایتی وارد عمل شد.

– آره. البته این فیلم تمام نشد و نیمه تمام بود. خود مرحوم عباس که با من صحبت می کرد، می گفت: آقای کیارستمی این فیلم اکران نشده است، ابتدا باید فیلم کامل شود. بعد گفت میخوام از بقیه فیلم بزارم. من خودم واقعا احساس کردم که فیلم طعم گیلاس نماینده جمهوری اسلامی نیست. بعدها فهمیدم که می خواهند نخل طلای کن فقط به آقای کیارستمی برسد. هیچ کارگردان دیگری برنده طلای جشنواره کن نشده است. من واقعاً همراهی می کردم و آقای ولایتی هم زنگ زد و گفت برای درخشیدن پرچم جمهوری اسلامی در دنیای امروز نیاز داریم. شرایط از اول انقلاب همیشه بحرانی بوده و هنوز هم برای جمهوری اسلامی وضعیت خاصی است. گفت شرایط خاص بود و در آن زمان وزیر امور خارجه بود و من هم قبول کردم. این فیلم برنده نخل طلا شد و من آن را در تلویزیون نشان دادم.

* بریم سراغ صدا و سیما. معاونت مجلس شما نباید کمتر یا بیشتر از رئیس صدا و سیما باشد. چون با مجلس ششم کار کردید که خیلی سخت بود. حق با من است؟

– خوب بود (می خندد). شاید یکی از دلایلی که آقای لاریجانی پایش را در کفش گذاشت و باعث شد من به زور از وزارت دفاع به صداوسیما بیایم و با چهار بار اصرار و صحبت با من، یکی از دلایلش وضعیت مجلس ششم بود. مجلسی خاص بود و کسی را می‌خواست که با آن‌ها دوست باشد و بگذارد بخندند و حرف بزنند و کار را جلو ببرند.

* احمد بورقانی، بهزاد نبوی و …

خداوند رحمتشان کند. یادم هست آقای برقانی زمانی که ایستاد و 20 میلیارد تومان برای بودجه صدا و سیما پیشنهاد داد، بعد شورای نگهبان آن را رد کرد. آقای مجید انصاری مخالف بود. من اینجا از آقای مجید انصاری دفاع می کنم. مجید انصاری رئیس کمیسیون تلفیق بود. او هم مخالف روش صداوسیما و آقای لاریجانی بود اما فکر می کرد بودجه صداوسیما را نمی توان به این شکل داد. کل تولید بالغ بر 20 میلیارد بود. رقم مربوط به آن دوران را در نظر بگیرید. بورقانی آنجا بود و می گفت صدا و سیما را باید مجازات کنیم و در کمیته بودجه هم بود و در آن کمیته این موضوع را تایید کرد اما در کمیته تلفیق قدرت کافی نداشت و تا جایی که من یادم می آید آقای . قوت مجید انصاری ضعیف بود و آنجا تایید نشد. بعد کار کردند و تصویب کردند اما شورای نگهبان رد کرد. آقای برقانی عصبانی شد و فراموش کرد که من ضرغامی هستم، نماینده مجلس هستم و دنبال بودجه هستم. او جلوی من شروع به فحاشی به آقای مجید انصاری کرد که من نمی شنیدم و گفت: «من در رادیو این کار و این و این و این و این و این و این و این و این و این و آن را می کنم. او شروع به کشیدن سیگار کرد. یکی به او گفت ضرغامی است و نماینده صداوسیما در مجلس است. تازه فهمیدم از روی عصبانیت چه اشتباهی کرده است. آقای مجید انصاری از ستاد موافقت نکرد. ما باید همه جا حقیقت را بگوییم. من چندین بار گفته ام که آقای کروبی به صداوسیما کمک کرد و در زمان ریاست مجلس هم در کنار صداوسیما بود.

* سپس رئیس سازمان صدا و سیما; آیا فکر می کردید که رئیس شوید؟

– نزدیک انتخابات ریاست جمهوری بود، مطمئن بودم که می شوم. بدون اینکه کسی با من صحبت کند، خودم را آماده کردم. اسم من در هیچ سایتی ذکر نشده است. وب سایت ها صاحبان خود را دارند، رسانه ها صاحبان خود را دارند و همه باید چیزی را تقویت کنند. من کاملا مستقل و بدون هیچ جریانی بودم. شاید 10-12 نفر گمانه زنی می کردند اما اسم من هیچ وقت در گمانه زنی ها مطرح نشد. اما مطمئن بودم که او مرا انتخاب می کند. بنابراین من برنامه را نوشتم و وقتی از من خواستند همان برنامه را تحویل دادم و با آنها جلسه داشتیم و آنها انتخاب کردند. به نوعی می دانستم که آنها به مسائل حرفه ای اهمیت می دهند و داستان من را می دانند، آنها روی من متمرکز هستند.

* شما در سال 83 انتخاب شدید و در سال 84 نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد که بسیار حساس بود.

– یکی از برنامه های موفق صداوسیما برنامه انتخابات 84 است.

*آن زمان مناظره شروع نشده بود اما شما مناظره نمایندگان نامزدها را داشتید.

– آره. ما فضا را رقابتی کردیم.

* این دو بحثی است که فضا را به هم ریخت.

– فضا را رقابتی کردیم. الان بحث هست ولی بحث نیست. چون تا حدی محتاط هستیم باید تایمر تنظیم کنیم و آن را تماشا کنیم و نظم و پروتکل را برقرار کنیم و یک ثانیه عقب و جلو نرویم. توصیه هایی برای دوستان بعدی داشتم که تغییر کنند، اما تشخیص ها هر بار درست بود. دوره زمانی. فضای سال 84 بسیار رقابتی شد. یعنی بعد از انتخابات احساس کردم بچه های سازمان حس هویت و شخصیت دارند، به نوعی صدا و سیما را قهرمان انتخابات می دیدند.

* پیش از این پرتاب در ساعت 20:30 انجام شد.

– آره.

*شما در واقع یک جریان جدید در ساعت 20:30 ایجاد کردید.

– بله این درست است. فکر می کردم اطلاعات باید از این شکل و قالب بیرون بیاید و راحت تر شود. البته آقای خاتمی در این یک سالی که رئیس جمهور بودند با صبر و حوصله به ساعت 20:30 رسیدند، زیرا در چند نوبت به آقای خاتمی انتقاد جدی داشتیم. جلسه ای که با دانشجویان داشت و آخرین دیدارش با دانشجویان بود و آنها عصبانی و خشن شدند، 6 دقیقه از آن درگیری ها را پخش کردیم. وقتی صبح به دولت رفتم، می توان آن را با زمان آقای روحانی مقایسه کرد. به آقای خاتمی گفتم گلایه کن که 6 دقیقه جلوی من به دانشجوها نشان دادی که شعار می دهند و من عصبانی شدم اما او چیزی نگفت.

من خودم متن های ساعت 20:30 را خواندم و تایید کردم و ضبط شد. 10 سال تصمیم گرفتم که این خبر پخش شود یا نه، چون می خواستم ساعت 20:30 تکرار نشود و از سر زبان ها نیفتد و جذابیت و جسارت داشته باشد و خودم تصمیم گرفتم. . . اگر ما دانشجو بودیم او محافظه کار می شد. اگر از ساعت 20:30 تا اواخر ساعت 20:30 بود، به این دلیل بود که نظارت شخصی وجود داشت و من هزینه ای را پرداخت می کردم. حدود ساعت 20:30 مالیات سنگین پرداختم. در دوره دوم، زمانی که باید دوباره انتخاب می شدم، بسیاری از من شکایت کردند، عمدتاً به دلیل ساعت 20:30. درخواست شما یک درخواست برای شناسایی است. این برنامه “دست نویس” است، اما در واقع همان برنامه گواهی تولد است. درسته؟

من شما را به ابتدا می فرستم. آقای روحانی با من مخالفت کرد و مسئولیتی نداشت. در دوران اوج حکومت آقای سعید جلیلی، ایشان در شورای عالی امنیت ملی حضور داشتند و کشور رهبری خاص خود را داشت. ما یک مستند واقعی ساختیم که نشان می داد در جریان مذاکرات در سعد آباد چه کردند. من فکر می کنم که کاملا درست بود. بعد آقای روحانی با من مخالفت کرد، با اینکه کمکی نکرد و در شورای امنیت ملی هم بود، البته نامه هم به رهبری نوشتند و مخالفت کردند. بالاخره خوشحال شدم و توانستم تصمیم بگیرم. من گفتم آقای روحانی درست می گوید، این برنامه کاملاً درست است، اما اجازه می دهم شما صحبت کنید. بالاتر از اینه؟ گفتم برنامه ای تعیین می کنم، حرف شما را بیان کنید و جوابش را به شورای امنیت بدهم. اسمش را گذاشتیم شناسنامه. این برنامه شناسنامه باقی ماند.

* حتی اولین برنامه هم اسم نداشت و بدون اسم پخش می شد.

– آره. امروز تبدیل به یک برنامه دیگر شده و مخاطبان خاص خود را دارد.

* با آمدن آقای احمدی نژاد مدتی با هم به سراغ قیمت گوشت رفتید و در مجلس صحبت هایی داشتید اما بعد با هم دوست شدید.

– ایشان گفت در محل ما ارزان تر است، همه جا گوشت می خریدیم و قیمت همه جا بالاست. رسانه های اصلاحات نیز روی این تفاوت بسیار بازی کردند. آقای احمدی نژاد معتقد بود صداوسیما مخالف اوست. در حالی که ما وظیفه خود را انجام می دادیم. در حالی که بارها از رهبران شکایت کردند و سران دستور دادند، یک شب جلسه تشکیل شد و آقای کلهر و هاشمی به نام آقای احمدی نژاد بیرون آمدند و به نام صداوسیما من هم در دفتر بودم. . مدیریت، معاونت تحقیقات، جلسه ای تشکیل شد. بین ما قضاوت کردند، داوری شد. در نهایت گفتند ضرغامی 50 درصد درست است و احمدی نژاد 50 درصد. بدون سیخ، بدون کباب. هر دو با هم رفتیم اما آقای احمدی نژاد معمولا در جلسه دولت از ما انتقاد می کرد و احساس می کرد که برخی از گزارش ها و اخبار ما ظلم به دولت است و ما خوبی های دولت را نمی بینیم و مشکلات دولت را برجسته نمی کنیم. برخلاف خیلی از کسانی که آمدند، گفتند با آقای احمدی نژاد دوستی بیشتری دارند، اما این درست نبود. البته انصافا خود آقای احمدی نژاد کمک زیادی به پیشرفت صدا و سیما کرد.

پایگاه خبری تحلیلی منتخب (Entekhab.ir):

تسنیم: عزت الله ضرغامی رئیس سابق سازمان صدا و سیما در نظر دارد طی روزهای آینده با حضور در ستاد انتخابات کشور کاندیدای ریاست جمهوری شود. چند روز پیش گفتگوی تفصیلی با وی داشتیم که متن کامل آن را در ادامه می خوانید:

آیا اکنون می توانیم به طور رسمی آقای ضرغامی را یکی از نامزدهای انتخابات بدانیم یا خیر؟ شما قبلاً گفتید که من روی نیمکت بودم و بدنم را گرم می کردم. آیا در حال حاضر وارد میدان انتخاباتی شده اید یا هنوز گرم می کنید؟

ضرغامی: از دوستان تسنیم تشکر می کنم که این فرصت را به من دادند تا با شما صحبت کنم. مدت هاست که برای انتخابات 1400 آماده شده ام و اکنون کاملا آماده ثبت نام هستم. من با این تعبیر نیمکتی که شما می گویید گرم شدم. انشاالله ببینیم روز ثبت نام چه می شود: قاعدتا سیبی که از آسمان می افتد هزار چرخ می خورد.

یعنی اگر امروز ثبت نام می شد حتما ثبت نام می کردید.

ضرغامی: بله، دقیقاً درست گفتید. اگر امروز ثبت نام بود حتما ثبت نام می کردم.

اگر ثبت نام نکنید چه اتفاقی می افتد؟

ضرغامی: امکان ندارد! مثلاً در حال عبور هستیم و گاری به ما برخورد می کند و می افتیم و می میریم. و آمدن من ربطی به آمدن یا نیامدن دیگران ندارد، بنابراین بسیاری از احتمالات و گمانه زنی هایی که در حوزه حضور نامزدها در انتخابات مطرح می شود به من مربوط نمی شود.

من مستقل و برای تقویت جبهه انقلاب وارد می شوم. من راه خودم را دارم و جزء هیچ یک از گروه های کلیشه ای که سال ها در جبهه انقلاب سخت کار می کنند نیستم. البته متاسفانه این مجموعه ها موفقیت بسیار کمی دارند. به همین دلیل احساس کردم برای تقویت جبهه انقلاب باید مسیر دیگری را طی کنیم. پس آمدن من به آمدن یا نیامدن دیگران بستگی ندارد و هیچ چیز مشکوکی نیست که بگوییم صبر کنیم ببینیم چه می شود. بنابراین می گویم به دلیل احتمالات غیرعادی که ممکن است پیش بیاید باید تا روز ثبت نام صبر کنیم و از انتخابات رد صلاحیت شوم.

آقای ضرغامی خود را متعلق به هیچ گروه و جریانی نمی داند و می گوید من مستقل در انتخابات شرکت کردم، درست است؟

ضرغامی: جریان های به اصطلاح سیاسی همه زیر پای ملت است و ملت از اول فریب این جریانات سیاسی را خورده است. نه اصولگرایان به معنای واقعی اصولگرا هستند (البته اکثریت آنها حداقل اکثرشان) و نه دیگر اصلاح طلبان به معنای واقعی کلمه و آن طور که ادعا می کنند تمایلی به اصلاح طلبی دارند. به همین دلیل است که سال ها از اصولگرایی و اصلاح طلبی عبور کردم. چون من از دیدگاه رهبری حمایت می کنم، از دیدگاه حاج قاسم سلیمانی حمایت می کنم و معتقدم این راه درست است و ما باید از جناح بندی های سیاسی فراتر برویم، مسیر درست که این است که انقلاب را تقویت کند. البته همه جناح های سیاسی قابل احترام هستند!

اتفاقاً در اوایل انقلاب اگر خوب نگاه کنید شهید رجایی در حالی کاندیدای انتخابات حزب جمهوری اسلامی شد در حالی که عضوی از آن حزب نبود. این نشان می دهد که بزرگان انقلاب اول وقتی حزب و تشکیلات ایجاد کردند، محدود به رفتار حزبی نبودند. زیرا بزرگانی بودند که می توانستند فلسفه فعالیت خود را فراتر از رفتار احزاب و تشکل ها درک کنند. اما اینها چیزهایی است که ما سال ها از دست داده ایم. ما معتقدیم اگر دسته و قبیله و گروهی داریم حتماً باید به دنبال یافتن یکی در قبیله خود باشیم. اما به نظر من این را باید زیر این میز گذاشت. زیر میز فکر می کنید همه چیز باید در چارچوب این جریان های سیاسی انجام شود.

معمولاً در زمان انتخابات ایران، اکثر افرادی که می خواهند داوطلب شوند، نوعی ژست سیاسی می گیرند تا نشان دهند که ما مستقل هستیم! ما به هیچ گروهی وابسته نیستیم و به هیچ فیدی تعلق نداریم. اولاً، واقعیت در بیشتر این موارد کاملاً متفاوت است. و ثانیاً، به نظر شما چنین وضعیت انتخاباتی بیشتر یک نقطه ضعف است یا یک نقطه قوت؟ به هر حال، هرکسی که می خواهد برای ریاست جمهوری نامزد شود، باید از حمایت سیاسی برخوردار باشد که بتواند با حمایت این حمایت ها در کشور تغییر ایجاد کند. آیا واقعاً فردی که فقط روی صحنه است و هیچ پشتوانه ای ندارد، می تواند چنین مسئولیت بزرگی را به دوش بکشد؟ آیا این یک حرکت ساده پوپولیستی و یک شعار تبلیغاتی نیست؟

ضرغامی: اولاً مردم باید تشخیص دهند و ثانیاً خود این جریانات سیاسی تأیید کنند که این شخص واقعاً به آنها وابسته است یا خیر. فکر می‌کنم اگر با این جریان‌های معروفی که سال‌ها نامشان در عرصه سیاست بر سر زبان هاست صحبت کنید، می‌دانند ضرغامی به کدام سمت می‌رود.

از روز اولی که خودم را شناختم و در عین حال که به نفع اتحاد نیروهای انقلابی عمل می کردم، هرگز تحت تأثیر جریان های سیاسی که فلسفه وجودی خود را فراموش می کنند و به ارتباطات پست سیاسی و خط بازی ها می افتند، نبودم. هیچ وقت. بنابراین، من باید همانی باشم که بودم.

بنابراین آقای عبداللهی من را بترسانید… ما این هستیم. اگر صد بار به من بگویید از اینکه مردم بگویند این یک ژست نیست نمی ترسی، من می گویم نه! چون اصلا برام مهم نیست مهم اینه که خودم باشم. می گویید این یک ضعف است؟ من می گویم این اصلاً نقطه ضعف نیست، زیرا کسی که کل کار را در خود می بیند، می تواند تمام توانایی های موجود را بسیج کند. من اینجا یک پرانتز باز می کنم. من با شهید تهرانی مقدم همکاری نزدیک و بسیار جدی داشتم، اصطلاحی به نام مدیریت دارایی دارم که از نظر مدیریتی در کشور کم است. به عبارت دیگر، اگر فردی مسئولیتی را بر عهده می گیرد، ابتدا باید نقاط قوت خود را بشمارد، توانایی های خود را ببیند و سپس بر اساس آن مدیریت کند. من خیلی از مدیران را می شناسم و به آنها می گویم که چه دارند، اما توانایی هایشان را نمی دانند. شهید تهرانی مقدم این را به خوبی می دانست، بنابراین وقتی پیش من آمد – من از دوران دبیرستان دوست صمیمی او بودم و کارخانه های بزرگی برای تولید انبوه موشک های 107 داشتم – به من گفت: ضرغامی، آیا زندگی داری. اتاق با 10 ترفند که می توانید به من بدهید؟ من روی یک موشک دوربرد کار می کنم و می خواهم آن را برای من ماشین کاری و ساخته شود.

چه زمانی؟

ضرغامی: من در آن زمان رئیس صنایع موشکی شهید باقری بودم. یعنی قبل از ورود به عرصه ارشاد، صدا و سیما و … در واقع به معنای دوران دفاع مقدس و دفاع مقدس است. من چهار سال است که کارخانه دارم و ظرفیت های تولید کشور را می شناسم. اولین موشک تولیدی کشور 107 میلی متری در منطقه ای که من بودم تولید شد. روزی پنج هزار برخی از عملیات های بزرگ به 107 میلیون در دو روز اول نیاز داشت. شهید تهرانی مقدم اول آمد و گفتم این گزینه را به شما می دهم. بعد به سربازی رفت و به پارچین گفت: من فرمول سوخت دارم، پرس های شما می توانند به ما کمک کنند؟ اخلاق خوبی داشت و همه امکانات در اختیارش بود. او به مهندسان ما می‌رفت و می‌گفت: «من یک محاسبه روی میز پرواز می‌خواهم، می‌توانید کمکم کنید؟» به او کمک کردند. حکمت اینگونه عمل کرد.

بنابراین کل تیم شهید تهرانی مقدم حتی 11 نفر هم نداشتند، یعنی زمانی که با هم فوتبال بازی می کردیم به آنها وام می دادیم. 11 نفر نبودند، اما موشک های راهبردی جمهوری اسلامی که امروز مهمترین نقش را در تامین امنیت ملی ما دارند، متعلق به این شخص بود. خیلی مهمه

بنابراین، من به مدیریت دارایی معتقدم، یعنی اگر ضرغامی مسئولیتی را بر عهده بگیرد، هر فرد، هر فرد شایسته ای که بتواند یک ماموریتی را به درستی انجام دهد، اگر با چارچوب حاکمیتی من هماهنگ باشد، به نظر من آماده رهبری است. تیم. ما اضافه شده ایم. بنابراین من در چارچوب یک حزب کار نمی کنم و آن را نقطه قوت می دانم.

اما اگر فکر می کنید این موضوع را می توان نقطه ضعفی برای رای این فرد در انتخابات دانست، حق با شماست. شاید هم باشد. این بدان معناست که تبلیغات در زمان انتخابات راه اندازی می شود. به خصوص افرادی که قدرت و ثروت دارند، کار می کنند و پول و ارتباطات دارند، بله منکر این نیستم. کمپین هایی در این جریان های سیاسی می تواند شکل بگیرد که بر اساس آن ضرغامی این امکانات را نداشته باشد. آیا این ضعف در رای است؟ شاید اما اگر فرض کنیم که مردم حداقل برنامه‌های تلویزیونی را ببینند و با هم مقایسه کنند که من آنها را بهبود بخشیده، توسعه داده‌ام و قهرمان کرده‌ام – و حالا نمی‌دانم چه تعداد از آن توانایی‌ها هنوز وجود دارد. به هر حال، ما باید جایی را به مردم بدهیم که بتوانند خودشان را بشناسند. بنابراین فکر می کنم اگر این شرایط فراهم شود این مردم هستند که تصمیم نهایی را می گیرند.

من در مورد دفاع از روندهای سیاسی موجود صحبت نمی کنم. به طور کلی می خواهیم بحث شما را در مورد مثبت یا منفی بودن استقلال با هم آزمایش کنیم. به هر حال شما در سال 96 از طریق جمنا وارد فضای انتخاباتی شدید، یعنی آن زمان این شعار را ندادید. صرف نظر از نظر مثبت یا منفی در مورد جمنا و انتقاداتی که به آن وارد می شود، می توان فکر کرد که چون یک بار آن را تجربه کرده اید و از مکانیسم انتخابی بیرون نیامده اید، دیگر نمی خواهید ریسک کنید و بنابراین ادامه می دهید. گفتن که شما متعلق به یک جریان هستید. من نیستم! خوب، به سال 96 برگردیم، اولویت شما این است که جریانی داشته باشید که از شما حمایت کند و از این مکانیسم ها عبور کنید. در واقع، آیا این را اکنون به این دلیل می گویید که ممکن است بدشانس باشید؟

ضرغامی: سوال خوبی است. پاسخ این سوال این است که وقتی در مسیری که در بالا توضیح دادم حرکت کنید، گروهی را می بینید که کار جمعی مثبتی انجام می دهند و این هم افزایی می تواند همراه با باورهای شما باشد و کار را تقویت کند. من این را قبول دارم. یعنی خرد جمعی; من مشارکت همه کسانی را که برای کمک به یکدیگر احساس اتحاد می کنند، انکار نمی کنم. ضمن اینکه در سال 1375 به همین دلیل بود که احساس می کردم این یک جبهه است و نه یک حزب سیاسی – چون در آن زمان جمنا جبهه همه کسانی بود که واقعاً می خواستند با هم برای انقلاب همکاری کنند. کمی احتیاط کردم اما احساس کردم در مقطعی فکر و همکاری با جناحی که جریان ها و احزاب سیاست های متفاوتی دارد، برای پایان دادن به چیزی مشکلی ندارد.

به همین دلیل آن زمان این کار را در اولویت قرار دادم و احساس کردم کار جمعی می تواند مفید باشد. اما بعد دیدم این جریان ظرفیت این کار را ندارد. اگر بخواهم واضح تر بگویم، دیدگاهی در برخی از نیروهای اقلیت اصولگرا وجود دارد که بیشتر به «کشف» رئیس جمهور پایبند هستند و سازوکارهای دموکراتیک در این جبهه را نمی پذیرند. البته این همکاری را در سال 96 به عنوان یک اقدام موجه سیاسی انجام دادم تا بعداً ضرغامی متهم به استبداد نشود. امروز این اتفاق افتاد و معلوم شد که این جریان‌ها به دنبال کشف رئیس‌جمهور هستند و اگر جلساتی تشکیل می‌دهند و فضای عمومی را فراهم می‌کنند، بیشتر به دنبال اقناع خود هستند تا کشفی که خودشان کرده‌اند.

من به شما می گویم این یک مشکل جدی است و تجربه شده است. اگر می خواستم در سال 96 این را بگویم، ممکن بود قبول نمی کردید. اما امروز می توانم آن را بگویم و طرف مقابلم بپذیرد یا کمی فکر کند. البته کلمه اقناع که گفتم کمی کلمه بهداشتی است زیرا واقعیت آن اغواگری است. بیایید همه اینها را کنار هم بگذاریم و با یک چارچوب ثابت کنیم که آن چیزی که کشف کردیم به هر دلیلی مناسب است. اگر در اتاق تاریک بنشینیم و چیزی شبیه بختک ببندیم، همه چیزهای مقدس را خرج می کنیم تا نیروهای انقلاب را مجبور کنیم! همه اینها را زیر میز گذاشتم. هر جا می رویم میزی می چینند و چیزهایی روی آن می گذارند و می گویند همین. می گویند این سیستم است!

از آمریکا که می‌گوید همه گزینه‌ها روی میز است و بعضی‌ها را می‌ترساند، آن را زیر میز گذاشتم تا بدانند باید همه گزینه‌های خود را به سطل زباله بریزند – زیرا این کلمات برای یک کشور معنایی ندارد. که اختیار دارد – به هرکس دیگری که بنشیند و او تصمیم بگیرد و بگوید همه باید در چارچوبی که من می گویم وارد شوید. البته این حرف من نیست، خیلی از مومنین، نیروهای انقلابی، بچه های بسیج و حزب اللهی باید بتوانند از آتش استفاده کنند. رهبران می گویند آتش به میل، برخی از این آقایان که به آنها ولی و پدر می گویند، می گویند آقا آتش به اختیار چیست؟ حالا یک چیز گفته شد.

اجازه بدهید من یک سوال پرانتزی بپرسم تا بتوانیم به بحث شما بپردازیم. شما در یکی از صحبت هایتان اشاره کردید که اگر صلاحیت آقای ضرغامی از سوی شورای نگهبان تایید نشود، به این معناست که ایشان رد صلاحیت شده اند و هیچ کمبودی در تایید صلاحیت وجود ندارد. درسته؟

ضرغامی: بله. در ابتدا عرض کنم که شورای نگهبان جایگاه قانونی دارد و من افتخار پرچمدار مبارزه با فتنه 88 را دارم و خیلی ها در موضوع فتنه سکوت کرده اند و خیلی ها در فتنه عمل کردند. در قلمرو دشمن، سپس ادعا کرد و هنوز هم ادعا می کند. اما ارزیابی من روشن است. به خصوص در سال 92 با کاندیداهایی که در سال 92 برای ریاست صدا و سیما آمده بودند جلسه داشتم و گفتم این باب شورای نگهبان است. الان میگم ما می توانیم از نهادها انتقاد کنیم، اما نهادها باید کار کنند، بنابراین شورای نگهبان هر تصمیم قانونی بگیرد، آن تصمیم محترم است. این را حتما بدانید

اما حرف من روشن است. یک جایی هست که یک نفر را نمی شناسند و می گویند ما بررسی کردیم و صلاحیتش را نداشتیم، یعنی ما اطلاعات زیادی نداریم. بنابراین اگر صلاحیت در مورد ضرغامی تایید نشد به این معنی است که ضرغامی رد صلاحیت شده است. خرابی تأیید در مورد من صدق نمی کند.

خیلی خوب؛ ماه هاست که می گویید می خواهید سر میز بنشینید. اما ظاهراً این چیزی جز نوعی کلی گویی و ابهام و شعار نیست. بالاخره حالا از هر کسی بپرسید به شما می گوید می خواهم لگد بزنم زیر میز.

ضرغامی: نه، همه نمی گویند، من می گویم.

به هر حال هرکس در ادبیات خودش می گوید من می خواهم شرایط را کاملاً تغییر دهم. طبیعی است. این عبارت “من می خواهم زیر میز بزنم” دقیقاً به چه معناست؟ چندین بار این سوال از شما پرسیده شده اما پاسخ روشنی به آن نداده اید و به نظر می رسد که تقریباً هیچ نمونه بیرونی واضح و کاربردی در ذهن شما وجود ندارد.

ادامه دادن شعار «من می‌خواهم بیایم زیر میز سیاست بازی کنم» یا «گزینه‌های آمریکا را زیر میز بگذارم» از نظر روابط بین‌الملل و «وضعیت ناکارآمد اقتصادی را زیر میز بگذار» از نظر بین‌المللی یعنی چه؟ روابط؟ آیا همه مشکلات انباشته شده در کشور محصول همین کلی گویی ها و شعارها نیست؟ یکی قبل از شما گفت من می خواستم هم چرخ اقتصاد و هم چرخ سانتریفیوژها را بچرخانم! بعد وارد دوران او می شویم، می بینیم نه چرخ اقتصاد چرخیده است و نه چرخ سانتریفیوژها. این دستور شما نیست؟

ضرغامی: من با شما موافقم، شما وعده های گذشته و توخالی را با هم مقایسه می کنید و می گویید این چیزها را دیده ایم، درست است؟ آفرین؛ حرفاتون خوبه به همین دلیل یکی از شعارهای من این است که من مذهبی نیستم. من اصلا روحانی نیستم، این یکی از هشتگ های من است. به شوخی می گویم: روحانی هر کاری می کند من برعکس می کنم.

خوب، مثلاً جمله شما؛ آیا واقعاً کسی هست که بگوید من روحانی هستم؟ همه می گویند من دیگر نیستم!

ضرغامی: خب اجازه بدهید توضیح بدهم. انگار تو این مملکت زندگی نمیکنی

احتمالا اگر بعداً روحانی رفتار کنید راه فراری خواهید داشت و می گویید من گفتم از نظر لباس روحانیت روحانی نیستم. (می خندد)

ضرغامی: مشکلی هست؟ (خنده)؛ اما واقعیت این است که من حرف شما را قبول دارم. بله، آمدند، ارباب وعده ها بودند، به قول خودشان عمل کردند. رفتند و کلی به اهل سنت قول دادند که اگر ما بیاییم با اهل سنت اینطور کار می کنیم، اما نه تنها برای اهل سنت کاری نکردند، بلکه برای یک مشاور نمادین هم که اسمش را مشاور اهل سنت می گذاشتند. ریاست جمهوری و همیشه در طول تاریخ. آقای روحانی یکی از شناخته شده ترین و مورد علاقه ترین اهل سنت را در این سمت قرار نداد، بلکه آقای یونسی مشاور اهل سنت! کسی نیست که این را زیر سوال ببرد، آقا حداقل یک سنی این کار را بکند. یعنی در این سطح به وعده های خود عمل نکردند.

اگر سوال شما این است که یک سری حرف می زنید و برنامه ریزی می کنید، آیا برعکس عمل نمی کنید؟ همیشه می توانید به همه بگویید؛ بله، این آینده است که نشان می دهد ضرغامی به وعده هایش عمل کرد یا نه.

اما من یک داستان دارم. تجربه من در صنعت روشن است، در جهاد دانشگاهی و مدیریت پروژه های عمرانی تجربه ام مشخص است. رشته ام مهندسی عمران است و قبل از انقلاب در رشته مهندسی عمران در دانشگاه امیر کبیر تحصیل کردم. شما ممکن است آن را ندانید. علاوه بر همه اینها وقتی به صدا و سیما آمدم جلسات منظمی را شروع کردم و دستگاه های اجرایی را دور هم جمع کردیم، همه سوالات را مطرح کردند و جمع بندی کردیم. در هر صورت من با این مسئولیت به سراسر کشور سفر کردم. چون ما راه حلی به آنها نشان می دادیم. همه بزرگان به این جلسات آمدند و عکس هم هست. بنابراین وقتی هر کشوری را می شناسم و راه حل های آن را می دانم.

الان 6 سال است که مسئولیت اجرایی را پذیرفته و روی مسائل کشور متمرکز شده ام. من موانع را می شناسم. تا جایی که می توانستم نزدیک شدم و همه چیز را دیدم، از مرزهای کشور گرفته تا کارخانه ها، مراکز صنعتی و تأسیسات. حداقل دو سال است که نزدیک به 9 گروه از کارشناسان جوان در حوزه اقتصاد به طور مرتب به من مشاوره می دهند. نیازهای کشور را یکی یکی بررسی می کنیم. برنامه های ما مشخص است. دیروز یکی از من خواست تیم شما را معرفی کنم. آیا فرد مشهوری در تیم خود دارید؟ تقریباً همان سؤالی را که پرسیدید که می‌گویید آنها در جریان مهمانی نیستند و وارد می‌شوید و فکر می‌کنید که یک نفر را به کافه راه می‌دهند، حتماً حمایت دارید. من هم به آنها گفتم، گفتم تیم من مشخص نیست، متخصص هستند. اینها کارشناسان جوانی هستند که به زودی آنها را فاش خواهم کرد. اما اگر اسم را بگویم و همه بگویند: «بله، می‌دانیم، همان فردی است که 50 سال در سیاست بوده است»، نه، این‌طور نیست. علاوه بر این، اکنون زمان کارشناسان ناشناس فرا رسیده است.

این نکته ای که شما می گویید تغییر هنجار در دنیا درست است، یعنی هر رئیس جمهوری می آید، در این خط است که می خواهم تغییراتی ایجاد کنم. درسته. حالا اینکه او چه کاری می تواند انجام دهد یا نمی تواند، داستان دیگری است. البته آقای ناطق نوری اشتباه بزرگی کرد، ما هم خاطراتی را روی دیوار نوشتیم، بعد متوجه شدیم که اشتباه کردیم. در مورد آقای ناطق هم در این هشتگ های #اشتباهات_من چیزی گفتم. هر چند الان با هم دوست هستیم و آدم محترمی است. اما آقای ناطق در سخنرانی های انتخاباتی از آقای رفسنجانی تعریف کرد، بعد طوری صحبت کرد که انگار ما از نسل آقای هاشمی هستیم. مردم گفتند اگر بخواهیم جوک آقای هاشمی را بخواهیم خود آقای هاشمی است! پس رفتند به آقای خاتمی رای دادند و ریل را عوض کردند.

اما جواب این سوال زیر میزی این است آقای عبدالهی. پاسخ من این است که معتقدم با اصلاحات من می میرم، شما میمیرید، مذاکره، آقا حزب شما می آید، حزب من هم می آید، غنائم را تقسیم کنیم، شما کمی راضی باشید، من حرکت می کنم. کار رو به جلو، همین. تمام شد. . مردم خیلی سرشان شلوغ است و امروز وضعیت اقتصادی مردم مشخصا به گونه ای است که برای خیلی چیزها وقت نداریم. ما وقت نداریم ببخشیم وقت آن نیست که چهار روز صبر کنیم تا ببینیم چه باید بکنیم. شما باید او را زیر میز مانع بزنید. بله، گذاشتن پاهایتان زیر میز مفهومی است که همه آن را درک می کنند. پیرمردهایی که تا الان در کافه بودند. یعنی آقا چمدان هایت را ببند و برو. عده ای دور هم جمع شوند و میدان را رها کنند تا راه را برای کارشناسان گمنامی که سال ها پشت این میزها بوده اند باز کنند. سفره ها را طوری چیده اند که راهی برای رفتن ندارند.

زیر این میز نباید بزنی؟ پس کی باید بزنه زیر میز؟ ضرگامی! چرا هیچ کس دیگری نمی تواند ضربه بزند؟ چون بعضی ها این روش را ندارند روش سیاسی شان محافظه کاری و اصلاح طلبی است. اما من یک نیروی انقلابی هستم و دنبال اصلاح نیستم. موضوع بعدی که من روی آن بسیار حساس هستم تضاد منافع است. آقا خیلی ها که می خواهند کار سیاسی کنند خودشان گرفتارند. آنها تضاد منافع دارند، اطرافیانشان فاسد هستند و هر کاری می خواهند بکنند، مراقب منافع خود، دوستان و کسب و کارشان، خانواده و پسران و دامادهایشان هستند. به ندرت می توان مدیران باتجربه ای را یافت که قادر به کار باشند. افرادی را پیدا کنید که کمتر از این شکایات دارند. پس اگر می گویم زیر میز می زدم به این دلیل است که این شرایط زیر میزی را در خودم می بینم.

اگر پاسخ‌ها مختصرتر بود، فکر می‌کنم می‌توان سوالات بیشتری پرسید. من می خواهم در اینجا یک سوال بپرسم، تا برگردم به مسئله لگد زدن به مردم زیر میز. اشاره کردید که 6 سال است که سمت اجرایی نپذیرفته اید و در حال تحقیق درباره موضوعات مختلف هستید. فرض حرف شما این است که فردی که تحقیقات خوبی انجام داده، مشکلات را شناسایی و تجزیه و تحلیل کرده، با کارشناسان مختلف بحث کرده و در همان بالکن صبحانه خورده است، می تواند رئیس جمهور خوبی باشد؟ خب آقای روحانی که رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک هم بود؟! کجا این ایده ها را آزمایش کرده اید؟

ضرغامی: نه، شما باید جامع باشید. یک سری شرایط برای مردم لازم است اما کافی نیست. شرایط لازم را می گوییم. ضرغامی تجربه طولانی و موفق 10 سال و نیم در صدا و سیما دارد که آخرین مسئولیت او بود. لااقل بروید با تمام دوره های از اول انقلاب مقایسه کنید.

البته می توان در مورد این دوره هم صحبت کرد، چه آنها دوره شما را موثر بدانند یا نه. اما من فکر می کنم که ما در حال بررسی موضوع جدیدی هستیم و از بحث های دیگر عقب هستیم. زیرا قبلاً در مورد رادیو و تلویزیون گفتگوی مفصلی داشته اید. در خارج از صدا و سیما، مهمترین شغل مدیریتی شما 4 سال کارخانجات بود؟

ضرغامی: بله، شما می توانید در مورد دوران صدا و سیما نظر داشته باشید، البته اگر در مورد پخش صحبت کنید چون اینجا شهربازی من است، کمی بی ادبی است، زیرا من خیلی چیزها را می دانم که شما نمی دانید و خوب نیست. رادیو زمین بازی من است.

این کارخانه همچنین یک کار صنعتی عظیم است. اگر بخواهم توضیح بدهم که کارخانجات صنعتی شهید باقری چه کار می کردند، وقتی در مورد این موضوع صحبت می کنم، آن را دیده اید، یعنی کل کشور را اسکن کردم، اما الان نمی خواهم وقت شما را بگیرم. در یک محفظه زمانی که قطعات موشک به یکدیگر متصل می شوند، در صورت حساس بودن این قطعات مانند پیچ ​​مرحله دو، به دلیل اینکه فشار شلیک داخل موتور بسیار زیاد است و این قطعات از یکدیگر جدا شده اند، باید با آن کار کرد. ظرافت و دقت عالی چون روزی 50 موشک تولید نمی کردیم، روزی 5000 موشک تولید می کردیم. از زاهدان تا گیلان و هرمزگان برای ما تولید می کردند. اینها به دستورات کنترل نیاز دارند. این بدان معناست که ماشین تراش می تواند پیچ، نازل، آداپتور و سر را کنترل کند. ما 6 ماه به کشور سفر کردیم، همه کارخانه ها و ابزار تولید را دیدیم، اما آنها را پیدا نکردیم. این بدان معناست که پروژه شکست خورده است. گفتند از آلمان وارد کنید تا پروژه شکست نخورد. ما یک جفت گیج آلمانی از بهترین کارخانه دریافت کردیم که در آن زمان 14000 مارک قیمت داشت و وارد کشور شد، اما وقتی پروفیل را وصل کردیم، آن هم کار نکرد. همه می گفتند این پروژه رها شده است، اما من به بچه ها گفتم دوباره در کشور نگاه کنید، آمدند و گفتند که مرکز صنایع سنگین تبریز ماشین آلات بسیار پیشرفته ای دارد، از زمانی که خریداری شده، با آنها کار نمی کند و پلاستیک روی آن قرار دهید رفتیم آنها را باز کردیم و راه اندازی کردیم، این دستورات کنترلی را فشار دادیم، پروفایلی که کشیده بودند جواب داد. آن شب جشن گرفتیم. برای چی؟ چون دیدیم در گوشه ای از کشور یک امکانات و ظرفیت فراموش شده وجود دارد و از آن ظرفیت برای تولید استراتژیک در زمان جنگ استفاده می شود.

این کار قابل تحسین است، اما ما در اینجا در مورد رابطه بین چنین کاری و قدرت مورد نیاز برای یک دولت بزرگ مانند ریاست جمهوری صحبت می کنیم.

ضرغامی: من از کامل بودن صحبت می کنم. بعضی ها به من می گویند: فکر می کنی با خوردن چهار صبحانه یک نفر می تواند رئیس جمهور شود؟ حق با آن هاست! بسیاری دیگر نیز صبحانه می خورند. می گویند: فکر می کنید با چهار بار توئیت یک نفر رئیس جمهور می شود؟ نه!، به نظر شما با چهار رفتار خوب با جریان های سیاسی که من به آن اعتقاد راسخ دارم و کار می کند و یکی از بدبختی های ما این است که بلد نیستیم با اطرافیانمان حرف بزنیم، یکی می شود. رئيس جمهور؟

همان آقای روحانی که دیگران را متهم کرد و گفت ما بلد نیستیم با بیگانگان صحبت کنیم، خودش نمی تواند با اطرافیانش و وزرایش صحبت کند، نمی تواند جواب تلفن بدهد، پس گرفتار این مشکلات هستیم. اما من به شما می گویم که رئیس جمهور یک جامعه دارد. حق با شماست، اما اگر بخشی از مشکل را در نظر بگیرید، ممکن است کسی آن بخش را داشته باشد اما 100 شاخص دیگر را نداشته باشد.

توصیه من این است که برای کامل شدن سوالاتتان بگویید رئیس جمهور ویژگی های دیگری دارد. مثلاً شما گفتید رئیس جمهور باید ستاد انتخاباتی و حرکت سیاسی داشته باشد، من به شما حق می دهم و ندارم، اما فکر می کنم چون به مکتب حاج قاسم اعتقاد دارم وقتی با مردم صحبت می کنم. آنها پرونده های من را خواهند دید، مردم کمپین من را دوست خواهند داشت و من برای آن برنامه دارم.

من عذرخواهی می کنم، اما عبارت «کارزار مردمی من» یک بار دیگر شعار انتخاباتی است، اصلاً حرف من این نبود. سوال این بود که به هر حال آقای ضرغامی گفتند من جریان های سیاسی فعلی را قبول ندارم و نمی خواهم در سازوکار آنها شرکت کنم. خیلی ها می توانند این را بگویند و می تواند مثبت و قابل تقدیر باشد. اما خیلی هنری نیست. هرکسی می تواند بگوید من این روندها را قبول ندارم. اما هنری که شاید برای یک فرد در سطح ریاست جمهوری لازم است این است که لااقل خودتان توانستید یک تشکل سیاسی و یک جریان سیاسی برای خود تشکیل دهید و راه اندازی کنید؟ پشتوانه سیاسی ایجاد کنید که با آن بتوانید به مقام ریاست جمهوری برسید؟ با وجود اینکه آقای ضرغامی می گوید من خودم و چند نفر دیگر یک سری بررسی های کارشناسی انجام دادم و الان وارد انتخابات می شویم و اگر رای آوردیم بحث حمایت سیاسی را تشکیل می دهیم. شاید هنر چندانی نباشد. اگرچه می دانم که برخی از مردم این ژست را می پسندند، اما واقعیت این است: کی از این شعارها فراتر رفته و به واقعیت کار سیاسی صحیح می رسیم؟

ضرغامی: نگاه من به حزب و کار سیاسی با شما متفاوت است.

البته منظورم لزوما مهمانی نبود. می توانید هر عنوانی به آن بدهید. {استدلال من ایجاد حمایت و تحرک سیاسی بود}

ضرغامی: گوش کنید، شما یک بار در مورد جریانات حزبی و سیاسی صحبت کردید، من باور نمی کنم. البته برخی کشورها تجارب خوبی در این زمینه ها دارند و احزاب و سازمان های کهنه کار دولت ساز به ویژه آن هایی که پارلمانی هستند، دارند. آنها می توانند در کار حزبی و سیاسی موفق باشند اما ما کار حزبی و سیاسی نداریم.

آیا ایجاد مشارکت سیاسی باید یکی از هنرهای یک نامزد ریاست جمهوری باشد یا نه؟

ضرغامی: بله. فکر می کنم حرکتی که من شروع کردم و کلماتی که می گویم برای خیلی ها گم شده است. این تشخیص خود من است. و من فکر می کنم اگر در زمان انتخابات این حرف ها به درستی به مردم منتقل شود، جریان های سیاسی مردمی با این تفکر شکل می گیرد. اگر منظور شما این است، همه چیز در اینجا روشن است.

الان هم بیشتر کارهایی که انجام می شود افرادی هستند که من را در فضای مجازی می شناسند و خیلی از آنها را ندیده ام. آنها ارتباط برقرار می کنند و برنامه های من را می نویسند، تبلیغ می کنند و منتشر می کنند. اینها افرادی هستند که من را به صورت آنلاین ملاقات کردند. و خیلی های دیگر که من را می شناسند و بدون چشمداشت برای ما کار می کنند. حرف من این است. اما اگر شما در مورد حزب و گروه سیاسی صحبت می کنید، من یکی ندارم. البته عده ای هم هستند. و او نیز مورد احترام است.

اما در ایران جریان های سیاسی هرگز موفق به تحمیل خود در سطح ریاست جمهوری نشده اند. اصلاح طلبان موفق هم جبهه بودند. بعدها گروه های مختلف افراطی و افراطی شدند و وارد ماجرا شدند. الان درگیر هستند. اما آنها یک نما ایجاد کردند. بنابراین، شما می گویید که آواز خواندن یک هنر نیست، در واقع هنوز هم هست. بگذریم که هرکس مطالب خود را بیان می کند، شما شعار می دهید! اما اگر کسی بتواند به شعارها و وعده‌های خود عمل کند و بین مردم همگرایی ایجاد کند، هنر است.

بله، اگر ضرغامی به درستی از امکان برابر استفاده کرده و این همگرایی را که تقریباً به آنچه شما می گویید شکل داده است، نشان دهنده موفقیت کار بوده است. حتی اگر موفق نشدیم، درست است که موفق نشدیم. ما هیچ استدلالی نداریم. زمان به ما خواهد گفت.

بازگشت به محتوای زیر جدول؛ به عنوان مثال یکی از مسائلی که در حال حاضر یکی از معضلات کشور را تشکیل می دهد و تقاضای مردم طبق نظرسنجی ها قوی است و همه می دانیم که در این زمینه وضعیت خوبی نداریم این است که سوال عدالت دقیقاً چگونه می خواهید در این بحث در مورد عدالت زیر میز بروید؟ آیا نظری دارید؟ یا یک شعار کلی است؟ آیا می دانید ضریب جینی چقدر است، چه ایده ای برای کاهش این ضریب جینی دارید؟

ضرغامی: از شما متشکرم که به موضوعات اصلی اقتصادی که برای من نیز جالب است پرداختید. ضریب جینی در حال حاضر 4 دهم با اختلاف اندکی بین بالا و پایین است. البته من هم مثل آقای عباس عبدی از کسانی نیستم که می گویند به نصف می رسد. بحث کردم و با آقای عبدی در میان گذاشتم. چون مقاله خوبی نوشت، با او صحبت کردم. ایران قبل از انقلاب ضریب جینی را رد کرد و خیلی بد شد. در جریان انقلاب کمی اوضاع بهتر شد. در زمان آقای احمدی نژاد این رقم به لطف یارانه ها بهتر شد و کاهش یافت، اما در دوره آقای روحانی دوباره افزایش یافت.

اکنون ضریب جینی با تلورانس یک یا دو واحد 0.4 است. خیلی زیاد است. یکی از شعارهای من کاهش فاصله بین طبقات است.

البته من اینجا اول از سیستم دفاع می کنم. ببینید برخی ضریب جینی را شاخص عدالت و کارکرد نظام به نفع مستضعفان می دانند. به همین دلیل است که من اینجا از انقلاب دفاع می کنم، حتی اگر برای آرای من خوب نباشد، اما وظیفه یک ضرغامی انقلابی این است که بگوید در نظام چه شده است. ما یک سری کارها را انجام دادیم، مثلاً به روستاها رفتیم، جاده سازی کردیم، برق، گاز، آموزش و بهداشت دادیم. اینها خدمات بسیار خوبی است که قبل از انقلاب خبرساز نشد. چون قبل از انقلاب برنامه های کوهنوردی مفصلی داشتم، در جاهای خاصی سه روز در برف می رفتیم تا به قله برسیم (به قله صعود کنیم)، حالا وقتی می خواهیم برویم می گوییم جاده آنجا تقسیم شده است. و دیگر کوهی وجود ندارد. الان نقاط منفی وضعیت فعلی وجود دارد اما الان روستاها همه چیز دارند. قبل از انقلاب در یک برنامه سه روزه با یک گروه 20 نفره که مسئولیت آن را بر عهده داشتم از شهمیرزاد به شاهی قائم شهر رفتم. وقتی به برخی از روستاها رسیدیم داروهایی را که همراه داشتیم غارت کردند زیرا می گفتند در زمستان همه راه ها بسته است و کسی به این سمت نمی آید. پس تمام شد و من از جمهوری اسلامی دفاع می کنم. اما اینها در ضریب جینی محاسبه نمی شوند.

با برآورد و تحلیل ضریب عدالت در مقایسه با دوران پهلوی باید بدانیم که این خدمت انجام شده است. مهم است و کمتر کسی را دیده ام که درباره آن صحبت کنند و موضوع را بیان کنند. اما اگر از معیشت مردم صحبت کنیم، باید بگویم که این رقم برای ما خوب نیست. اولین مشکل این است که طبقه متوسط ​​را فقیر کرده ایم. جامعه دارای دانه و هماهنگی است و یکی در این منحنی ها یک طبقه ناگسستنی است و یک عده متوسط ​​و چند فقیر، باید آنها را گرد هم آورد. امروز با یک طبقه متوسط ​​ضعیف روبرو هستید. به عبارت دیگر زکات بدهی به دست آوردن زکات دارد. درگیری دو سال پیش کشاورزان اصفهانی؛ همانطور که امنیت بود. من روی آن کار زیادی کردم. کشاورز پدر شهید درگیر نیروی انتظامی بود. می گفت ما زکات می دادیم، پولدار بودیم، حالا به آن نیاز داریم. این اتفاق افتاد.

راه روشن شما برای کاهش این فاصله ها چیست؟

ضرغامی: یکی از داستان ها این است که هر سیاستی که کف ها را بالا می برد باید سرپوش گذاشته شود. هر جا بری می بینی طبقات معنا پیدا می کنند، طبقه بهتر و ابر ژن هستند، اما طبقه پایین تری هستند و وسیله ای ندارند. به عنوان مثال، در حوزه آموزش، اگرچه مدارس غیرانتفاعی واقعا راه خوبی برای مشارکت در آموزش و پرورش هستند، اما متاسفانه به دلیل عدم نظارت، این مدارس غیرانتفاعی به تدریج در حال تبدیل شدن به فروشندگان غیرانتفاعی چپ هستند. بازی دستی حق در این شریک شده است. هر دو اصولگرا در این فضا به طور جدی رسمی و اصلاح طلب هستند. من همه اینها را می دانم و البته بعضی ها کار درستی می کنند.

بله، برخی از این نکات قبلاً بررسی شده است. ایده شما برای این مدارس غیرانتفاعی چیست؟ میخوای باهاشون چیکار کنی؟

ضرغامی: مدارس غیرانتفاعی یکی از جاهایی است که جامعه تبدیل به یک کلاس شده است، یعنی دانش آموزی که می خواهد عادی درس بخواند و باید امکانات دولتی مناسب داشته باشد. برای حذف دوره ها چه کنیم؟ اول از همه باید این موسسات فاسدی را که تازه با جنبه پولی ایجاد شده اند و به دنبال دور انداختن مردم و خط جیب آنها، مخالفت با آموزش و بستن بسیاری از آنها هستند را روی میز بگذاریم.

پس ایده شما مختص تعطیلی مدارس غیرانتفاعی است؟

ضرغامی: مدارس غیرانتفاعی ممنوع! مدارسی که ما تحقیق می‌کنیم متوجه می‌شوند که هزینه‌های تحصیل در حال افزایش و افزایش است و بین کلاس‌های آموزشی فاصله ایجاد می‌کند. فرهنگسرا باید ضوابطی داشته باشد، باید به کسانی که مقررات فرهنگی را رها کرده اند و به یک نهاد اقتصادی خاص تبدیل شده اند، تذکر دهیم. این بدان معناست که یا موقعیت خود را تغییر دهید یا باید آنها را متوقف کنید.

می دانید که آقای احمدی نژاد هم شعار عدالت خواهی بود، اما مثلاً در این پایه بسیار ابتدایی آموزش و پرورش و مدارس غیرانتفاعی، روند مدارس غیرانتفاعی در دولت ایشان کند نشد و حداقل به عنوان دولت قبلی ادامه داشت و ما در این مدت رشد کردیم.

یعنی آقای احمدی نژاد هم مسائل عدالت خواهی را مطرح کرد اما در برخی موارد نتوانسته کاری در این زمینه انجام دهد. چه تضمینی برای این کار دارید؟ و بعد از آن می گویید که برخی از مدارس غیرانتفاعی اکنون گران هستند. به عنوان مثال، به نظر شما مدارس غیرانتفاعی چقدر باید برای عادلانه کردن آموزش هزینه کنند؟ هر عددی که بگویید مثلاً 5 میلیون تومان، وقتی صحبت از پول می شود، فردی که پول بیشتری داشته باشد، خدمات بالاتری دریافت می کند. آیا این درست است؟ تحلیل شما از اصل این مشکل چیست؟ بد می دانی آیا می دانی

ضرغامی: در مورد قسمت اول سوال شما درست است که برخی این شعار را مطرح کرده اند اما عمل نکرده اند. اولاً در بسیاری از این حوزه ها که مقام معظم رهبری در سخنان خود به آن اشاره کردند، یک سری راهکارها شناخته شده است. اما توانایی اجرای آنها مشهود است، البته در برخی از مدیران نه. یعنی در بین نیروهای انقلابی و عدالت خواه – ما دیگر کاری به نیروهای لیبرال و طرفدار سرمایه نداریم – در بسیاری از بحث های اقتصادی راه حل های خوبی ارائه می دهند، اما همه ظرفیت اجرای آن را ندارند. البته بخشی از این به تضاد منافع نیز برمی گردد. یعنی هر که بخواهد این کار را بکند گرفتار شده است. ابتدا به شخص رئیس جمهور و سپس به افرادی که با او کار می کنند، می رسد.

اگر به افراد دارای تضاد منافع متوسل شوم، مثلاً فردی در وزارت بهداشت و درمان، مدیرکل دارو است، اما چون شرکتی دارد و خرید و فروش، واردات و صادرات دارد، نمی تواند تصمیم درستی بگیرد. ، بنابراین مشکل هرگز حل نخواهد شد. مطمئناً چون ضرغامی مشکل خودش را حل کرده می تواند افرادی را استخدام کند که تضاد منافعی ندارند. ضمن اینکه یکی از ویژگی های استقلال این است که ضرغامی برمی گردد و بهترین فرد را پیدا می کند. اگر ضرغامی پایبند جریان های سیاسی است، باید نگاه کند و ببیند پدرخوانده ها چه می گویند. آنها هم راه را خوب می دانند. آنها آن را خوب می دانند! مثلا می گویند فلانی فلانی فلان جا درس خوانده و در این زمینه متخصص است و اینقدر او را ردیف می کنند، بعد نگاه می کنی و می بینی کسانی که تضاد منافع دارند فرار می کنند. کشور.

پس یکی از راهکارهای نیروی انتظامی این است که مجریه دچار تعارض منافع نشود. اما شما بگویید با این مدارس چه کنیم؟ من جواب شما را دادم قبلا مدارس غیرانتفاعی در محدوده تحمل بودند، امروزه مثلا شهریه 5 میلیون، 10 میلیون یا 12 میلیون است که در زمان ثبت نام به عوامل مختلفی از جمله تورم و … بستگی دارد. .، و الان نمی خواهم به این سوال بپردازم، اما منطق این سوال روشن است آقای عبداللهی. یک مدرسه باید با حساب شفاف و خدمات فرهنگی و آموزشی که ارائه می دهد تعیین کند که چقدر شهریه بگیرد. اگر این اتفاق بیفتد، بله، تعداد این مدارس و مشارکت مردمی افزایش می یابد. علاوه بر این، هنگامی که مشارکت مردمی به نفع آموزش افزایش می یابد، حتی بسیاری از مدارس دولتی می توانند دانش آموزان را با خدمات بهتر تربیت کنند.

برای روشن تر، آنچه شما می گویید این است که تا حدودی شهریه را کاهش می دهیم، بلکه تعداد مدارس غیرانتفاعی را افزایش می دهیم؟

ضرغامی: قطعا این یکی از راه حل هاست.

پس کسی که همان 5 میلیون را ندارد چه باید بکند؟

ضرغامی: خب این یک عفو است. بخش دیگر ارتقای سطح علمی و آموزشی مدارس دولتی از طریق درآمدهایی است که به هر طریقی قابل صرفه جویی است. ما باید این سطوح را به هم نزدیک کنیم. یعنی اگر مدارس دولتی ظاهر شوند و مدارس غیرانتفاعی از سطح کلاسی عجیب خارج شوند، ما به دنبال عدالت هستیم. این به این معنی است که ما نزدیک تر می شویم. هنوز به صفر نمی رسد. راه چیست؟ مشکل این است که وقتی مدارس غیرانتفاعی منطق پیدا می کنند; اول، گفتم با مدارس غیرانتفاعی مشکلی ندارم. اما آنچه امروز اتفاق می افتد قطعاً آن چیزی نیست که ما در ذهن داشتیم. وقتی بار آموزش را کم کنیم، با منطقی که گفتم، مردم اگر ببینند پولی که خرج می کنند و کمک هایی که به مدارس دولتی می دهند مستقیماً خرج فرزندانشان می شود، مشارکت خواهند کرد.

من خودم بچه ام را در مدرسه تیزهوشان ثبت نام کرده بودم که مدرسه دولتی هم هست. این موضوع مربوط به 10 سال پیش است. روزی که برای ثبت نام رفتم گفتند باید فلان پول بدهید، گفتم مدرسه دولتی است و من هم پولی ندارم، گفتند شما رئیس صداوسیما هستید، فکر کردم رئیس پخش کننده روی گنج نشسته بود. من آنجا ایستادم و گفتم مدرسه دولتی است، من پولی ندادم و او باید رایگان ثبت نام شود. گفتند مثل بقیه باش اما وقتی فعالیت هایشان را دیدم گفتم الان کمکشان می کنم. من شخصا بدون اینکه نیاز باشد کمک کردم. بنابراین مشارکت مردمی یک معادله خطی نیست، بلکه یک رفتار فرهنگی است. ما باید همه این کارها را انجام دهیم. اگر والدین ببینند که مدرسه نیازی دارد، هزینه آن را پرداخت می کنند. در غیر این صورت باید از منابع دیگر انجام شود. من معتقدم که آموزش در اولویت است. معلمانی که اکنون شاخص‌های پیشرو آموزش و پرورش ما هستند و در بحث معوقات طبقه‌بندی خود گرفتار شده‌اند، در اولویت توجه دولت قرار دارند.

پس اگر بتوانیم بالا را پایین بیاوریم و پست را بالا ببریم و جمع کنیم، عدالت برقرار می شود.

آیا در مورد گسترش مدارس غیرانتفاعی برخلاف قانون اساسی اینطور نیست؟ قانون اساسی به صراحت تاکید می کند که آموزش باید رایگان باشد. یعنی نیازی به پول نیست. اما شما می گویید نرخ را کم کنید و تعداد را افزایش دهید!

ضرغامی: بخشی از حرف های من را گرفتید. از نظر قانونی مردم می توانند به مراکز آموزشی کمک کنند اما اگر کمکی نکنند اشکالی ندارد. من هم همین مشکل را با مالیات دارم. مشکلی که ما در فرهنگ مالیاتی خود داریم این است که مردم احساس نمی کنند مالیاتی که می پردازند درست جلوی آنها برای رفاه آنها خرج می شود.

شما وارد فیلد دیگری شده اید. بحث مالیات با بحث آموزش و پرورش متفاوت است…

ضرغامی: اساساً چیزی که من می گویم این است که چرا فرهنگ کار ما طوری است که مردم مشارکت نمی کنند؟ چون باور ندارند می گویند من این پول را می دهم، به جای اینکه دولت در ازای آن به من خدمات بدهد، خرج یک آقا می شود. به همین دلیل در مورد مدارس می گویم که باید رایگان باشند، اما اگر اولیای مدرسه، انجمن اولیا و مربیان بتوانند اعتماد را جلب کنند و اولیا بدانند که اگر اندکی پول بدهند و در آموزش فرزندشان مشارکت داشته باشند، مدرسه خواهد شد. خدمات بهتری ارائه کنند، مشارکت خواهند کرد و قطعا همکاری خواهند کرد.

البته به شرطی که مردم بتوانند این پول اندک را صرف آموزش کنند. بیایید ادامه دهیم، زیرا سؤالات بیشتری داریم و شما تقریباً ایده خود را در مورد مدارس غیرانتفاعی بیان کردید، اکنون ممکن است قانع کننده باشد یا نباشد.

آیا فکر می‌کنید یکی از مشکلات کنونی کارگزاران، نبود ایده‌های حاکمیتی مناسب است و بخش قابل توجهی از مشکل فقدان ایده‌های حاکمیتی به این موضوع مربوط می‌شود که چارچوب‌های نظری موضوع به طور جدی وجود ندارد. خطاب؟ یعنی به جای اینکه با چشمان باز عمل شود، در صورت نیاز عمل شده است. مثلاً در بحث عدالت، برای جمع بندی و پرداختن به موضوعات دیگر، این سؤال مطرح می شود: آیا خودتان مطالعه نظری در این زمینه دارید، آیا رویکردهای مختلفی در این زمینه می شناسید؟

ضرغامی: بله، حتماً. علاوه بر این، مهمترین سوال رئیس جمهور این است که دید منصفانه ای از مسیری که می خواهد طی کند داشته باشد.

می توانید مثلا بگویید کدام مدرسه در این زمینه به نظر شما نزدیکتر است؟

ضرغامی: مدرسه زرگامی; اگر دو کتاب بخوانید و بخواهید مرا به عنوان نویسنده و صاحب سبک تجاری تعریف کنید، نه!

نه، ما می خواهیم سبک خودتان را بدانیم.

ضرغامی: سبک ضرغامی این است که همه ایده ها، مشکلات و موانع کشور را می شناسد، حالا باید سنتز درستی داشته باشد تا درست رفتار کند. چون با اقتصاددانان مختلفی ملاقات کرده ام، می دانم که شما در مورد حزب الله چه می گویید. وقتی با این نیروهای انقلابی که در عرصه اقتصادی مسلط هستند، می نشینید و صحبت می کنید، نظرات آنها از جناح راست تا چپ افراطی متفاوت است. برخی می گویند رئیس جمهور باید اقتصاددان باشد. هر اقتصاددانی می تواند تصوری از اقتصاد در ذهن داشته باشد که کاملاً نادرست است، یعنی این تصور مشکلات کشور را حل نمی کند. این اختلاف نظر در بین فقهای ما نیز دیده می شود; وکلای ما نیز در مورد سیاست های اقتصادی دیدگاه های متفاوتی دارند. اگر دوست داشتید از مشکل آقای مطهری شروع می کنم. من درگیر دعوای آقای مطهری و مهدوی کنی هستم که چاپ و توزیع کتاب شهید مطهری را غیر ممکن کرد.

آقای مطهری صاحب یک کتاب اقتصادی بود که بعد از شهادت ایشان دیدگاه های اقتصادی ایشان در دهه 70 جمع آوری و منتشر شد. آقای مطهری که بدون استثنا آثارشان خوب بود در زمان جمع آوری این کتاب – موضوع صحبت من در یکی از جلسات. از حکمت مطهری، دیدگاه های اقتصادی شهید مطهری است که اکنون روی نوار موجود است – زمانی که این آثار آقای مطهری جمع آوری شد. برخی از آقایان خود را خدمت امام (ره) رساندند و گفتند این دیدگاه ها – البته به تعبیر من – سوسیالیستی است. این را در مورد کار اقتصادی آقای مطهری گفته اند!

خداوند درجات مرحوم مهدوی کنی را افزایش دهد. تا جایی که یادم هست یکی از افرادی که در این زمینه نظر داشت آیت الله مهدوی کنی بود. حضرت امام (ره) فرمودند این کتاب پخش نشود. این کتاب چاپ و سپس خمیر شد. نه اینکه امام (رضوان الله تعالی علیه) به جای آقای مطهری به سخنان آقای مهدوی کنی گوش می دادند، نه؛ نه! اما من برای اولین بار به صراحت می گویم، فهمیدم که امام (ره) با وجود همه مسائل بحث برانگیز نمی خواست دعوا و دعوا در کشور ایجاد شود. بنابراین توجیه من برای اینکه امام (ره) اجازه توزیع کتاب را نداده اند این است که به نظر من با توجه به جایگاه اداره کشور منطقی است. حتی زمانی که آقای مطهری که یک انقلابی است اظهار نظر کرد و آقای مهدوی مخالفت کرد. بنابراین تفاوت های زیادی بین وکلا وجود دارد و این موضوع در بین کارشناسان نیز صادق است.

حال می توان پرسید که دیدگاه مکتب آقای ضرغامی در حوزه عدالت چیست؟

ضرغامی: مکتب ضرغامی در حوزه عدالت این است که اولاً همه سخنان حسنه اسلامی را بیان کند که بر اساس بینش دینی و توصیه های رهبران و رهنمودهای نظام جمهوری اسلامی مثلاً بر اساس سیاست های کلان باشد. از نظام و اصول و چارچوبی که همه ما پذیرفته ایم، ضرغامی اکنون باید آنقدر دید اجرایی قوی در اجرا داشته باشد که بتواند مطابق با یک سری اقدامات صحیح که هم شرایط و هم مقتضیات خاص خود را دارد از آنها استفاده کند. حالا اگر بگویند آقای ضرغامی شما طرفدار تئوری سوسیالیستی هستید یا طرفدار تئوری سرمایه داری، قطعا من هیچ کدام نیستم. با مسکن و آزادی شوخی کردم، همه گفتند ضرغامی شعار چپی ها را گرفته است. خب نرفتند مصاحبه من را بخوانند اما کسانی که خواندند عذرخواهی کردند.

چون اصلا بحث ما این نبود. آنچه واقعاً منجر به الگوی رفتار درست می شود، اقدامی است که باید انجام شود.

خیلی خوب؛ پنج وظیفه اول در حوزه عدالت در مدرسه آقای ضرغامی چه خواهد بود؟

ضرغامی: بله، سوال خوبی است. شما می گویید من باید بگویم 5، اما من می گویم 10 برای شما. ما باید برای کارهای عدالتخواهانه مبارزه کنیم که مردم به زودی نتایج آن را خواهند دید. ما وقت نداریم؛ امروزه مهمترین مسئله برای توده مردم «امنیت غذایی» است. یعنی مرغ، گوشت، برنج، روغن و… اینها مایحتاج اصلی هستند که 13 مورد است و من یک به یک در مورد اینها جلسه گذاشتم. یعنی همانقدر که روی روغن تمرکز کردم، روی گوشت و مرغ تمرکز کردم و کارشناسان آمدند درباره کمیت نیاز، تولید و نهاده های لازم بحث کردند. حتی مقررات صادرات و صادرات با میزان تولیدی که داریم. مشکل اینجاست که امروزه محصولات اساسی در دسترس مردم نیست. آیا این قدر بد است که افرادی که قبلاً مرغ می‌خوردند، اکنون باید بروند پای مرغ بخورند؟ اتفاق می افتد. افزایش قیمت در این مناطق چند صد درصد است.

من روی آمار تورم کار کردم، هم در مورد تورم نقطه به نقطه در نقاط بحرانی و هم بر روی میانگین تورم سالانه. وقتی تورم افزایش می‌یابد، چون کالاهای جایگزین مشکل ساز می‌شوند، اقشار فقیر و حتی متوسط ​​وقتی وجود ندارند، به سراغ کالاهای جایگزین می‌روند و دایره این کالاها نیز محدود است و این دایره افزایش قیمت چند صد درصدی را نشان می‌دهد. می گویند عده ای برای خرید نان مشکل دارند، الان افرادی را داریم که نان قسطی می خرند، هرچند تعدادشان زیاد نیست، اما هستند.

شما باید مجموعه ای از نیازهای اولیه را با قیمت بسیار کم و مقرون به صرفه برای همه فراهم کنید که به هیچ وجه با تورم ارتباطی ندارد. من نمی خواهم کلمه سبد را تکرار کنم. چون مردم خاطره خوبی از سبد ندارند. زیرا توزیع ضعیفی دارد. این عناصر اساسی مهمترین نیازهای مردم را تشکیل می دهند.

هزینه آن چقدر است؟

ضرغامی: سالانه حدود 8 میلیارد دلار می خواهد. البته ارزش ما یکسان است، اما یک یا دو میلیارد کمتر از چیزی که تولید می کنیم. ما باید این را ارزان، مطمئن و سریع در اختیار مردم قرار دهیم. آیا این بدان معناست که ما سبد را به خانه های مردم می آوریم؟ یا باید آن را در فروشگاه بگذاریم تا مردم در صف قرار گیرند؟ هرگز! آیا این به معنای دادن کوپن است؟ همانطور که در اوایل انقلاب که دولت مهندس موسوی نیز موفق به گسترش آن شد. من یک بار به دولت روحانی گفتم که توزیع را یا از مهندس موسوی یا از آقای احمدی نژاد یاد بگیرید. شما هیچکدام را نمی سازید و نمی دانید چگونه توزیع کنید.

اینها باید در اختیار افراد دارای کارت اعتباری قرار گیرد. طرح هایی توسط بچه ها در زمینه کار و فناوری های دیجیتال ساخته شده و حاصل آن یک کارت اعتباری برای همه کارها است که به راحتی قابل طراحی و در اختیار هرکسی است. هر فردی بدون اینکه در صف بماند و حیثیتش پایمال شود این کارت اعتباری را داشت، می داند برنج، گوشت و مرغش سالم است، می تواند به فروشگاه برود، سهم خود را بگیرد و برود. بنابراین امنیت غذایی اولویت اول من امروز است. مردم امروز در زمینه اشتغال، اجاره و مسکن مشکل دارند و من هم این مشکلات را بررسی کرده ام، اما امنیت غذایی امروز برای مردم از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.

من معتقدم افرادی در این کشور هستند که در مهندسی اورژانس تسلط دارند. آن را از من بگیر من در زمینه های مختلف می روم، می پرسم چرا این کار را می کنید؟ اصل کار زمین است، می گویند نه آقا مردم در تنگنا هستند، فوری به دلال معروفی که مملکت میلیاردی را فریب داده پول می دهند تا فوراً از خارج وارد کند، بسنده نکنید آداب و رسوم، اجازه نده سریع ازش بگذریم. خب اشکالی نداره لازمه

آیا منظور شما از این مهندسی اضطراری چیزی شبیه به دکترین شوک در سرمایه داری است؟ برای اینکه به سؤالات بعدی بروید و ایده های خود را واضح تر بدانید: به عنوان مثال، یکی از موضوعاتی که در زمینه اقتصاد و عدالت مطرح می شود، بحث خصوصی سازی است. نگاه آقای ضرغامی به خصوصی سازی دقیقا چیست؟ آیا آنها مشکل را از روی ایده می دانند یا اجرا؟ و راه حل این موضوع چیست؟

ضرغامی: آفرین، شبیه دکترین شوک.

اما من در مورد خصوصی سازی بحث جدی دارم. من با آقای محسنی آژه ای بحث جدی داشتم، البته بحثی بود که هر دو با هم موافق بودیم. بسیاری از این خصوصی‌سازی‌هایی که انجام شد و به دست مردم نیفتاد، واجد شرایط نبودند، زیرا افرادی که به آنها سپرده شده‌اند باید حداقل 10 شرط از جمله واجد شرایط بودن را داشته باشند. این بدان معنی است که شخصی که یک گیاه را خریداری می کند باید واجد شرایط باشد. رفتم کارخانجات واگذار شده را دیدم، تنها چیزی که مجوز ندارد کارخانه ای است که به او داده اند و اگر بگویم با آن کارخانه چه کرد طنز تلخ ما خواهد بود. او {آقای آژه ای} گفت اشتباه کردند، آنها را می گیریم و به دولت برمی گردانیم، دولت می گوید من چه کار کنم؟ من نمی توانم با این موضوع کنار بیایم وگرنه از اول تسلیم نمی شدم! به قبلی برگردید. پاسخ من به آقای محسنی آژه ای این است که مهندسی در کشور در شرایط اضطراری انجام می شود. در همین کارخانه نگاه کنید، متخلفان اقتصادی در همین کارخانه هستند. آنها در این کارخانه وضعیت اضطراری وضع کردند. آنها شرایط را به گونه ای ایجاد کردند که مقامات ارشد اعلام کردند که کارخانه ضرر خواهد کرد.

نکته دوم؛ اشتغال طبقات پایین جامعه را با مشکل مواجه کرد و کرونا به همین قشر فشار آورد و در کنار آن کسانی که دلال هستند و پول دارند بیشترین درآمد را در کرونا داشته اند. به نظر من اگر بخواهیم مشکل اشتغال را حل کنیم باید دو کار کنیم تا جوانان کار کنند و عدالت رعایت شود و بقیه فقط یک شعار است. اولین مورد این است که ما آزادی عمل داریم. ما در کشورمان آزادی نداریم. برخی می گویند این یعنی آزادی بیان، که من می گویم مطمئناً در آزادی بیان مشکلاتی وجود دارد، اما آزادی که من از آن صحبت می کنم، آزادی شرکت است. من در مورد بسیاری از کسانی که آمدند و گزارش دادند تحقیق کردم که می گویند چند جوان دور هم جمع می شوند و می خواهند یک کار تولیدی و خدماتی آبرومندانه راه بیندازند. وقتی می روند آنقدر برای خودشان مجوزهای مختلف گرفته اند که خود آن مجوزها منبع درآمدی شده است. فساد. سپس دیگرانی هستند که صاحب این تجارت هستند. شما می خواهید از اتاق بازرگانی مجوز بگیرید، بسیاری از آنها صاحب این تجارت هستند! میخوای بری یه جایی که مال فلان آقازاده و جریان سیاسیه که من حذف کردم! اتفاقاً در بین اصولگرایان کم نیستند کسانی که مانند بختک به یک سری انحصارات افتادند و به همین دلیل است که بسیاری از آنها مخالف ضرغامی هستند و می گویند ضرغامی خطرناک است. این جمله دقیق آنهاست. می گویند با فلان نامزد می توانیم صحبت کنیم اما با ضرغامی صحبت نمی کنیم چون می خواهد زیر آب برود و آنها را که اسمش اصولگرا است بزند. اما من می دانم چه کالاهایی در انحصار آنهاست. من از آنها نمی خواهم کار خود را انجام دهند، اما می گویم ده جای دیگر …

آیا می خواهید ادبیات شما شبیه ادبیات آقای احمدی نژاد در سال 84 باشد؟

ضرغامی: احمدی نژاد هم مثل من است. زرگامی ضرگامی; ترسی ندارم.

آیا به دنبال بهره مندی از بدنه اجتماعی آقای احمدی نژاد هستید؟

ضرغامی: اگر بتوانم آنچه را که شخصاً معتقدم بیان کنم، این همان چیزی است که مردم می خواهند. حالا اگر آقای احمدی نژاد هم بخشی از آن را گفت، آقای خاتمی هم بخشی از آن را گفت، آقای موسوی هم بخشی از آن را گفت. روحانی، نه، حرف خوبی ندارد. بگذارید روشن کنم که من مذهبی نیستم. من می گویم همه با بعضی از کارهای خوب من هماهنگ هستند، خوب یاد می شود، مثلاً می گویند خدا رحمت کند آقای هاشمی که چنین کاری کرد. حالا اگر با آقای احمدی نژاد منصفانه رفتار کنیم گناه است، درست است؟ بسیاری از مخالفان احمدی نژاد به خاطر کارهای خوب احمدی نژاد انتقاد می کنند نه کارهای بدش. به نظر شما اگر آقای عباس آخوندی مخالف اولیه آقای احمدی نژاد است به خاطر عملکرد بد ایشان است؟ نه به خاطر کارهای خوب احمدی نژاد.

هیچ کس با موضع آقای آخوندی موافق نیست. بحث من کاملا چیز دیگری بود. شما به چیز دیگری پاسخ می دهید.

ضرغامی: نه، شما پرسیدید، من جواب می دهم. میخوای اصلا جواب ندم؟ (خنده)

خیر، اما آیا موضع آقای آخوندی را در این مورد جویا شده ایم؟

ضرغامی: نه، مثال زدم. اگر مثالی نمی خواهید، مثالی نمی زنم.

نه، مثال آخر ربطی به سوال نداشت. خب میدونی اشتباه پهلان پهن چیه. در اینجا شما سوال را خودتان اصلاح می کنید و یک سوال ضعیف که نمونه ای از پهلوان پان است طراحی می کنید و سپس سعی می کنید آن را شکست دهید. (می خندد)

ضرغامی: آقای آخوندی را رها کنید. شما می گویید با ادبیات احمدی نژاد به دنبال مبنای احمدی نژاد هستید، درست است؟ خودشه؟

آره

ضرغامی: پاسخ من در مورد اینکه بخواهم از پایگاه اجتماعی احمدی نژاد سوء استفاده کنم این است که اصلاً این جواب کوتاه نیست.

رای من مال من است. من با مردمم حرف می زنم و مردم من را انتخاب می کنند، اگر یک نفر صد بار بیاید بگوید: مردم من همین حرف را می زنم، طرفداران هاشمی و احمدی نژاد به من رای بدهند! نه، مردم باهوش هستند، ما باید برای آنها ارزش قائل شویم.

تفاوت موضع آقای ضرغامی با احمدی نژاد چیست؟

ضرغامی: خب اگر وارد این بحث شوم ممکن است وقت کافی نداشته باشیم. ببینید آقای احمدی نژاد کار خوبی می کند و من از کارهای خوبش تمجید نکردم، اما آقای آقا بهترین تعابیر را از احمدی نژاد دارند، زمانی که کارهای خوب زیادی کردند. یکی از آنها مسکن مهر بود. آقای احمدی نژاد باید مشکلات اجرایی داشته باشد. آیا می دانید زمانی که رئیس سازمان صدا و سیما بودم چقدر با احمدی نژاد درگیر بودم؟ اختلافات ما توسط دفتر مدیریت حل شد. ما را متهم کردند، خلاصه کردند و گفتند 50 درصد طرف احمدی نژاد حق دارد و 50 درصد طرف ضرغامی. یعنی اختلافات ما توسط دفتر مدیریت حل شد. دعواها شخصی نبود، دعواها بر سر همین رفتارها و اعمال بود، بنابراین من در زمان کار چنین چیزی داشتم و الان هم که می خواهم صحبت کنم، دارم.

اما بقیه بحث من; در مورد اشتغال دو نکته داریم. یکی از مواردی که به مردم فشار می آورد، ساخت دستگاه هایی است که باید کارآیی نداشته باشند. یعنی شما به اداره کشاورزی می روید که خیلی کار دارد و می بینید که منفعل است. وقتی می بینیم نیمی از کار در دست وزارت کشاورزی و نیمی دیگر در دست وزارت حراست است (وقتی فرماندهی یک مجموعه را زیاد می کنیم بدبختی این مجموعه اول است) در حوزه کشاورزی، وزارت کشاورزی آب را می کشد، عملیات آن دنیای سیاست است و باید با سیاست های کشاورزی همسو باشد، آن را به وزارت نیرو می دهیم. هر جا رفتم دیدم درگیری بین وزارت جهاد و ارتش است.

اگر ضرغامی بیاید برنامه اش تمرکز بر وزارتخانه های اجرایی خواهد بود. من محاسبه کردم اگر کشاورزی درست شروع شود 3 میلیون و 500 هزار شغل ایجاد می کند، اگر مسکن شروع شود سلامت هم شروع می شود، یعنی هرجا زمینه تولید و خدمات سازنده فراهم شود و در جایی که آزادی بنگاه وجود داشته باشد تولید فراهم می شود. شغل ایجاد خواهد شد. آیا می دانید چرا امروز کار نمی کند؟ چون در وزارت کار مشغول به کار شدیم. وزارت کار چه می کند؟ یه لیست گذاشتن که هر کی اومد اسمشو تو لیست بنویسه! مردم اینطور سر کار نمی روند. ما نیاز به ایجاد زیرساخت داریم.

به عنوان مثال، در حوزه مسکن؛ مسکن یک راننده است و ربطی به تحریم ندارد، من قبلا پروژه مسکنم را توضیح داده ام و الان نمی خواهم بگویم. من 5-6 تا امکان اقامت دارم که البته یکی از اونها مسکن مهرپلاس هست. چون تکلیف من باید با مهر تایید مشخص باشد. یعنی همان سیاستی که در مسکن مهر بود و مورد تایید رهبری قرار گرفت و یکی از خیانت های این دولت این بود که مقاومت کرد و نگذاشت این طرح با موفقیت اجرا شود. من آن را با مهر پلاس تکمیل می کنم. همین جا در خلال مصاحبه شما به همه صاحبان مهر قول می دهم که در مدت زمان کوتاهی تمام خدماتی که باید در شهرک ها ارائه شود را ارائه خواهم کرد. این ربطی به آنها نمی خواستند این کار را انجام دهند. آنچه در این کشور فراوان است زمین است. یادتان باشد در دنیا می گویند کشوری که زمین دارد مشکل مسکن ندارد. ما زمین داریم، مصالح و فولاد و سیمان و هرچه داخلش داریم…

سوم خدمات فنی مهندسی است. ما هم آن را داریم. ما در رشته مهندسی چهارم و پنجم جهان هستیم، بنابراین مهندسان ساختمان ما بیکار هستند. چهارم نیروی انسانی است که ما هم داریم.

از بچه ها خواستم لیست تمام رشته ها و مشاغل قبلی و قبلی را بیرون بکشند. بیایید با این شروع کنیم، اکثر مشاغل حل می شوند. برخی از مردم آن را نمی خواهند.

شما نظر خود را در خصوص خصوصی سازی بیان نکرده اید. آیا خصوصی سازی می تواند در خدمت عدالت باشد؟

ضرغامی: سیاست های بند 44 که ابلاغ شده، کار بزرگی است که در کشور انجام شده و اگر به درستی اجرا شود، بسیاری از مشکلات برطرف می شود. ضرغامی در قدرت است و وقتی می خواهد درباره قانون خصوصی سازی صحبت کند، ابتدا باید ثابت کند که می داند در کشور چه گذشت. اصل 44 که رهبران شجاعت اعلام آن را داشتند، به خوبی اجرا نشد. این تا حدی به دلیل ناآگاهی بود و بخشی دیگر به دلیل فرصت طلبان مغرض بود که هر کاری می خواستند به نام انجام می دادند. به عنوان مثال، بیایید بگوییم بانک های خصوصی؛ یکی از بدبختی های ما بانک های خصوصی و مجوز خلق پول است که به آنها داده شده است. چند روز پیش آقای همتی گفتند ما 11 بدهکار سوپربانکی داریم که مجموعا 90 هزار میلیارد گرفته اند و پرداخت نمی کنند. آیا در روی زمین مثالی دارند که نشان دهند برای 90 هزار میلیاردی که گرفتند، این بانک های خصوصی به اسم خصوصی سازی آمدند و بد عمل کردند. بعد خصوصی سازی را وارد واگذاری کردیم و معادل آن را گرفتیم. ما کارهای مهندسی اضطراری انجام دادیم و سرمایه های کشور را غارت کردند. وقتی من از آزادی شرکت صحبت می کنم، به این معنی است که مردم باید در این زمینه کار کنند. به مردم اجازه کار نمی دهند.

رابطه شما با خصوصی سازی چیست؟ باید بگویم نظر من مثبت است و باید موانع آن برطرف شود، اما کار غیردولتی فقط خصوصی سازی نیست، تعاونی هم خیلی مهم است، ما تعاونی ها را به عنوان یک اصل فراموش شده در قانون اساسی داریم. رئیس اتاق تعاون آمد و جلسه مفصلی داشتیم، من صحبت هایش را شنیدم و بعد رفتم با همه گروه ها صحبت کنم، بنابراین معتقدم تعاونی می تواند خیلی از مشکلات را حل کند.

سازمان تعاون خوب است و قانون در مجلس تصویب می شود. این قانون تعاونی ها تا روستاها تشکل دارد و قانون آن آماده است. چرا باید میوه ها از درخت شما در ارومیه بیفتند و له شوند و از بین بروند اما اگر به بازار شما رسید باید کیلویی 30 هزار تومان بپردازید و بخرید؟ چون نظارت درستی بر بخش خصوصی ندارد و کارش را درست انجام نمی دهد و تعاونی ها را هم تعطیل کردیم. وقتی موز می خواهد از خارج وارد شود، این آقا که فامیل یک فرد عالی رتبه است، راحت پول خرد می گیرد، از آن طرف دنیا موز سه عددی بیاور، وقتی موز می آوری به او نمی گوییم که سیب ارومیه و این پرتقال مازندران نیز صادر می شود. این نیز برای آنها مفید است، اما آنها گوشت می خواهند. حتی اگر به او استخوان بدهید تا آبگوشت درست کند، می گوید من نمی خواهم، گوشت می خواهم.

این یک مشکل بخش خصوصی است. البته مدیرانی که آنها را مدیریت کرده اند باید خودشان مشکل داشته باشند: یا مشکلات مدیریتی دارند و ضعیف و مرعوب افراد قدرتمند هستند یا خودشان تضاد منافع دارند. بنابراین من نه تنها مخالف خصوصی سازی نیستم، بلکه به عمومی شدن خصوصی سازی با شکستن انحصار چند فرد خصوصی و زیر میز گذاشتن عده ای خاص که خصوصی سازی یک سری حوزه ها را در انحصار خود درآورده اند، معتقدم. اما من معتقدم که تعاونی ها که بخش فراموش شده ما هستند و من برای آن پروژه دارم، می توانند به عدالت کمک زیادی کنند.

با تشکر؛ زمان رو به اتمام است، اما بیایید چند سوال سریع درباره شرکت شما در انتخابات بپرسیم. در بین این سوالات مهم ترین رقیب شما در این انتخابات کیست؟

ضرغامی: من مخالفانم را اصلاح طلب می دانم و معتقدم اصولگرایان اشتباه می کنند و عقلشان را از دست می دهند و با هم می جنگند و فکر می کنند برنده بزرگ این رقابت هستند. اصلاح طلبان همیشه جدی بوده اند و جدی هستند، یعنی می دانند چگونه انتخابات را سازماندهی کنند. همانطور که در تمام دوره های گذشته نشان داده اند; پس اگر من رقیبی دارم، اصلاح طلبان هستند.

آیا در رقابت با اصولگرایان نیستید؟

ضرغامی: همه اصولگرایان شریف هستند و مخالفان من اصلاح طلب هستند.

معاون اول شما چه کسی خواهد بود؟ آیا واقعا به ارائه تیم اعتقاد دارید؟

ضرغامی: ابتدا گفتم تیم من معروف نیست اما متخصص هستند. تقریباً بسیاری از آنها را توضیح داده ام و همین امروز با یکی از مهمترین آنها آشنا شدم.

آیا این به این معنی است که تیم شما کاملاً مشخص نیست؟

ضرغامی: صد در صد نه. من گفتم در صورت موفقیت در انتخابات با افرادی که مد نظرم است با توجه به شرایط فعلی صحبت های نهایی را انجام می دهم و بعد تصمیم می گیرم. من الان با آنها بحث نمی کنم. علاوه بر این، بسیاری از نیروهای انقلابی خوب با نامزدهای دیگر همکاری می کنند. از این مقاله که گذشت بگذریم، اگر این شاهین روی شانه من بنشیند و این بچه ها آزاد شوند، می توانم با برخی از آنها صحبت کنم و در سیستم خود از آنها استفاده کنم. در این مورد در مرحله نهایی تصمیم خواهم گرفت.

پس معاون اول را انتخاب نکردید؟

ضرغامی: هنوز نه، البته برنامه متفاوتی برای اداره کشور دارم که معاون اول را هم در بر می گیرد. اما هنوز مطمئن نیستم. من فکر می کنم باید برنامه و بودجه کشور را با معاون اول رئیس جمهور ادغام کرد، اما ایشان هم همین مأموریت را انجام دهند. برای ایجاد تمرکز در کار. برای معاون اول ماموریت های مختلفی تعریف می کنم. علاوه بر این، من به مدیریت وزارتخانه های همسو که می توانند در سه شاخه قرار گیرند نیز فکر می کنم. زیرا دولت بسیار خطاکار، پراکنده و ضعیف است. فقط این نیست که آقای روحانی وقت نمی‌گیرد، فلان وزیر می‌گوید دو سال است که از ایشان می‌خواهم و مانده‌ام، حتی اگر نقطه ضعف آقای روحانی باشد، بلکه دولت – حتی مشکلات ساختاری دارد که من از منظر ساختاری فکر می کنم.

اگر آقای ضرغامی رئیس جمهور نشود در این سمت در جایگاه فعلی خود باقی می ماند یا یک سمت اجرایی را می پذیرد؟

ضرغامی: من موجی از افکار را به راه انداختم. حالا عده ای فکر ضرغامی را می پذیرند و به من مراجعه می کنند و با من ارتباط برقرار می کنند. می گویند ما جزء حاکمیت هستیم، ولایت و امام را قبول داریم، اما رویکرد سیاسی و اجتماعی شما را می پسندیم. اینها غیرمعمول نیستند زیرا من توانستم در فضای محدود مجازی خود با آنها صحبت کنم. این کار را با شدت بیشتری ادامه خواهم داد. زیرا بسیاری از این تفکرات در زمان انتخابات شکوفا می شود و کسانی که در این موج قرار می گیرند باید پاسخ داده شوند. همچنین به دلیل شبهاتی که این انتخابات است و شما اکنون به برخی از آنها اشاره کردید، من رفتاری که مشکوک به انتخاباتی نباشد انجام نمی دهم. من خودم را سانسور می کنم اما اگر انتخابات شکست خورد و رای نیاوردم دیگر این مشکل را ندارم پس می توانم این حرف ها را واضح تر بگویم.

در این مقاله جدول یاب توضیحاتی درباره علت رد صلاحیت عزت الله ضرغامی در انتخابات ریاست جمهوری 1400 خواهیم داشت! با ما بمان. عزت الله ضرغامی کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری 1400 شمسی در اینستاگرام خود به خبر رد صلاحیت خود واکنش نشان داد و نوشت:

بخش هایی از طرح مسکن، برنامه های بودجه نشده، اصلاح نظام بانکی، نظام مالیاتی، گمرک، تجارت خارجی و نظام یارانه ای در اینجا منتشر شده است. بقیه برنامه های آماده شده را به رهبران آینده ارائه خواهم کرد.

0 0 رای

امتیاز دادن به مورد

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا