چرا در اصول دین نباید تقلید کرد هدیه هفتم

آیت الله العظمی مظاهری توضیح دادند

چرا نباید از اصول دین تقلید کنیم؟!

آیت الله العظمی مظاهری فرمودند: در اصول دین نیازی به تقلید نیست و همه می توانند در فهم اصول دین مجتهد باشند.

به گزارش خبرگزاری «حوزه» از اصفهان، آیت الله حضرت مظاهری در ادامه سلسله جلسات اخلاقی خود در مسجد حکیم، تقلید را از نظر اسلام از اساس غلط دانستند و اظهار داشتند: از آنجایی که دایره فقه گسترده است و همه نمی توانند مجتهد جامع الشرائع شوند، مراجعه کنند مشورت با فقها و کسب دستور العمل در رعایت احکام شرعی برای غیر مجتهد یک ضرورت عقلی است.

وی افزود: تمام اصول دین را با یک ساعت فکر می توان فهمید، در حالی که تقلید مربوط به چیزی است که حتی با سال ها هم نمی توان آن را فهمید، بنابراین در چنین مواردی از یک متخصص به نام مرجع تقلید می پرسند و با توجه به فتوا و نظر عمل می کنند.

متن کامل سخنان این مرجع تقلید تقدیم خوانندگان می شود:

عقلانیت پذیرش اصول دین

در دو جلسه گذشته از عقلانیت، درک و اندیشه به عنوان موانع سقوط انسان یاد شد. بحث هفته پیش به اینجا رسید، اصولاً تقلید از منظر اسلام بد است، مگر اینکه راهی جز تقلید نباشد و آن هم در صورتی است که انسان تخصص لازم را در زمینه ای نداشته باشد و برای حل مشکل، او باید به متخصص در این زمینه یا تکنیک مراجعه کند. در واقع برای انجام تمام کارهایی که او گفته است، لازم است بیمار با پزشک متخصص مشورت کند و دستور او را بدون شک انجام دهد، به همین دلیل.

ضمناً چون دایره فقه وسیع است و هرکسی نمی تواند مجتهد شود، منطقی است که غیرمجتهدین به فقها مراجعه کنند و در مورد نحوه عمل به احکام شرعی دستور بگیرند.

در این جلسه، عقلانیت پذیرش مبانی دین و نهی از تقلید از آن مطرح می شود.

در اصول دین نیازی به تقلید نیست و همه می توانند در فهم اصول دین مجتهد باشند. علمای اسلام اعم از فیلسوفان و عرفا و فقها با دقت فکری و بررسی دقیق و یا کوشش در فهم آیات و روایات، نوعی درک از اصول دین دارند و در این زمینه بسیار گام برداشته و کتاب هایی در این زمینه نوشته اند. این رابطه . عموم مردم نیز بر خلاف اصول دین استدلال می کنند. البته این استدلال از تفکر آنها ناشی می شود.

اما پذیرش اصول دین عقلانی است. به همین دلیل فقها در رساله های عملیه نوشته اند که در اصول دین تقلیدی وجود ندارد; به عبارت دیگر، همه باید در شناخت خداوند متعال و صفات او و همچنین در نبوت و ولایت و معاد مجتهد باشند. همه باید بتوانند بفهمند چرا خدا وجود دارد. چرا منحصر به فرد است؟ همه صفات کمال بر چه اساسی است؟

صحت و سقم نبوت حضرت خاتم الانبیاء (ص) «صلی الله علیه و آله» و اینکه قرآن کریم معجزه جاودانه ایشان تا قیامت است را باید عقل بشری درک کرد. امامت امیرالمومنین علی «علیه السلام» و یازده فرزندش تا روز قیامت با اعمال عقل ثابت می شود. وجود معاد، معاد جسمانی و اینکه این جن گیری است و پروردگار عالم همه را در یک جا جمع می کند و پس از تشریح افراد مناسب به بهشت ​​و افراد بد به جهنم می روند، عقلانی است. .

لزوم بهره مندی همه از تأمل و استدلال

در آخرت، اعتقادات مردم به چالش کشیده می شود و اگر فردی اعتقادات خود را به پدر یا جامعه نسبت دهد، پذیرفته نمی شود. حتی اگر کسی بگوید: مرجع تقلید من چنین گفته است، قبول نمی کنند، بلکه از او دلیل بر عقیده اش می خواهند.

نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و عده ای از اصحاب از کنار پیرزنی عبور کردند که با چرخ نخ ریسی می کرد. پیامبر اکرم که می خواست او را خشنود کند، فرمود: چرا خدا وجود دارد؟ این پیرزن بی سواد دستش را از روی چرخ برداشت. چرخی که با دستش می چرخید از حرکت ایستاد. گفت: ای رسول خدا! چرخی به این کوچکی به حرکت من نیاز دارد، پس چگونه ممکن است یک مدیر خردمند بر این دنیای پهناور حکومت نکند؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رو به اصحاب کرد و فرمود: «علیکم للعجیب».

چرخی که پیرزن می چرخاند مانند چرخی است که می چرخد

البته باید توجه داشت که از این داستان و عبارت منسوب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای ترویج تقلید کورکورانه و سرکوب پرسش و اندیشه سوء استفاده نشود. برعکس، همانطور که از ظاهر این داستان مشخص است، معنای عبارت «علیکم بیدین العجائز» این است که همه باید بتوانند مانند این پیرزن با عقل خود فکر و تعقل کنند و از بی فکری پرهیز کنند. تقلید اصول دین را بشناسد و بپذیرد. . اگر پیرزنی یا پیرمردی بی سواد باشد باید از خود بپرسد که چگونه این جهان پهناور بدون آفریدگار حکیم پدید آمده است و این خالق فرزانه چگونه بندگانی بیافریند و آنان را بدون پیامبر و امام رها کند؟ ضمنا با خودت فکر کن چطور ممکن است بندگان در این دنیا گروه خوب و گروه بد زندگی کنند ولی قیامت و بهشت ​​و جهنم نباشد؟

هر کس حتی اگر تحصیلات ابتدایی نداشته باشد می تواند اینگونه بیندیشد و عقل و اندیشه خود را به کار گیرد و برای یافتن این سؤالات از سخنان علمای ربانی که برگرفته از آیات و روایات است کمک گرفت. آن وقت می تواند مانند آن پیرزن استدلال کند و به سؤالات ذهن او پاسخ دهد.

عقلانیت و فهم و استدلال علما و علما و دانشمندان نیز به مصلحت آنان است، چنانکه برای نمونه مرحوم صدرالمطالحین «رع» برهان نهضت را بیان می کند که از ادله مهم علم کلام به شمار می رود. ، با تأمل در این سؤال.

روش قرآن کریم با استفاده از عقل بندگان

قرآن کریم بیش از هزار آیه در اصول دین دارد، اما یکی از اعجاز قرآن این است که مسائل عقلی را در پیچ و خم براهین علمی و براهین فلسفی به هم نریزد، بلکه روش قرآن کریم در بیان مطالب عقلی آن است که با بیانی ساده و قابل فهم، انبیای درونی انسان را بیدار کند تا با بهره مندی از هدایت انبیای باطن و نیز از هدایت انبیای ظاهر، به حقیقت پی ببرد. همانطور که در مباحث گذشته بیان شد، عقل، وجدان اخلاقی و فطرت سه پیامبر در انسان هستند که می توان آنها را پیامبری سه گانه دانست. اعجاز قرآن کریم در این است که از این پیامبر درونی که بعد الهی یا معنوی وجود انسان است برای شناخت و درک اصول و حقایق دین استفاده می کند و به عبارتی بعد انسانی آن را بیدار می کند.

در ادامه به نمونه هایی از روش قرآن کریم با استفاده از بعد معنوی انسان به ویژه عقل برای درک اصول دین توسط انسان اشاره می شود.

توحید را درک کنید، به تفکر و تأمل تکیه کنید

قرآن کریم در آیاتی از جمله «افی الله خالق السموات و الارض» به بعد معنوی انسان می پردازد؟ مگر خدا جهان را خلق نکرده است؟ آیا این همه ظرافتی که در خلقت بدن انسان است، خالقی مبتکر و خردمند ندارد؟

با این سؤالات که امثال آن در قرآن کریم فراوان است، از عقل و اندیشه انسان استفاده می شود و با اندکی تدبیر در عالم خلقت، عقل او بلافاصله به سؤالات شرعی او پاسخ می دهد و در صورت اصرار صاحب عقل. عقلش به او خواهد گفت: مگر می شود در بیابان خود به خود خانه و باغی منظم و مرتب پیدا کرد؟ بدیهی است که پاسخ منفی است، مگر اینکه فرد هنوز سرسخت باشد.

گرچه با نگرش علمی و دقت در براهین فلسفی و کلامی می توان پاسخ این گونه پرسش ها را یافت، اما ذهن عادی انسان بدون نیاز به چنین ابزار و پیچیدگی های علمی، با اندکی تفکر و تأمل ساده، حقایق را به خوبی درک می کند. .

بنابراین تدبیر و تدبیر در آیات قرآن کریم به انسان کمک می کند تا خدا را بیابد، آن هم با علم فعلی، نه صرفاً علم اکتسابی. زیرا حس خدا یابی و خدا جویی در ذات خود را بیدار می کند. همچنین از این طریق صفات پروردگار عالم را می یابد و می فهمد که او عادل، عالم، توانا و حکیم است.

اندیشه مرد نیاز به نبوت را یادآوری می کند

برآوردن نیاز نبوت پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» و درک از ته دل که قرآن کریم معجزه این پیامبر بزرگوار تا روز قیامت است نیز میسر است. یک تفکر و استدلال ساده و رایج قرآن کریم در این راستا عقل انسان یا فطرت یا وجدان اخلاقی او را بیدار می کند و ضرورت نبوت را به او گوشزد می کند. روش قرآن کریم که از بعد معنوی انسان برای درک وجوب نبوت و امامت استفاده می کند، این است که فواید ارسال پیامبران و نزول کتب آسمانی را بیان می کند. به عنوان مثال در آیات تحقق عدالت اجتماعی[2][2]، برقراری حکومت اجتماعی[3][3]، گسترش اخلاق و تزکیه روح انسان[4] [4] جهت گیری. انسانیت به سوی کمال[5]. [5] و آموزش دین و حکمت به آنان[6][6] آنها را از برکات ارسال پیامبران الهی می‌داند و به این ترتیب بندگان را به ضرورت ارسال رسل و کتب آسمانی وحی و لزوم حضور پیامبران می‌آموزد. .

قرآن کریم معجزه جاودانه پیامبر اکرم (ص)

قرآن کریم از جهات مختلف یک معجزه جاودانه است و بیش از بیست معجزه دارد. یکی از معجزات این کتاب نورانی، شیوایی آن است. در زمان نزول قرآن، فن بیان و استفاده از این هنر از رونق زیادی برخوردار بود. در حجاز مسابقات پر سر و صدایی برای شعرخوانی و آواز برپا می کردند. مردم به ویژه جوانان به این مسابقات اهمیت ویژه ای می دادند و به آن توجه می کردند، درست مانند توجهی که امروز به مسابقات فوتبال می شود. هر سال در محلی به نام بازار اکاز جمع می شدند و اشعار خود را تقدیم می کردند سپس بهترین اشعار را با عنوان «معلقات صبا» به دیوار کعبه می آویختند و به آن افتخار می کردند. با بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و نزول قرآن مجید، بازار عکاظ تعطیل شد و این آویزها از بین رفت و خانواده های صاحب این اشعار با صدمه کامل اشعارشان را بردند. ، زیرا نور شمع در مقایسه با نور خورشید تخریب ناپذیر است. علاوه بر این، قرآن با چالشی آمد و همه کسانی را که مدعی فصاحت و بلاغت بودند، اما همه مردم را در هر زمان و با همه تجهیزات و امکاناتی که می‌خواهند به رقابت و مبارزه دعوت کرد. گاهی می‌گوید: اگر می‌توانی قرآن بخوان[7][7] و گاهی می‌گوید: اگر می‌توانی ده سوره از قرآن را بخوان[8][8] و گاهی می‌گوید: اگر می‌توانی یک سوره را بخوان [9] [9] قرآن از ادعای خود دست بردارم. سپس آنها را فشار می دهد و فشار می دهد و می گوید: شما مطلقاً نمی توانید و چنین چیزی ممکن نیست.

بالاخره چه سروصداهایی به پا شد که مصداق قرآن را بیاورند، اما همه مورخان نوشتند که نتوانستند و هفت آویزانشان هم خیلی بی رنگ بود، اما از بین رفت.

با توجه به آنچه گفته شد، اگر کسی عقل خود را به کار گیرد و خود بیندیشد، چگونه ممکن است در میان این همه سخنور و فصیح از طوایف مختلف عرب، برنده مسابقه سخنوری کسی باشد که چهل سال بین آنها زندگی کرده باشد. ، آیا او مادر بود و کسی او را به خواندن و نوشتن ندید؟ کسی که اساسا این مسابقه را خرافه می دانست و هرگز در آن شرکت نکرد؟ آیا چنین فردی با چنین کتابی نمی تواند پیامبر باشد؟ !

عقل هر فرد در پاسخ به این سؤالات بلافاصله می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسالت دارد و معجزه او قرآن کریم است.

نکته ای که در این قسمت از بحث به ویژه برای جوانان عزیز قابل توجه است این است که «چالش» به زمان و مکان خاصی گره نخورده است. در زمان ائمه طاهرین علیهم السلام بود و امروز هم اگر کسی یا گروهی بتواند آیه ای مانند قرآن بیاورد (که نمی تواند) مراجع تقلید و مسلمانان قبول دارند که قرآن نمی آید. از جانب حق تعالی اگرچه دشمنان اسلام به هیچ وجه به اسلام حمله نکرده و نخواهند کرد، اما هنوز به فکر سرپیچی از قرآن نیفتاده‌اند، زیرا می‌دانند که چنین کاری ممکن نیست. البته عده ای متکبر و جاهل و لجوج به صورت فردی یا جمعی به فکر چنین کاری افتاده اند، اما نتیجه ای جز آبروریزی برایشان نداشته است.

ولایت اهل بیت (ع) را با استدلال و تأمل ثابت کنید

قرآن کریم از عقل انسان استفاده می کند و در واقع با عقل و فطرت خود در مورد امیرالمومنین علی (علیه السلام) که عالم فضیلت است صحبت می کند. علاوه بر آیاتی چون ولایت، تثیر، مباهله و غدیر و علاوه بر اینکه بیش از یک سوم قرآن مربوط به ائمه طاهرین علیهم السلام است و برخی از علمای اهل سنت نیز این حقیقت را می شناسند و تصدیق می کنند. قرآن کریم در یک آیه با طرح پرسش عقلی مقام والای امیرالمومنین علیه السلام را یادآور می شود:

«کسی که به حقیقت منتهی می‌شود حق پیروی دارد، اما تنها در صورتی رهبری می‌کند که رهبری کند، پس چگونه حکومت کنیم» [10][10]

بعد از پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» چه کسی رهبر است و چه کسی باید خلیفه و حاکم باشد؟! آن که قدرت هدایت دارد یا آن که باید هدایت شود؟! سپس قرآن کریم با بیان عبارت «فاما لکم کائف تحکمون» به مسلمانان می فرماید: اگر عقل خود را به کار بگیرید و اندکی فکر کنید، خود به خود سقیفه بنی ساعده توسط شما باطل می شود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در بیش از ده هزار روایت، اهل بیت علیهم السلام را به عنوان امام مسلمین و جانشین خود معرفی و معرفی کرده است. در کتب معتبر شیعه و سنی آمده است. ائمه یکی پس از دیگری به نام معرفی شدند و درباره ولی عصر «فدای نفس» می گویند: «زمین پر از عدل و داد شده است، همچنان که از ظلم و جور پر شده است».[11] یعنی در دست امام دوازدهم پرچم اسلام بر روی زمین برافراشته می شود و مردم جهان مسلمان می شوند. ظلم برطرف خواهد شد و عدالت جهان را فرا خواهد گرفت. علمای اهل سنت در کتب خود از جمله صحیح بخاری و سنن ابوداود چنین روایاتی را نقل کرده‌اند.

ذهن انسان با مطالعه آیات و روایاتی که در این زمینه وجود دارد و با اندکی تفکر و تأمل، بلافاصله به او می گوید: علی «علیه السلام» بالاتر از همه است. برای درک این حقیقت، بیش از اندیشیدن، مستلزم کنار گذاشتن لجاجت است.

لجاجت، مانع پذیرش حقیقت

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: حکام معند و لاجوج قریش به پیامبر صلی الله علیه وسلم گفتند: درخواست بزرگی کردی، اگر می خواهی نبوتت را بپذیریم. به درخت بگو دو نیم شود و نصفش بیاید و نصف دیگر بماند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اگر چنین شد ایمان می آورید؟ گفتند: بله. بالاخره جمعیتی برای این کار جمع شدند. امیرالمؤمنین «علیه السلام» فرمود: درخت دو نیم شد و پیش پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» آمد و شاخه های درخت بر دوش من بود. گفتند نصف دیگر بیاید نصف دیگر هم آمد. گفتند برگرد، او برگشت. اما آنها حتی با دیدن این معجزه نیز ایمان نیاوردند و پیامبر را جادوگر ماهر خواندند.[12][12]

همانا لجاجت این قوم آنان را از پذیرش حق باز داشت; چون اگر کسي با اين دلايل روشن باور نکند، لجباز و لجاج است. همه عقل سلیم می فهمند و اعتراف می کنند که چنین معجزه ای فقط از یک پیامبر می تواند حاصل شود.

معاد، ضرورت عقلی

پی بردن به ضرورت معاد، یعنی معاد جسمانی، با توجه به مردم عادی در آیات قرآن امکان پذیر است. قرآن کریم نیز در آیات خود در مورد معاد از حکمت بندگان استفاده می کند و می پرسد: آیا فکر می کنید خلقت جهان بازی است و آیا قیامتی وجود ندارد؟

«و شمردی که ما تو را بیهوده آفریدیم و به سوی ما بازنخواهی گشت» [13] [13] .

اگر انسان کمی فکر کند می فهمد که این اسباب بازی و آشغال نیست. زیرا اگر انسان صد سال خیانت و جنایت کند و مانند صدام ها و یزیدیان و معاویه ها بمیرد; از سوی دیگر، اگر مردم صد سال از عمر خود را صرف عبادت، خدمت به خلق خدا، با عزت و ریاضت کنند، و بعد بمیرند و همه چیز تمام شود، معلوم است که بازی است. اما این بازی با درایت و حکمت و به طور کلی کار خدا سازگاری ندارد پس باید دوباره زنده شود. درک واقعیت معاد نیز نیازی به تفکر دقیق و فلسفی یا تحقیق و مطالعه خاصی ندارد; بلکه به افکار عمومی نیاز است. اگر انسان عقل خود را به کار گیرد، می گوید: روز قیامت باید قیامت باشد.

نه تنها قیامت، بلکه تمام اصول دین با یک ساعت تفکر قابل درک است. تقلید به مکانی اطلاق می شود که با سالها فکر نمی توان آن را فهمید و حل کرد. حتی افراد باسواد و طلاب علوم دینی نیز نمی توانند احکام شرعی مانند ویژگی های نماز و به عبارتی عبادت را به راحتی درک کنند. به همین دلیل در چنین مواقعی از متخصصی به نام مرجع تقلید می پرسند و به توصیه او عمل می کنند.

اما در مبانی دین، فتوای مرجع تقلید یا تفکر دقیق و فلسفی لازم نیست; زیرا انسان می تواند ساعتی فکر کند و اصول دین را کاملاً درک کند. البته برای تمرکز و نفوذ او به عمق روح، تأمل در فکر لازم است و باید قانون مراقبه و محاسبه را رعایت کرد تا انسان هر روز حداقل نیم ساعت به فکر خدا بپردازد. همان فکر ساده را مرتب تکرار می کند تا فکرش برایش ملکه شود. وقتی این اتفاق بیفتد کم کم قطعیت پیدا می کند و عموم مردم به راحتی می توانند یقین پیدا کنند. مردم با درستی فلسفی خود شاید نتوانند پاسخ برخی از سؤالات دینی را بفهمند، اما شاید مردم عادی که فاقد تحصیلات ابتدایی هستند، مطمئناً همه چیز را به خوبی درک کنند. گاهی انسان نمی تواند با علم مسائل را حل کند، اما یقین پیدا می کند و مسائل بسیار دشوار را حل می کند.

لازم است در جلسه بعدی درباره قطعیت و مراتب آن صحبت شود.

[1]. ابراهیم، ​​10 ساله

[2]. حدید، 25 ساله

[3] البقره، 213

[4]. آل عمران، 164

[5]. مائده، 15-16 ساله

[6]. آل عمران، 164

[7]. اسرائیل، 88

[8]. هود، 13-14

[9]. بقره، 23-24

[ده]. یونس، 35 ساله

[11]. بحارالانوار، جلد 36، صفحه 306

[12]. نهج البلاغه، خطبه 192

[13]. مؤمنان، 115.

آیت الله العظمی مظاهری توضیح دادند

چرا نباید از اصول دین تقلید کنیم؟!

آیت الله العظمی مظاهری فرمودند: در اصول دین نیازی به تقلید نیست و همه می توانند در فهم اصول دین مجتهد باشند.

به گزارش خبرگزاری «حوزه» از اصفهان، آیت الله حضرت مظاهری در ادامه سلسله جلسات اخلاقی خود در مسجد حکیم، تقلید را از نظر اسلام از اساس غلط دانستند و اظهار داشتند: از آنجایی که دایره فقه گسترده است و همه نمی توانند مجتهد جامع الشرائع شوند، مراجعه کنند مشورت با فقها و کسب دستور العمل در رعایت احکام شرعی برای غیر مجتهد یک ضرورت عقلی است.

وی افزود: تمام اصول دین را با یک ساعت فکر می توان فهمید، در حالی که تقلید مربوط به چیزی است که حتی با سال ها هم نمی توان آن را فهمید، بنابراین در چنین مواردی از یک متخصص به نام مرجع تقلید می پرسند و با توجه به فتوا و نظر عمل می کنند.

متن کامل سخنان این مرجع تقلید تقدیم خوانندگان می شود:

عقلانیت پذیرش اصول دین

در دو جلسه گذشته از عقلانیت، درک و اندیشه به عنوان موانع سقوط انسان یاد شد. بحث هفته پیش به اینجا رسید، اصولاً تقلید از منظر اسلام بد است، مگر اینکه راهی جز تقلید نباشد و آن هم در صورتی است که انسان تخصص لازم را در زمینه ای نداشته باشد و برای حل مشکل، او باید به متخصص در این زمینه یا تکنیک مراجعه کند. در واقع برای انجام تمام کارهایی که او گفته است، لازم است بیمار با پزشک متخصص مشورت کند و دستور او را بدون شک انجام دهد، به همین دلیل.

ضمناً چون دایره فقه وسیع است و هرکسی نمی تواند مجتهد شود، منطقی است که غیرمجتهدین به فقها مراجعه کنند و در مورد نحوه عمل به احکام شرعی دستور بگیرند.

در این جلسه، عقلانیت پذیرش مبانی دین و نهی از تقلید از آن مطرح می شود.

در اصول دین نیازی به تقلید نیست و همه می توانند در فهم اصول دین مجتهد باشند. علمای اسلام اعم از فیلسوفان، عرفا و فقها با دقت فکری یا کوشش در فهم آیات و روایات، به نوعی از اصول دین برخوردارند و در این زمینه اهتمام و تألیف کرده اند. عموم مردم نیز بر خلاف اصول دین استدلال می کنند. البته این استدلال از تفکر آنها ناشی می شود.

اما پذیرش اصول دین عقلانی است. به همین دلیل فقها در رساله های عملیه نوشته اند که در اصول دین تقلیدی وجود ندارد; به عبارت دیگر، همه باید در شناخت خداوند متعال و صفات او و همچنین در نبوت و ولایت و معاد مجتهد باشند. همه باید بتوانند بفهمند چرا خدا وجود دارد. چرا منحصر به فرد است؟ همه صفات کمال بر چه اساسی است؟

صحت و سقم نبوت حضرت خاتم الانبیاء (ص) «صلی الله علیه و آله» و اینکه قرآن کریم معجزه جاودانه ایشان تا قیامت است را باید عقل بشری درک کرد. امامت امیرالمومنین علی «علیه السلام» و یازده فرزندش تا روز قیامت با اعمال عقل ثابت می شود. وجود معاد، معاد جسمانی و اینکه این جن گیری است و پروردگار عالم همه را در یک جا جمع می کند و پس از تشریح افراد مناسب به بهشت ​​و افراد بد به جهنم می روند، عقلانی است. .

لزوم بهره مندی همه از تأمل و استدلال

در آخرت، اعتقادات مردم به چالش کشیده می شود و اگر فردی اعتقادات خود را به پدر یا جامعه نسبت دهد، پذیرفته نمی شود. حتی اگر کسی بگوید: مرجع تقلید من چنین گفته است، قبول نمی کنند، بلکه از او دلیل بر عقیده اش می خواهند.

نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و عده ای از اصحاب از کنار پیرزنی عبور کردند که با چرخ نخ ریسی می کرد. پیامبر اکرم که می خواست او را خشنود کند، فرمود: چرا خدا وجود دارد؟ این پیرزن بی سواد دستش را از روی چرخ برداشت. چرخی که با دستش می چرخید از حرکت ایستاد. گفت: ای رسول خدا! چرخی به این کوچکی به حرکت من نیاز دارد، پس چگونه ممکن است یک مدیر خردمند بر این دنیای پهناور حکومت نکند؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رو به اصحاب کرد و فرمود: «علیکم للعجیب».

از چرخی که پیرزن می چرخاند، مثل چرخی است که می چرخد

البته باید توجه داشت که از این داستان و عبارت منسوب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای ترویج تقلید کورکورانه و سرکوب پرسش و اندیشه سوء استفاده نشود. در مقابل، همانطور که از ظاهر این داستان مشخص است، معنای عبارت «علیکم بیدین العجائز» این است که همه باید بتوانند مانند این پیرزن با استفاده از عقل خود فکر و تعقل کنند و بدون تقلید از تقلید بپرهیزند. به فکر شناخت و پذیرش اصول دین است. . اگر پیرزنی یا پیرمردی بی سواد باشد باید از خود بپرسد که چگونه این جهان پهناور بدون آفریدگار حکیم پدید آمده است و این خالق فرزانه چگونه بندگانی بیافریند و آنان را بدون پیامبر و امام رها کند؟ ضمنا با خودت فکر کن چطور ممکن است بندگان در این دنیا گروه خوب و گروه بد زندگی کنند ولی قیامت و بهشت ​​و جهنم نباشد؟

هر کس حتی اگر تحصیلات ابتدایی نداشته باشد می تواند اینگونه بیندیشد و عقل و اندیشه خود را به کار گیرد و برای یافتن این سؤالات از سخنان علمای ربانی که برگرفته از آیات و روایات است کمک گرفت. آن وقت می تواند مانند آن پیرزن استدلال کند و به سؤالات ذهن او پاسخ دهد.

عقلانیت و فهم و استدلال علما و علما و دانشمندان نیز به مصلحت آنان است، چنانکه برای نمونه مرحوم صدرالمطالحین «رع» برهان نهضت را بیان می کند که از ادله مهم علم کلام به شمار می رود. ، با تأمل در این سؤال.

روش قرآن کریم با استفاده از عقل بندگان

قرآن کریم بیش از هزار آیه در اصول دین دارد، اما یکی از اعجاز قرآن این است که مسائل عقلی را در پیچ و خم براهین علمی و براهین فلسفی به هم نریزد، بلکه روش قرآن کریم در بیان مطالب عقلی آن است که با بیانی ساده و قابل فهم، انبیای درونی انسان را بیدار کند تا با بهره مندی از هدایت انبیای باطن و نیز از هدایت انبیای ظاهر، به حقیقت پی ببرد. همانطور که در مباحث گذشته بیان شد، عقل، وجدان اخلاقی و فطرت سه پیامبر در انسان هستند که می توان آنها را پیامبری سه گانه دانست. اعجاز قرآن کریم در این است که از این پیامبر درونی که بعد الهی یا معنوی وجود انسان است برای شناخت و درک اصول و حقایق دین استفاده می کند و به عبارتی بعد انسانی آن را بیدار می کند.

در ادامه به نمونه هایی از روش قرآن کریم با استفاده از بعد معنوی انسان به ویژه عقل برای درک اصول دین توسط انسان اشاره می شود.

توحید را درک کنید، به تفکر و تأمل تکیه کنید

قرآن کریم در آیاتی از جمله «افی الله خالق السموات و الارض» به بعد معنوی انسان می پردازد؟ مگر خدا جهان را خلق نکرده است؟ آیا این همه ظرافتی که در خلقت بدن انسان است، خالقی مبتکر و خردمند ندارد؟

با این سؤالات که امثال آن در قرآن کریم فراوان است، از عقل و اندیشه انسان استفاده می شود و با اندکی تدبیر در عالم خلقت، عقل او بلافاصله به سؤالات شرعی او پاسخ می دهد و در صورت اصرار صاحب عقل. عقلش به او خواهد گفت: مگر می شود در بیابان خود به خود خانه و باغی منظم و مرتب پیدا کرد؟ بدیهی است که پاسخ منفی است، مگر اینکه فرد هنوز سرسخت باشد.

گرچه با نگرش علمی و دقت در براهین فلسفی و کلامی می توان پاسخ این گونه پرسش ها را یافت، اما ذهن عادی انسان بدون نیاز به چنین ابزار و پیچیدگی های علمی، با اندکی تفکر و تأمل ساده، حقایق را به خوبی درک می کند. .

بنابراین تدبیر و تدبیر در آیات قرآن کریم به انسان کمک می کند تا خدا را بیابد، آن هم با علم فعلی، نه صرفاً علم اکتسابی. زیرا حس خدا یابی و خدا جویی در ذات خود را بیدار می کند. همچنین از این طریق صفات پروردگار عالم را می یابد و می فهمد که او عادل، عالم، توانا و حکیم است.

اندیشه مرد نیاز به نبوت را یادآوری می کند

برآوردن نیاز نبوت پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» و درک از ته دل که قرآن کریم معجزه این پیامبر بزرگوار تا روز قیامت است نیز میسر است. یک تفکر و استدلال ساده و رایج قرآن کریم در این راستا عقل انسان یا فطرت یا وجدان اخلاقی او را بیدار می کند و ضرورت نبوت را به او گوشزد می کند. روش قرآن کریم که از بعد معنوی انسان برای درک وجوب نبوت و امامت استفاده می کند، این است که فواید ارسال پیامبران و نزول کتب آسمانی را بیان می کند. به عنوان مثال در آیات تحقق عدالت اجتماعی[2][2]، برقراری حکومت اجتماعی[3][3]، گسترش اخلاق و تزکیه روح انسان[4] [4] جهت گیری. انسانیت به سوی کمال[5]. [5] و آموزش دین و حکمت به آنان[6][6] آنها را از برکات ارسال پیامبران الهی می‌داند و به این ترتیب بندگان را به ضرورت ارسال رسل و کتب آسمانی وحی و لزوم حضور پیامبران می‌آموزد. .

قرآن کریم معجزه جاودانه پیامبر اکرم (ص)

قرآن کریم از جهات مختلف یک معجزه جاودانه است و بیش از بیست معجزه دارد. یکی از معجزات این کتاب نورانی، شیوایی آن است. در زمان نزول قرآن، فن بیان و استفاده از این هنر از رونق زیادی برخوردار بود. در حجاز مسابقات پر سر و صدایی برای شعرخوانی و آواز برپا می کردند. مردم به ویژه جوانان به این مسابقات اهمیت ویژه ای می دادند و به آن توجه می کردند، درست مانند توجهی که امروز به مسابقات فوتبال می شود. هر سال در محلی به نام بازار اکاز جمع می شدند و اشعار خود را تقدیم می کردند سپس بهترین اشعار را با عنوان «معلقات صبا» به دیوار کعبه می آویختند و به آن افتخار می کردند. با بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و نزول قرآن مجید، بازار عکاظ تعطیل شد و این آویزها از بین رفت و خانواده های صاحب این اشعار با صدمه کامل اشعارشان را بردند. ، زیرا نور شمع در مقایسه با نور خورشید تخریب ناپذیر است. علاوه بر این، قرآن با چالشی آمد و همه کسانی را که مدعی فصاحت و بلاغت بودند، اما همه مردم را در هر زمان و با همه تجهیزات و امکاناتی که می‌خواهند به رقابت و مبارزه دعوت کرد. گاهی می‌گوید: اگر می‌توانی قرآن بخوان[7][7] و گاهی می‌گوید: اگر می‌توانی ده سوره از قرآن را بخوان[8][8] و گاهی می‌گوید: اگر می‌توانی یک سوره را بخوان [9] [9] قرآن از ادعای خود دست بردارم. سپس آنها را فشار می دهد و فشار می دهد و می گوید: شما مطلقاً نمی توانید و چنین چیزی ممکن نیست.

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تقلید از جهت موضوع و مسائلی که در آن ها تبعیت صورت می گیرد بر دو قسم است: ۱. تقلید در عقاید و اصول دین که امری قلبی است. ۲. تقلید در احکام فرعی و عملی که امری عملی است. در این مقاله، تقلید در عقاید و اصول دین مورد بررسی قرار می‌گیرد.
درباره جواز تقلید در عقاید و اصول دین همچون اثبات وجود خدا، توحید، نبوت، معاد و مانند آن‌ها عالمان مسلمان دیدگاه‌های مختلفی دارند که مهم‌ترین این دیدگاه‌ها عبارت‌اند از:

بالاخره چه سروصداهایی به پا شد که مصداق قرآن را بیاورند، اما همه مورخان نوشتند که نتوانستند و هفت آویزانشان هم خیلی بی رنگ بود، اما از بین رفت.

[ویرایش]
از آن‌جا که اصل در عقاید، ادراک آن با یقین و اعتقاد است، بیشتر آنان تقلید را در آن جایز نمی‌دانند، حتی شماری از آن‌ها تقلید کننده در برخی عقاید را کافر دانسته‌اند.

از ادله پیروان نظریه عدم جواز تقلید در عقاید آیات قرآن است؛ از جمله:

با توجه به آنچه گفته شد، اگر کسی عقل خود را به کار گیرد و خود بیندیشد، چگونه ممکن است در میان این همه سخنور و فصیح از طوایف مختلف عرب، برنده مسابقه سخنوری کسی باشد که چهل سال بین آنها زندگی کرده باشد. ، آیا او مادر بود و کسی او را به خواندن و نوشتن ندید؟ کسی که اساسا این مسابقه را خرافه می دانست و هرگز در آن شرکت نکرد؟ آیا چنین فردی با چنین کتابی نمی تواند پیامبر باشد؟ !

آیاتی که مشرکان را بر اثر تقلید از نیاکان خود در عقاید مذمت کرده‌اند؛ مانند «قالوا حَسبُنا ما وجَدنا عَلَیهِ ءَاباءَنا اَو لَو کانَ ءَاباؤُهُم لا یَعلَمونَ شیًا و لایَهتَدون». (مائده /۵، ۱۰۴ و نیز زخرف /۴۳، ۲۲؛ بقره /۲، ۱۷۰ ) به گفته استدلال کنندگان، اگر تقلید در اصول دین جایز بود خداوند مشرکان را درباره آن مذمت نمی‌کرد.

آیاتی که از اقامه برهان و دلیل در اصول دین سخن به میان آورده است؛ از جمله آیه ۸۳ انعام /۶ که از اعطای حجت به حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) از سوی خداوند برای اثبات عقاید خود در برابر مخالفان یاد کرده است: «و تِلکَ حُجَّتُنا ءاتَینها اِبرهیمَ عَلی قَومِهِ» و نیز آیات ۶۹ – ۷۶ شعراء /۲۶ که از چگونگی استدلال ابراهیم (علیه‌السلام) در برابر مشرکان سخن به میان آورده است. به نظر برخی، اگر اعتقاد تقلیدی جایز بود، حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) برای آنان استدلال نمی‌کرد؛ همچنین عده‌ای آیات ۲۶ – ۲۷ زخرف/۴۳ را که از استدلال حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) برای اثبات عقاید خود سخن به میان آورده، دلیل بر بطلان تقلید در عقاید دانسته‌اند.

عقل سلیم هر انسانی بی درنگ به این پرسش ها پاسخ می دهد و می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسالت دارد و معجزه او قرآن کریم است.

آیاتی که در آن‌ها از مشرکان برای صحت عقایدشان مطالبه برهان شده است؛ مانند آیه ۱۱۱ بقره/۲: «قُل هاتوا بُرهنَکُم اِن کُنتُم صدِقین» یا از آنان گواه خواسته است؛ مانند آیه ۱۵۰ انعام/۶: «قُل هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ الَّذینَ یَشهَدونَ اَنَّ اللّهَ حَرَّمَ هذا» یا آنان را به سبب نیاوردن دلیل نکوهیده است: «لَولا یَأتونَ عَلَیهِم بِسُلطن بَیِّن» (کهف /۱۸، ۱۵ ) ، زیرا اگر تقلید در عقاید جایز بود آنان مأمور به آوردن برهان و دلیل برای اثبات عقاید خود نمی‌شدند.

آیاتی که انسان‌ها را به تدبر فراخوانده‌اند؛ مانند آیه ۸۲ نساء /۴: «اَفَلا یَتَدَبَّرونَ القُرءانَ و لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللّهِ لَوَجَدوا فیهِ اختِلفًا کَثیرا» یا آیات متعددی که آنان را به تفکر و تأمل در نشانه‌های الهی از جمله زمین و آسمان برای پی بردن به وجود خدا و یگانگی او ترغیب کرده‌اند: «قُلِ انظُروا ماذا فِی السَّموتِ والاَرضِ و ما تُغنِی الأیتُ والنُّذُرُ عَن قَوم لایُؤمِنون». (یونس /۱۰، ۱۰۱ نیز اعراف /۷، ۱۸۴ – ۱۸۵؛ بقره/۲، ۱۶۴؛ انعام/۶، ۱۱۶؛ ابراهیم /۱۴، ۲۲؛ فرقان /۲۵، ۲۸ – ۲۹؛ فصّلت /۴۱، ۲۹؛ زخرف/۴۳، ۲۳؛ نجم /۵۳، ۲۸ ) برخی گفته‌اند: تأکید بر تدبر و تفکر در این آیات دلیل بر بطلان عقاید تقلیدی‌ای است که بر استدلال و تفکر مبتنی نیستند.

نکته ای که در این قسمت از بحث به ویژه برای جوانان عزیز قابل توجه است این است که «چالش» به زمان و مکان خاصی گره نخورده است. در زمان ائمه طاهرین علیهم السلام بود و امروز هم اگر کسی یا گروهی بتواند آیه ای مانند قرآن بیاورد (که نمی تواند) مراجع تقلید و مسلمانان قبول دارند که قرآن نمی آید. از جانب حق تعالی اگرچه دشمنان اسلام به هیچ وجه به اسلام حمله نکرده و نخواهند کرد، اما هنوز به فکر سرپیچی از قرآن نیفتاده‌اند، زیرا می‌دانند که چنین کاری ممکن نیست. البته عده ای متکبر و جاهل و لجوج به صورت فردی یا جمعی به فکر چنین کاری افتاده اند، اما نتیجه ای جز آبروریزی برایشان نداشته است.

آیاتی که از مشرکان ادله علم‌آور بر مدعای خود طلب کرده و آنان را از سخن گفتن بدون علم درباره عقاید برحذر داشته است؛ مانند آیه ۱۴۸ انعام/۶: «هَل عِندَکُم مِن عِلم فَتُخرِجوهُ لَنا» و نیز آیه ۳۳ اعراف/۷: «قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الفَوحِشَ… و اَن تُشرِکوا بِاللّهِ ما لَم یُنَزِّل بِهِ سُلطنًا و اَن تَقولوا عَلَی اللّهِ ما لا تَعلَمون». بر اساس این آیات، تقلید از دیگران چون علم‌آور نیست باطل است. برخی با همین استدلال به آیه ۲۲ بقره/۲ و شماری دیگر با استدلالی مشابه به آیه ۱۹ محمّد /۴۷ استناد کرده‌اند.

افزون بر این‌ها، برای حرمت تقلید در عقاید به آیات دیگری نیز استناد شده است؛ از جمله آیاتی که در آن‌ها خداوند با ستودن صاحبان بصیرت به جهت عبرت گرفتن، دیگران را به آن تشویق کرده است: «اِنَّ فی ذلِکَ لَعِبرَةً لاِولِی الاَبصر» (نور /۲۴، ۴۴ ) ، زیرا آنان در اثبات عقایدی مانند توحید، عقل خود را به کار می‌گیرند و از پذیرش تقلیدی آن‌ها می‌پرهیزند؛ همچنین برخی به آیه ۶ توبه/۹ استناد کرده‌اند که در آن خداوند پیامبر را به پناه دادنِ مشرکانی مکلف کرده که می‌خواهند از دعوت وی آگاه شوند تا در نتیجه، کلام الهی به گوش آنان برسد: «و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّهِ ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌ لا یَعلَمون»، زیرا از آیه بر می‌آید که فهم معارف دین نیاز به استدلال و تفکر دارد و با تقلید و پیروی محض به دست نمی‌آید.

ولایت اهل بیت (ع) را با استدلال و تأمل ثابت کنید

برای جایز نبودن تقلید در عقاید، افزون بر آیات به احادیث، اجماع و عقل نیز استدلال شده است. بر اساس این دیدگاه همه باید عقاید و اصول دین خود را با برهان به دست آورند؛ ولی برهان هر کس متناسب با توان فهم و ادراک خود اوست، از این رو افراد عامی یا کم سواد لازم نیست اصول عقاید خود را با استدلال‌های رایج و فنی متکلمان و فیلسوفان بیاموزند، بلکه برای آنان تحصیل دلیل به گونه‌ای که از تقلید و جهل مطلق خارج شوند کافی است.
درباره این‌که معرفت به عقاید واجب عقلی است یا شرعی نیز، در میان مکاتب کلامی دو دیدگاه مطرح است: امامیان و معتزلیان آن را واجب عقلی و اشاعره آن را واجب شرعی دانسته‌اند.

[ویرایش]
برخی به وجوب تقلید در عقاید قائل شده و نظر و استدلال را حرام دانسته‌اند.

قرآن کریم از عقل انسان استفاده می کند و در واقع با عقل و فطرت خود در مورد امیرالمومنین علی (علیه السلام) که عالم فضیلت است صحبت می کند. علاوه بر آیاتی چون ولایت، تثیر، مباهله و غدیر و علاوه بر اینکه بیش از یک سوم قرآن مربوط به ائمه طاهرین علیهم السلام است و برخی از علمای اهل سنت نیز این حقیقت را می شناسند و تصدیق می کنند. قرآن کریم در یک آیه با طرح پرسش عقلی مقام والای امیرالمومنین علیه السلام را یادآور می شود:

برخی پیروان این دیدگاه به آیه ۴ غافر /۴۰ استناد کرده‌اند که از جدال در آیات الهی نهی کرده است: «ما یُجدِلُ فِی ءایتِ اللّهِ اِلاَّ الَّذینَ کَفَروا»، با این توجیه که استدلال کردن در عقاید راه مجادله را می‌گشاید و با توجه به حرمت جدال استدلال نیز حرام است. آنان به برخی احادیث نبوی نیز استناد کرده‌اند.

ولی این رأی باطل است، زیرا مراد از نهی در آیه ۴ غافر/۴۰ نهی از جدال به باطل است، چنان‌که در ادامه آیه به آن اشاره شده است: «و جدَلوا بِالبطِلِ لِیُدحِضوا بِهِ الحَقَّ» (غافر/۴۰، ۵ ) ؛ اما از جدال نیکو و به تعبیر قرآنی «جدال احسن» نه تنها نهی نشده، بلکه به آن ترغیب هم شده است: «و جدِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ» (نحل /۱۶، ۱۲۵ و نیز هود /۱۱، ۳۲ ) ، به علاوه، دیدگاه مذکور با آیاتی که به پیروی از دلیل علم‌آور توصیه کرده متعارض است؛ مانند آیه ۳۶ اسراء /۱۷: «و لاتَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ» و همچنین آیاتی که به آوردن دلیل و برهان فرمان داده است؛ مانند «قل هاتوا بُرهنَکُم». (بقره/۲، ۱۱۱ ) از استناد به احادیث هم در جای خود پاسخ داده شده است.

«کسی که به حقیقت منتهی می‌شود حق پیروی دارد، اما تنها در صورتی رهبری می‌کند که رهبری کند، پس چگونه حکومت کنیم» [10][10]

[ویرایش]
برخی به جواز تقلید در اصول دین قائل شده‌اند. مستند این دیدگاه را برخی آیه ۱۴ حجرات /۴۹ دانسته‌اند که در آن از اسلام آوردن اعراب بدون آن‌که قلباً ایمان آورده باشند یاد شده است: «قالَتِ الاَعرابُ ءامَنّا قُل لَم تُؤمِنوا و لکِن قولوا اَسلَمنا»، زیرا به نظر آنان مفاد آیه شامل موردی نیز می‌شود که شخصی با تقلید و بدون استدلال اسلام را پذیرفته باشد.
دلیل دیگر قائلان به این نظریه، سیره پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است، زیرا آن حضرت اقرار به شهادتین را در پذیرش اسلام کافی می‌دانست و نومسلمانان را به استدلال مکلف نمی‌کرد؛ همچنین سیره مسلمانان را مؤید این دیدگاه دانسته‌اند، زیرا آنان برای اثبات اصول عقاید خود در پی استدلال نیستند، جز در مواردی که افرادی در معرض خطر گمراهی باشند یا به مناظره با دیگران نیاز باشد. با این همه، دیدگاه مزبور با آیات متعددی که ظن را برای به دست آوردن اصول اعتقادات کافی ندانسته و انسان‌ها را به تحصیل علم فرا خوانده، سازگار نیست.

[ویرایش]
دیدگاه دیگر که در واقع از اقسام دیدگاه نخست به شمار می‌رود، آن است که افراد قادر به تحصیل نظر و استدلال در عقاید مکلف‌اند با برهان و دلیل و بدون تقلید عقاید خود را به دست آورند؛ ولی آنان که توانایی این کار را ندارند، می‌توانند اصول اعتقادی خود را از راه تقلید تحصیل کنند. این نظر را می‌توان از اطلاق آیاتی استفاده کرد که همگان را به تدبر و نظر کردن فرا خوانده است؛ مانند «اَو لَم یَنظُروا فی مَلَکوتِ السَّموتِ و الاَر ضِ» (اعراف/۷، ۱۸۵ ) و «… و یُریکُم ءایتِهِ لَعَلَّکُم تَعقِلون» (بقره/۲، ۷۳ و نیز ۱۱۸، ۱۶۴، ۱۷۰ – ۱۷۱، ۲۴۲ و….) یا انسان‌ها را از پیروی از ظن و گمان در عقاید برحذر داشته: «اِنَّ الظَّنَّ لا یُغنی مِنَ الحَقِّ شیا» (نجم/۵۳، ۲۸ و اسراء/۱۷، ۳۶ ) یا آیاتی که تکلیف را به اندازه توان افراد دانسته است؛ مانند آیه «لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفسًا اِلاّ وُسعَها». (بقره/۲، ۲۸۶ و نیز ۲۳۳ ) برخی بر این باورند که این دیدگاه از روایات اهل بیت (علیهم‌السلام) نیز استفاده می‌شود.

بعد از پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» چه کسی رهبر است و چه کسی باید خلیفه و حاکم باشد؟! آن که قدرت هدایت دارد یا آن که باید هدایت شود؟! سپس قرآن کریم با بیان عبارت «فاما لکم کائف تحکمون» به مسلمانان می فرماید: اگر عقل خود را به کار بگیرید و اندکی فکر کنید، خود به خود سقیفه بنی ساعده توسط شما باطل می شود.

[ویرایش]
(۱) . الاجتهاد والتقلید، سید رضا صدر، به کوشش خسرو شاهی، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۲۰ ق.
(۳) . الاحتجاج، ابومنصور الطبرسی (م. ۵۲۰ ق.) ، به کوشش سید محمد باقر الخرسان، دارالنعمان، ۱۳۸۶ ق.
(۴) . الاحکام فی اصول الاحکام، الآمدی (م، ۶۳۱ ق.) ، به کوشش عبدالرزاق عفیفی، دمشق، النور، ۱۴۰۲ ق.
(۵) . احکام القرآن، الجصاص (م. ۳۷۰ ق.) ، به کوشش عبدالسلام محمد، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ ق.
(۸) . الاقطاب الفقهیه، ابن ابی جمهور (م. ۸۸۰ ق.) ، به کوشش محمد الحسون، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۱۰ ق.
(۹) . بحارالانوار، المجلسی (م. ۱۱۱۰ ق.) ، بیروت، احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ق.
(۱۴) . التبیان، الطوسی (م. ۴۶۰ ق.) ، به کوشش احمد حبیب العاملی، بیروت، احیاء التراث العربی.
(۲۱) . التفسیر الکبیر، الفخر الرازی (م. ۶۰۶ ق.) ، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ ق.
(۲۲) . تفسیر المنار، رشید رضا (م. ۱۳۵۴ ق.) ، قاهرة، دارالمنار، ۱۳۷۳ ق.
(۲۳) . التفسیر المنیر، وهبة الزحیلی، بیروت، دارالفکر المعاصر، ۱۴۱۱ ق.
(۳۷) . رسائل الشریف المرتضی، السید المرتضی (م. ۴۳۶ ق.) ، به کوشش حسینی و رجائی، قم، دارالقرآن، ۱۴۰۵ ق.
(۳۸) . رسائل الکرکی، الکرکی (م. ۹۴۰ ق.) ، به کوشش محمد الحسون، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۹ ق.
(۳۹) . الرسالة السعدیه، العلامة الحلی (م. ۷۲۶ ق.) ، به کوشش عبدالحسین بقال، قم، کتابخانه نجفی، ۱۴۱۰ ق.
(۴۳) . شرح الازهار، احمد المرتضی (م. ۸۴۰ ق.) ، صنعاء، مکتبة غمضان، ۱۴۰۰ ق.
(۴۴) . شرح اصول کافی، صالح مازندرانی (م. ۱۰۸۱ ق.) ، به کوشش سید علی عاشور، بیروت، احیاء التراث العربی، ۱۴۲۱ ق.
(۴۷) . عمدة القاری، العینی (م. ۸۵۵ ق.) ، بیروت، احیاء التراث العربی.
(۴۹) . فتح الباری، ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ ق.) ، دوم، بیروت، دارالمعرفة.
(۵۲) . فرائد الاصول (رسائل) ، الانصاری (م. ۱۲۸۱ ق.) ، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۷ ق.
(۶۰) . قواعد المرام، ابن میثم البحرانی (م. ۶۹۹ ق.) ، به کوشش حسینی، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۶ ق.
(۶۹) . مبادی الوصول، العلامة الحلی (م. ۷۲۶ ق.) ، به کوشش بقال، الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۴ ق.
(۷۱) . مجمع البیان، الطبرسی (م. ۵۴۸ ق.) ، به کوشش گروهی از علماء، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ ق.
(۷۳) . المحصول فی علم الاصول، الفخر الرازی (م. ۶۰۶ ق.) ، به کوشش طه جابر فیاض، بیروت، الرسالة، ۱۴۱۲ ق.
(۷۴) . مختلف الشیعه، العلامة الحلی (م. ۷۲۶ ق.) ، النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ ق.
(۷۶) . المستصفی، الغزالی (م. ۵۰۵ ق.) ، به کوشش محمد عبدالسلام، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۷ ق.
(۷۸) . مصباح الاصول، تقریر بحث الخوئی (م. ۱۴۱۳ ق.) ، حسینی، قم، مکتبة الداوری، ۱۴۱۷ ق.
(۷۹) . مصباح المنهاج، سید محمد سعید الحکیم، قم، مؤسسة المنار، ۱۴۱۵ ق.
(۸۰) . المصباح المنیر، الفیومی (م. ۷۷۰ ق.) ، قم، دارالهجرة، ۱۴۰۵ ق.
(۸۲) . معارج الاصول، المحقق الحلی (م. ۶۷۶ ق.) ، به کوشش رضوی، مؤسسه آل البیت (علیهم‌السلام) ، ۱۴۰۳ ق.
(۸۳) . المعالم الجدیدة للاصول، سید محمد باقر الصدر، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۹۵ ق.
(۸۴) . معالم الدین و ملاذ المجتهدین، حسن بن زین الدین العاملی (م. ۱۰۱۱ ق.) ، قم، النشر الاسلامی، ۱۴۰۶ ق.
(۸۹) . منیة المرید، الشهید الثانی (م. ۹۹۵ ق.) ، به کوشش المختاری، الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۹ ق.
(۹۲) . میزان الحکمه، ری شهری، قم، دارالحدیث، ۱۴۱۶ ق.
(۹۳) . المیزان، الطباطبایی (م. ۱۴۰۲ ق.) ، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ ق.
(۹۴) . النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، المقداد السیوری (م. ۸۲۶ ق.) ، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۷ ق.
(۹۸) . نهج الحق و کشف الصدق، العلامة الحلی (م. ۷۲۶ ق.) ، به کوشش الحسنی ارموی، قم، دارالهجرة، ۱۴۰۷ ق.
(۱۰۰) . وسائل الشیعه، الحر العاملی (م. ۱۱۰۴ ق.) ، قم، آل البیت (علیهم‌السلام) لاحیاءالتراث، ۱۴۱۲ ق.

[ویرایش] 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در بیش از ده هزار روایت، اهل بیت علیهم السلام را به عنوان امام مسلمین و جانشین خود معرفی و معرفی کرده است. در کتب معتبر شیعه و سنی آمده است. ائمه یکی پس از دیگری به نام معرفی شدند و درباره ولی عصر «فدای نفس» می گویند: «زمین پر از عدل و داد شده است، همچنان که از ظلم و جور پر شده است».[11] یعنی در دست امام دوازدهم پرچم اسلام بر روی زمین برافراشته می شود و مردم جهان مسلمان می شوند. ظلم برطرف خواهد شد و عدالت جهان را فرا خواهد گرفت. علمای اهل سنت در کتب خود از جمله صحیح بخاری و سنن ابوداود چنین روایاتی را نقل کرده‌اند.

[ویرایش]دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله تقلید، ج۸، ص۴۳۳.    

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سميه

خیلی خوب بود، موافقم که در اصول دین نباید تقلید کرد. هر کس باید خودش فکر کنه و بر اساس ذهن و قلب خودش عمل کنه.

هستي

سلام! مقاله‌ت خیلی خوب بود و منو یاد گرفتن کرد که چقدر مهمه که خودمون در مورد اصول دین تحقیق و پژوهش کنیم. اینطوری می‌تونیم بهتر درک کنیم که دین چه می‌گه و چرا این اصول وجود دارن. مرسی که این موضوع رو مطرح کردی.

جواد

سلام! ممنون از اینکه یه موضوع جدید و متفاوت رو در این مقاله مطرح کردید. من همیشه فکر می‌کردم که تقلید در دین چیز بدی نیست اما بعد از خوندن مقاله‌ی شما، دیدم که رویکرد جدیدی به این مسئله دارید. اینکه باید خودمون در اصول دین تحقیق کنیم و نتیجه رو براساس عقل و شناخت خودمون بگیریم، برای من جذاب بود. خسته نباشید!

دکمه بازگشت به بالا