چرا رجبعلی خیاط معروف شد

رجبعلی خیاط از عارفان و اهل باطن بود و می گویند توانایی تشخیص باطن مردم (چم برزخی) را داشت. او به این مقام رسید زیرا نفس خود را کنترل کرد. داستان شیخ رجبعلی خیاط را در این مطلب بخوانید.

تولد

شیخ رجبعلی خیاط در سال 1262 هجری قمری در تهران به دنیا آمد.

والدین

پدر رجبعلی خیاط مشهدی باقر و شغلش کارگری بود. او در 12 سالگی رجبعلی خیاط درگذشت. رجبعلی خیاط خواهر و برادر جسمی نداشت.

دوران کودکی

از دوران کودکی رجبعلی خیاط اطلاعات زیادی در دست نیست، اما خود او از قول مادرش نقل می کند:

«وقتی تو را در شکمم داشتم، یک روز غروب [پدرت غذا به خانه آورد] خواستم بخورم، دیدم زنده ای و لگدی به شکمم زدی، احساس کردم نباید این غذا را بخورم، منصرف شدم. و از پدرت پرسید…؟ پدرت گفت حقیقت این است که من آنها را [از مغازه ای که کار می کنم] بدون اجازه آورده ام! آن غذا را هم نخوردم».

فرزندان شیخ رجبعلی خیاط

رجبعلی خیاط 9 فرزند داشت که پنج فرزند پسر و چهار فرزند دیگر دختر بودند و یکی از دخترانش در سنین جوانی از دنیا رفت.

محل

شیخ رجبعلی خیاط در خانه خشتی ساده ای در خیابان مولوی، خیابان کوچه سیاه (شهید منتظری) که از پدرش به ارث برده بود، زندگی می کرد. شیخ تا زمان مرگ در این خانه زندگی کرد. این خانه محقر، کارگاه خیاطی شیخ نیز محسوب می شد.

لباس شیخ رجبعلی خیاط

لباس شیخ رجبعلی خیاط بسیار ساده و تمیز بود. این جامه شبیه ردای کاهن بود و بر روی آن ارگچینی بر سر و ردایی بر دوش می پوشید.

غذای شیخ رجبعلی خیاط

شیخ رجبعلی خیاط دنبال غذای لذیذ نبود. او عمدتاً غذاهای ساده مانند سیب زمینی و فرنی می خورد. رو به قبله و زانو بر سر سفره می نشست و به حالت خمیده غذا می خورد و گاه بشقاب را در دست می گرفت. همیشه با اشتهای زیاد غذا می خورد و گاهی کمی از غذایش را در بشقاب یکی از دوستانش می گذاشت که می توانست به او بپیوندد.

هنگام غذا خوردن صحبت نمی کرد و بقیه به احترام او سکوت می کردند. اگر کسی او را به مهمانی دعوت می کرد، با دقت می پذیرفت یا رد می کرد، اما بیشتر اوقات دعوت دوستانش را می پذیرفت.

مسلک شیخ رجبعلی خیاط

آقای شیخ رجبعلی خیاط برای اداره زندگی خود خیاطی می کرد و به همین دلیل به «شیخ رجبعلی خیاط» معروف شد.

شیخ رجبعلی خیاط چگونه نفس خود را کنترل کرد؟

شیخ رجبعلی خیاط می گوید که راز رسیدن به سعادت و ولی خدا شدن را با کنترل هوای نفسانی می داند.

جوانی از جناب شیخ رجبعلی خیاط پرسید چگونه به این وضعیت رسیدید؟ او در پاسخ راز تحول روحی خود را بیان کرد. ماجرای فرار شیخ رجبعلی خیاط از دست یک دختر جوان از این قرار است:

در جوانی، در حدود 23 سالگی، دختری زیبا از خانواده ام عاشق من شد و در نهایت مرا در خانه ای خلوت حبس کرد. با خودم گفتم: رجب علی! خدا میتونه بارها امتحانت کنه بیا یه بار خدا رو امتحان کن! و به عشق خدا دست از این حرام بردارید. پس به خدا پیشنهاد دادم:

خداوند! این گناه را به تو می سپارم تو هم مرا برای خودت تربیت کن…

سپس مانند یوسف علیه السلام شجاعانه در مقابل گناه ایستادگی می کند و از آلوده شدن به گناه دوری می کند و به سرعت از دام خطر می گریزد. این دوری از گناه به او بصیرت و بینایی می دهد; به طوری که به گفته برخی «چشم برزخ» او باز می شود و آنچه را که دیگران نمی توانستند ببینند و بشنوند می بیند و می شنود.

رحلت شیخ رجبعلی خیاط

شیخ رجبعلی خیاط در 22 شهریور 1340 در سن 78 سالگی در شهر ری درگذشت. آرامگاه او در ابن بابویه تهران است.
.

زندگینامه رجبعلی خیاط

زندگی نامه و غزلیات شیخ رجبعلی خیاط توسط محمد محمدی ری شهری با عنوان کیمیای عشق منتشر شد. این کتاب بسیار مورد توجه خوانندگان قرار گرفته و در سال 1398 به چاپ چهل و سوم رسیده است. ناشر این کتاب موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث می باشد.

زندگینامه شیخ رجبعلی خیاط
عبدالصالح خدا «رجبعلی نکوگویان» معروف به «جناب شیخ» و «شیخ رجبعلی خیاط» در سال 1262 هجری قمری در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش «مشهدی باقر» کارگری ساده بود. هنگامی که رجب علی دوازده ساله بود، پدرش فوت کرد و رجبعلی را که هیچ خواهر و برادری نداشت، تنها گذاشت.

اطلاعات بیشتری از دوران کودکی شیخ در دست نیست. اما خودش از قول مادرش نقل می کند که:
«وقتی یک شب تو را در شکمم داشتم [پدرت غذا آورده بود] می خواستم غذا بخورم، دیدم زنده ای و لگدی به شکمم زد، احساس کردم که از من نباید این غذا را بخورم، دستم را گرفتم و از پدرت پرسیدم …؟ پدرت گفت حقیقت این است که من آنها را [از مغازه ای که در آن کار می کنم] بدون اجازه آورده ام! من آن غذا را نخوردم یا.”

این داستان نشان می دهد که پدر شیخ هیچ ویژگی قابل توجهی نداشته است. از جناب شیخ نقل شده است که: احسان و تربیت ولی خدا توسط پدرش باعث شد که خداوند او را از بطن آن پدر خارج کند. » ۷۵۷۵۷۵۹۹۹۸۸۸ شیخ پنج پسر و چهار دختر داشت که یکی از دخترانش در کودکی از دنیا رفت.

خانه شیخ رجبعلی خیاط
خانه خشتی ساده شیخ که از پدرش به ارث رسیده بود در خیابان مولوی، کوچه سیاهها (شهید منتظری) قرار داشت. او تا آخر عمر در این خانه محقر زندگی کرد.
یکی از فرزندان شیخ گفت:
بعد از عقد دو اتاق در طبقه بالای خانه آماده کردیم و به پدرم گفتم: آقایان، افراد عالی رتبه به دیدن شما می آیند، جلساتشان را در این اتاق ها ترتیب دهید. بده، گفت:
نه! هر که مرا بخواهد می تواند بیاید داخل این اتاق و روی سکه های قدیمی بنشیند، من به آن نیازی ندارم. این اتاق یک اتاق کوچک بود با یک فرش ساده و یک میز خیاطی قدیمی.

طرز لباس پوشیدن شیخ رجبعلی خیاط
لباس جناب شیخ بسیار ساده و تمیز بود، نوع لباسش نیمه روحانی بود، چیزی شبیه به لباس روحانیون می پوشید و ارقچین می پوشید و لباس می پوشید. نکته قابل توجه این بود که حتی در لباس پوشیدن نیز صمیمیت در نظر گرفته شده بود، فقط یک بار که برای جلب رضایت دیگران لباسی به تن می کرد، در عالم عقل مورد سرزنش قرار گرفت. خود آقای شیخ این ماجرا را اینگونه تعریف می کند:
«روح معجزه است. یک شب دیدم حجاب دارم (یعنی حجاب روح و ظلمت باطن) و طبق معمول نمی توانم حضور داشته باشم. یکی از بزرگان تهران به دیدنم آمد، به من گفت: دوست دارم نماز مغرب و عشاء را با تو به جماعت بخوانم، در نماز عبای خود را بر دوشم انداختم تا او را خشنود کنم.

جناب شیخ دنبال غذاهای خوشمزه نبود، بیشتر از غذاهای ساده مثل سیب زمینی و فرنی استفاده می کرد. با دو زانو رو به قبله پشت سفره می نشست و خم شده غذا می خورد و گاهی بشقاب را در دست می گرفت و همیشه با اشتهای کامل غذا می خورد و گاهی کمی از غذای خود را در سفره می گذاشت. . از یکی از دوستانش که می توانست با او تماس بگیرد.

هنگام غذا خوردن صحبت نمی کرد و بقیه به احترام او سکوت می کردند. اگر شخصی او را به مهمانی دعوت می کرد، با دقت می پذیرفت یا رد می کرد، اما بیشتر اوقات دعوت دوستانش را رد نمی کرد، زیرا معتقد بود که روح ناشی از غذا است.

کار شیخ رجبعلی خیاط
خیاطی یکی از مشاغل مورد علاقه در اسلام است. لقمان حکیم این شغل را برای خود انتخاب کرده بود. جناب شیخ این شغل را برای اداره زندگی خود برگزید و بدین ترتیب به «شیخ رجبعلی خیاط» شهرت یافت. جالب است بدانید خانه ساده و محجوب شیخ با ویژگی هایی که در بالا ذکر شد، کارگاه خیاطی وی نیز بوده است.
یکی از دوستان شیخ گفت: این روز تابستان را هرگز فراموش نمی کنم. شیخ را در بازار دیدم در حالی که از ضعف رنگش رنگ پریده بود، زرد بود. چند وسیله و وسایل خیاطی خرید و داشت به خانه می رفت، به او گفتم: آقا! استراحت کن حالت خوب نیست گفت:

“با بچه هایم چه کنم؟!”

در حدیث است که رسول خدا (ص) فرمود:
«همانا خداوند متعال دوست دارد بنده خود را در راه کسب روزی حلال خسته ببیند.
» شیخ وارد سیاست نبود، اما به شدت با رژیم منفور پهلوی و سیاستمداران حاکم آن مخالف بود. یکی از فرزندان شیخ نقل می کند: در 9 تیر 1330 هجری قمری، وقتی شیخ وارد خانه شد، گریه کرد و گفت:

حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) با لباس خود این آتش را خاموش کرد و از این مصیبت جلوگیری کرد، در آن روز قصد کشتن بسیاری از مردم را داشتند. آیت الله کاشانی موفق نمی شود، اما استادی هست که می آید و موفق می شود.
بعد از مدتی معلوم شد که منظور از سید دوم امام خمینی (ره) است.

ناصرالدین شاه در برزخ
در مورد احوال ناصرالدین شاه قاجار در عالم برزخ، یکی از شاگردان شیخ در مورد او چنین نقل می کند: «روز جمعه روحش آزاد شد و عصر شنبه او را با یک اسهو به خانه اش بردند. گریه می کرد و از مسئولان التماس می کرد. او این کار را می کرد و می گفت: «آن را نگیر. » وقتی مرا دید به من گفت: اگر می دانستم جای من اینجاست، آرزوی خوشبختی در دنیا را نمی دیدم! »

مداحی شاه ظالم
جناب شیخ دوستان و شاگردان خود را از همکاری با حکومت حاکم (پهلوی) و به ویژه از تمجید از وی برحذر داشتند. یکی از شاگردان شیخ از وی نقل کرده است:
: روح قدیسى را در برزخ محاکمه دیدم و تمام اعمال ناشایست سلطان جایر زمان در اعمال او ثبت و به او نسبت داده شد. فرد مذکور گفت: من این همه جنایت نکرده ام.
به او گفتند: مگر در مقام قدردانی به او نگفتی: عجب امنیت را به کشور داد؟ »

در نهج البلاغه منقول است که حضرت علی (علیه السلام) فرمود:
هر که به اعمال مردمی که در او هستند راضی باشد با آنهاست و علی در دروغ اتمان همه درون است. تقصیر عمل است و گناه لذت است، این کار را کرده‌اند، و هر کس مرتکب حرامی شود دو گناه مرتکب می‌شود؛ گناه انجام آن و گناه راضی شدن به آن».

رحلت شیخ رجبعلی خیاط
سرانجام در بیست و دوم شهریور 1340 هجری قمری، سیمرغ وجود مبارک شیخ پس از عمری خودسازی و سازندگی از این جهان خارج شد. به او پیشگویی کرد، ماجرای وفاتش را چنین نقل می‌کند:
شب بعد از وفات شیخ، خواب دیدم مغازه‌های ضلع غربی مسجد قزوین را می‌بندند، پرسیدم: چه می‌شود؟ گفتند آشیخ رجبعلی خیاط مرده است. با نگرانی از خواب بیدار شدم. ساعت سه نیمه شب بود. من رویای خود را یک رویای واقعی یافتم. بعد از اذان صبح، نماز خواندم و بلافاصله نزد آقای رادمنش رفتم، ایشان با تعجب علت این حضور نابهنگام را پرسیدند، روند خوابم را تعریف کردم.

ساعت پنج صبح بود و غروب شده بود، به طرف خانه شیخ راه افتادیم. شیخ در را باز کرد، داخل شدیم و نشستیم، شیخ هم نشست و گفت:
اینقدر صبح کجا بودی؟ ۷۵۷۵۷۵۹۹۹۸۸۸ خوابم را نگفتم، کمی صحبت کردیم، شیخ به پهلو دراز کشید و دستش را زیر سرش گذاشت و گفت: «چیزی بگو، شعر بخوان!
کسی بخواند:
هیچ روزی شادتر از روزهای عشق نیست.
صبح روز عاشقان شام نیست. 57575999888

«رجبلی نکوگویان» (1262-1340ق) معروف به «شیخ رجبعلی خیاط» عبدالصالح خدا از عارفان شیعه و صاحب کرامات دوران معاصر است. جناب شیخ معتقد بود که اگر احکام اسلام را به درستی رعایت کند به همه کمالات و مقامهای معنوی دست می یابد. شیخ رجبعلی در عالم سیاست نبود، اما مخالف رژیم پهلوی بود و پیروان خود را از همکاری و تمجید از حکومت حاکم برحذر داشت.

شیخ رجبعلی خیاط

محتوا

زندگینامه، خاطرات

رجبعلی خیاط در سال 1262 هجری قمری در تهران به دنیا آمد. پدرش «مشهدی باقر» کارگری ساده بود. رجب علی دوازده ساله بود که پدرش از دنیا رفت. خودش از مادرش نقل می کند که می گوید: «یک روز غروب که تو را در شکم داشتم [پدرت غذا آورده بود] خواستم غذا بخورم، دیدم زنده ای و لگدی به شکمم زدی، احساس کردم. که این غذا را نباید بخورم. دستت را گرفتم و از پدرت پرسیدم…؟ پدرت گفت: حقیقت این است که آنها را [از مغازه ای که در آن کار می کنم] بدون اجازه آوردم! من هم آن غذا را نخوردم.»

این داستان نشان می دهد که پدر شیخ هیچ ویژگی قابل توجهی نداشته است. از جناب شیخ نقل شده است که: «احسان و تربیت ولی خدا توسط پدرش باعث شد که خداوند متعال او را از بطن آن پدر خارج کند. »

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط سرانجام در بیست و دوم شهریور ماه سال 1340 هجری شمسی پس از عمری در راه اصلاح و آبادانی دنیا از دنیا رفت. پیکر مطهرش در قبرستان ابن بابویه شهر ری به خاک سپرده شده است.

سبک زندگی شیخ

شیخ رجبعلی از پدرش خانه خشتی ساده ای به ارث برد و تا پایان عمر در این خانه محقر زندگی کرد. این اتاق یک اتاق کوچک بود با یک فرش ساده و یک میز خیاطی قدیمی. جناب شیخ برای اداره زندگی خود پیشه خیاطی را برگزید و به این ترتیب به «شیخ رجبعلی خیاط» شهرت یافت. خانه ساده و متواضع شیخ با ویژگی هایی که ذکر شد، کارگاه خیاطی او نیز بوده است. یکی از دوستان شیخ گفت: هرگز فراموش نمی کنم که در یک روز تابستانی جناب شیخ را در بازار دیدم که از ضعف رنگش زرد شده بود. قادی وسایل و وسایل خیاطی خرید و داشت به خانه می رفت، به او گفتم: آقا! استراحت کن حالت خوب نیست گفت: با خانواده و فرزندانم چه کنم؟ در حدیث است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إِنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ یُحُبُّهُ الْعَبْدِی أَنْ أَعْبُ الْحلَالِ؛ همانا خداوند متعال دوست دارد که بنده در پی حلال کوشا باشد. خداوند دوست دارد بنده اش را خسته برای به دست آوردن لقمه حلال ببیند.

لباس جناب شیخ نیز بسیار ساده و تمیز بود، نوع لباسش نیمه روحانی بود، چیزی شبیه به لباس روحانیون می پوشید و عرق گیر و عبا می پوشید. حتی هنگام لباس پوشیدن او قصد صمیمی بودن را داشت، فقط یک بار که برای جلب رضایت دیگران لباس می پوشید، در عالم عقل مورد سرزنش قرار گرفت. خود جناب شیخ این ماجرا را چنین بیان می کند: «روح معجزه است، شبی دیدم حجاب دارم (یعنی حجاب روح و ظلمت باطن) و طبق معمول نمی توانم حضور داشته باشم. تهران به دیدنم آمد، به من گفت: دوست دارم با تو نماز مغرب و عشا را به جماعت بخوانم، برای رضای او در نماز عبای خود را بر تن کردم…»!

جناب شیخ به دنبال غذاهای خوشمزه نبود، بیشتر از غذاهای ساده مثل سیب زمینی و فرنی استفاده می کرد. سر سفره رو به قبله می نشست و زانو می زد و خم می شد غذا می خورد و گاه بشقاب را می گرفت. همیشه با اشتهای زیاد غذا می خورد و گاهی کمی از غذایش را در بشقاب دوستی که می توانست به او بپیوندد می گذاشت. هنگام غذا خوردن صحبت نمی کرد و بقیه به احترام او سکوت می کردند. اگر کسی او را به مهمانی دعوت می کرد، با دقت می پذیرفت یا رد می کرد. با این حال اکثر اوقات دعوت دوستانش را رد نمی کرد. او از غذای بازار پرهیز نمی کرد، اما از تأثیر غذا بر روح انسان غافل نبود و معتقد بود که تغییرات معنوی خاصی با غذا ایجاد می شود.

شیخ رجبعلی اهل سیاست نبود، اما مخالف رژیم پهلوی و سیاستمداران حاکم بر آن بود. یکی از فرزندان شیخ نقل می کند: در 9 تیر 1330 شمسی، وقتی شیخ وارد خانه شد، گریه کرد و گفت: «حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) با لباس خود این آتش را خاموش کرد و از این مصیبت جلوگیری کرد. آن روز افراد زیادی را بکشید. آیت الله کاشانی موفق نمی شود، اما یک سیدی هست که می آید و موفق می شود. » پس از مدتی مشخص شد که منظور از سید دوم امام خمینی (ره) است.

همچنین جناب شیخ دوستان و شاگردان خود را از همکاری با حکومت حاکم (پهلوی) و به ویژه از تمجید از آنان برحذر داشت. یکی از شاگردان شیخ از سخنان او نقل کرده است: «روح قدیسى را دیدم که در برزخ محاکمه شد و تمام اعمال ناشایست سلطان جائر زمان خود در اعمال او ثبت و به او نسبت داده شد. آن شخص گفت: من این همه جنایت نکرده ام. به او گفتند: مگر نگفتی امنیت کشور را تامین کرد؟ گفت: چرا! به او گفتند: به همین دلیل از کردار او خوشحال شدی، او برای حفظ سلطنت خود این جنایات را انجام داد.

سفر

شیخ در مورد دعوت اهل بیت علیهم السلام می فرماید: «اکثر مردم نمی دانند دعوت اهل بیت برای چیست؟ آنها برای حل مشکلات و مشکلات زندگی به اهل بیت متوسل می شوند در حالی که ما باید به سراغ اهل بیت برویم تا مراحل توحید و خداشناسی را طی کنیم. راه توحید سخت است و انسان بدون نور و راهنما قادر به پیمودن این راه نیست…».

جناب شیخ معتقد بودند کسانی که در سیره و سیره خود از راه اهل بیت منحرف می شوند، حتی اگر با ریاضت به قدرت و اختیار معنوی دست یابند، درهای معرفت حقیقی بر آنها بسته است. یکی از فرزندان شیخ نقل می کند که: با پدرم به کوه بی بی شهربانو یکی از کوه های اطراف ری رفتیم، در بین راه با فردی سختگیر برخورد کردیم، او شکایت کرد، پدرم به او گفت: نتیجه کار تو. ریاضت ها، بالاخره چیست؟ این شخص با شنیدن این سخن خم شد و تکه سنگی را از زمین برداشت و به صورت گلابی درآورد و به پدرم تقدیم کرد و گفت: لطفا بخور! پدرم گفت: خوب! تو برای من این کار را کردی، بگو برای خدا چه داری؟ و چه کردی؟! مرتاض با شنیدن این حرف شروع به گریه کرد.

جناب شیخ معتقد بودند که اگر احکام نورانی اسلام را به درستی رعایت کنند، به همه کمالات و مناصب معنوی دست خواهند یافت. او به شدت با ریاضت های خلاف سنت و روش های مذهبی مخالف بود. یکی از ارادتمندان او می گوید: مدتی به ریاضت مشغول بودم و با کناره گیری از همسرم علویه، در اتاقی جداگانه به مراقبه پرداختم و در آنجا خوابیدم. بعد از چهار پنج ماه یکی از دوستان مشترکمان مرا به دیدار شیخ برد. به محض اینکه شیخ مرا دید، دق الباب بی مقدمه گفت: به من می گویی؟ سرم را پایین انداختم، آنگاه شیخ گفت: با همسرت چه رفتاری کردی و او را رها کردی؟ …این ریاضت ها و خاطره ها را در گاراژ بگذار! یک جعبه آب نبات بردارید و به خانواده خود بروید و با فعالیت های معمول خود به موقع نماز بخوانید. سپس شیخ احادیثی را که تأکید می‌کند اگر چهل روز عمل کند، چشمه‌های حکمت از قلبش جاری می‌شود، تأکید می‌کند و می‌گوید: «بر اساس این احادیث، اگر چهل روز به وظایف دینی خود عمل کند، قطعاً امر خاصی پیدا می‌کند. سبک. این شخص به توصیه شیخ از ریاضت دست کشید و به زندگی عادی خود بازگشت.

شيخ با اينكه اهل كشف و شهود بود، مي فرمود: «به وحيات قائل نشويد و هرگز بر آيات تكيه نكنيد». همیشه باید از رفتار و گفتار ائمه الگو بگیرید. و فرمود: «همه اولیای الهی حالشان خوب است، فقط باید «من» خود را با (خدا) عوض کنند» و فرمود: «اگر مؤمنان نفس (خودخواهی) را کنار بگذارند، به جایی می‌رسند. “.

شیخ به نقل از مسلک طاعت، مقلد احکام بود و از آیت الله حجت کوه کمری – از مراجع معاصر خود – تقلید می کرد و درباره انتخاب این عالم برای تقلید می گوید: به قم رفتم، دیدم. مراجع در امور تقلید. آقای حجت از همه بی حوصله تر بود».

دکتر حمید فرزام – از شاگردان آقای شیخ – از فرقه او می گوید: شیخ شریعت و طریقت و حقیقت را با هم داشت، نه اینکه مثل دراویش به شریعت پشت کرد. اولین سخنش به بنده این بود: برو خمس خود را حساب کن. ایشان مرا نزد مرحوم آیت الله شیخ احمد آشتیانی رحمه الله فرستادند و فرمودند: «باید خدمت ایشان بروید»… خدمت ایشان رفتم و حساب حقیرانه خود را عرض کردم.

دستورالعمل های آموزشی

یکی از دستورات تربیتی و اخلاقی مهم شیخ، برنامه ریزی منظم برای خلوت با خداوند متعال و دعا و نیایش است که از آن به «تضرع در خانه خدا» تعبیر کرده و تأکید کرده است: «یک ساعت نماز شب بخوان. . ، اگر حوصله نماز ندارید. باز هم با خدا تنها نروید و فرمود: بیدار شدن در سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی دارد، هر چه از خدا بخواهید با التماس سحر بدست می آید، از گدایی غافل نشوید. سحر هر چه هست در آن است عاشق نمی خوابد و تنها معشوق را می خواهد وقت دیدار و وصال در سحر است.

دعای یشیر، دعای عدیله، دعای طوسول، دعای امیرالمومنین علیه السلام در مسجد کوفه که با «الله، اینی اصیلک امان، یوم لاینفه مال ولا بنون» و دعاهای پانزده گانه امام شروع می شود. سجاد علیه السلام دعاهایی است که جناب شیخ آن حضرت بسیار می خواندند و به شاگردان خود توصیه می کردند که آن ها را نیز بخوانند. وی در میان این 10 دعا بر خواندن «دعای تقوا» و «دعای نصف النهار» تاکید کرد و گفت: هر یک از این 15 دعا ویژگی خاصی دارند. »

آیت الله فهری نقل می کند: از شیخ شنیدم که می فرمود: «به خدا گفتم: خدایا هرکس با محبوب خود راز و نیاز و خوشی دارد، ما هم می خواهیم از این نعمت بهره مند شویم، چه دعایی بخوانیم؟ در عالم عقل به من گفتند: دعای یشیر را بخوان. به این دلیل که دعای یشیر را با شوخ طبعی و با نشاط خاصی می خواند.

جناب شیخ معتقد بود وقتی انسان شایستگی را در تضرع و گفتگو با خدای متعال پیدا می کند، حب غیر خدا را از دل او می گیرد و کسی که آرزویش خداست نمی تواند واقعاً «یا الله» بگوید و این کار را می کرد. . در این باره بگو: «گریه و دعا زمانی ارزش واقعی دارد که انسان محبت غیر از خدا را در دل نداشته باشد.

جناب شیخ معتقد بود که راه احسان به خدا، احسان به مردم است. اگر بخواهد در حال نماز باشد و از تلاوت و مناجات با خدا لذت ببرد، باید در خدمت خلق خدا باشد و در این باره می فرماید: چه چیزی بعد از اتمام بندگی در انسان حالت بندگی را ایجاد می کند. وظایف؟ به مردم خوبی می کند “.

مراجع

شرح حال شیخ رجبعلی خیاط، پیشوایان شیعه، بازیابی: ۱۴ دی ۱۳۹۲.

شیخ رجب علی خیاط رحمه الله، قرآن کریم، بازیابی شده ۱۴ دی ۱۳۹۲.

سایت شهید آوینی.

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا