چرا به پرسپولیس میگن طویله عبده




۸۳۶۰۸۴


«سالار عبده» پسر بزرگ «علی عبده» یا «علی عبده» در گفتگو با یکی از روزنامه های ورزشی مدعی شد که تا قبل از انقلاب مالکیت باشگاه پرسپولیس متعلق به پدرشان بوده و برنامه ای وجود داشته است. برای خصوصی سازی و واگذاری این باشگاه باید به مالک اصلی یعنی او بازگردانده شود.

دفتر خاطرات هفت صبح: در زمانی که پیگیری خبر خصوصی سازی دو باشگاه پرسپولیس و استقلال به یک تفریح ​​عمومی برای هواداران این دو تیم تبدیل شد، ناگهان با خبرهای شگفت انگیزی مواجه شدیم. «سالار عبده» پسر بزرگ «علی عبده» یا «علی عبده» در گفتگو با یکی از روزنامه های ورزشی مدعی شد که تا قبل از انقلاب مالکیت باشگاه پرسپولیس متعلق به پدرشان بوده و برنامه ای وجود داشته است. برای خصوصی سازی و واگذاری این باشگاه باید به مالک اصلی یعنی او بازگردانده شود.

ادعایی که دیروز بازتاب گسترده ای در شبکه های اجتماعی به دنبال داشت و ما را بر آن داشت تا به بافت تاریخی «علی عبده» معروف به «آلن مورگان» در خارج از کشور که در سال 1358 در آمریکا درگذشت، نگاهی بیندازیم ابتدا بخش هایی از گفتگوی پسرش را مرور می کنیم. و بعد تمام حواشی که علی عبده داشت.

من سالار، پرسپولیس را می خواهم

«سالار عبده» در گفت و گو با روزنامه پیروزی سعی کرد حساب پدرش را از خانواده پهلوی جدا کند و دوم اینکه پرسپولیس را متعلق به مردم بداند. خلاصه گفتگوی وی را مرور می کنیم:

در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، فضای خاص انقلابی گری اجازه بررسی همه جزئیات و جداسازی واقعیات را از یکدیگر نمی داد. تخت جمشید همراه با سایر اموال پدرم به دلیل آنچه ارتباط او با خاندان پهلوی نامیده می شد مصادره شد، اما به هر حال اسنادی در تاریخ وجود دارد که امروز برای همه جهانیان روشن شده است، اسنادی که در مرکز قرار دارند. مدارک. انقلاب اسلامی، از جمله گزارش معروف 2 بهمن 1349 و گزارش های ساواک در سال 1355 که به عنوان مثال نشان می دهد که در سال های قبل از انقلاب، تجمع هواداران و تریبون های پرسپولیس حلقه ای از مخالفان خاص بود. دولت شاه یا آن ساواک و وابستگان آن در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی تا آنجا پیش رفتند که با علی عبده برخورد کردند.

آن مرحوم پدر فرزند فقیه معروف شیخ محمد عبده بروجردی است که 30 سال ریاست دادگاه انتظامی کشور را برعهده داشت و در بین روحانیون شهره عدالت خواهی بود و برادرش دکتر جلال عبده بود که به این دادگاه مراجعه کرد. قاتلان مرحوم آیت الله مدرس را به عدالت بسپارید. پدر از نفوذ سیاسی خود برای پیگیری اهداف صرفا ورزشی خود استفاده کرد که البته باعث افزایش خصومت خانواده پهلوی نسبت به آتش زدن سالن بولینگ عبده و تلاش برای نابودی پدر توسط ساواک شد.

تا زمانی که باشگاه پرسپولیس متعلق به دولت و وزارت ورزش است، حقی نخواهیم داشت، اما اگر باید به بخش خصوصی واگذار شود، طبیعی است که فرزندان مرحوم عبده مخالف باشند. باشگاهی که از ابتدا توسط پدرشان ایجاد شد و به نام او در فیفا ثبت شد. از مجاری قانونی و قضایی و همچنین از طریق فیفا مطالبه خواهند کرد و پیگیری خواهند کرد.

روایت بدبینانه علی عبده

باشگاه خبرنگاران جوان پس از انتشار مصاحبه فوق نوشت: «علی عبده یکی از فرزندان محمد عبده است که مالک بولینگ عبده بود و با پیروزی در بازی ایران را ترک کرد. انقلاب اسلامی، سپس در سال 58، دقیقاً یک سال. پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر اثر سکته قلبی درگذشت. پدرش از افراد با نفوذ رژیم پهلوی بود. محمد عبده از سرمایه داران و متنفذین رژیم پهلوی و پدرش از دادستان های دوران استبداد شاهی بود.

بیشتر فعالیت محمد عبده در زمینه باشگاه بولینگ بود و پس از آن باشگاه پرسپولیس را تأسیس کرد. وی در جریان مشاجره با یکی از بول داران تهرانی در میدان ونک مورد حمله دو مهاجم قرار گرفت اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی جان سالم به در برد و به سرعت ایران را ترک کرد. پدرش اولین دادستان ایران در دوران پهلوی بود. او سه برادر داشت که یکی از آنها نماینده ایران در سازمان ملل بود. او به مدت دو سال، از سال 1953 تا 1955، یک مدیر ورزشی آمریکایی بود و گمان می‌رود در طول جنگ ویتنام در ارتش ایالات متحده خدمت کرده است. محمد عبده پس از کودتای 28 مرداد به ایران بازگشت و در سال 1335 به همراه فاطمه پهلوی شرکت CRC را تأسیس کرد و در سال 1957 ایران را ترک کرد و در سال 1958 در آمریکا درگذشت.

و خبرهای دیگر در مورد علی عبده طی چند سال گذشته رسانه ها و خبرگزاری های مختلف مانند «دنیای فوتبال» و… داستان های متفاوتی درباره علی عبده داشته اند. احسان محمدی روزنامه نگار درباره او نوشت: بسیاری از لرها او را از افتخارات خود می دانند. ابروها و سبیل های پرپشت، بینی دراز، دست های بلند و قد بلند او را خیلی زود در بیشتر ورزش ها برتری داد. او شانس خود را در دوچرخه سواری، پرتاب تیر، پرش ارتفاع، بسکتبال، والیبال و … امتحان می کند.

عناوینی که کسب کرد، اما تشنگی او را سیراب نکرد. در 17 سالگی به بوکس روی آورد. جایی که او صلح را به دست آورد. ورزشی که برای همه نیست. حتی زمانی که برای تحصیل در رشته تربیت بدنی در کالج مریلند پارک واشنگتن به آمریکا رفت، موفق شد با مشت های سنگینش دستکش طلایی را از آن خود کند. اینکه عبدو پرسپولیس را ساخت یا پرسپولیس عبدو را ممکن است موضوع پایان نامه دانشجویان فلسفه باشد، اما بدون توجه به موفقیت های تجاری ناشی از ایجاد شرکت واردات و صادرات CRC، در آذرماه 1342 باشگاه پرسپولیس را تأسیس کرد.

مثل تیم های امروزی نیست که نام و هویت و مالکانشان با بخشنامه تغییر کند و بعد از چند ماه مسخ شود. وی با خرید زمینی به مساحت 2 هکتار (20000 متر مربع) در جاده شمیران (کوروش قدیم) از باشگاه پرسپولیس رونمایی کرد و در مراسمی باشکوه… برای تکمیل مثلثی که بعدها شد، عبده 39 ساله، شش سال پیش با هما مهاجرین ازدواج کرد و باشگاه بولینگ خود را ساخت. بولینگ باشگاه بولینگ در دهه 1940!… در دهه 1940، ایران هنوز اساساً یک جامعه کشاورزی بود. سرشماری سال 1345 نشان داد که حدود نیمی از جمعیت شاغل را کشاورزانی تشکیل می دهند که مستقیماً به کار کشاورزی اشتغال دارند. عبده در چنین فضایی باشگاه بولینگ را برای تامین منابع مالی پرسپولیس تاسیس کرد. جایی که طبقه ثروتمند از او استقبال کرد.

پرسپولیس عبده ستاره های تیم مغذوب شاهین را جذب کرد. او به لطف قدرت چانه زنی خود توانست بهزادی، کلانی و کاشانی، سه ستاره ای که با پاس قرارداد بسته بودند را در تیم ادغام کند و تیمی بسازد که دل هزاران ایرانی را ربود… موفقیت مثل این است. خون به دریا ریخته شد به زودی کوسه ها در جستجوی خون تازه جمع می شوند.

حسادت نسبت به عبده شروع شد. او همیشه رقابت شدیدی با پرویز خسروانی مدیرعامل باشگاه تاج داشت، اما بولینگ بود که زندگی او را به خطر انداخت. عبده با آذر ابطحاج صاحب بولینگ معروف ونک اختلاف داشت. مالک باشگاه پرسپولیس با حیله گری و ارتباطات شخصی موفق شد بولینگ آذر ابطاج را تعطیل کند… در زمستان سال 56 روزنامه کیهان خبری منتشر کرد که مسیر زندگی یک فرد را برای همیشه تغییر داد. خبرنگار کیهان گزارش داد: سالن بولینگ تهران متعلق به علی عبده واقع در جاده قدیم شمیران (خیابان شریعتی فعلی) ساعت 6:30 صبح امروز دچار حریق شد و به مدت سه ساعت در آتش سوخت. برخی بر این باورند که آتش بولینگ عبده ناشی از نشت گاز نبوده، بلکه ناشی از دستکاری عمدی عوامل فاطمه پهلوی بوده است.

البته فاطمه پهلوی در سال 1366 در لندن درگذشت و او در قید حیات نیست که از اختلافات عمیق خود با عبده در سال های اخیر صحبت کند یا آن راز دودی را بشکند. »

قرائت نیمه رسمی از ملک پرسپولیس

یکی از معدود مواردی که پرسپولیس و مالکیت آن به وضوح مطرح شد دی ماه امسال بود. سعید فائقی یکی از اعضای سابق سازمان تربیت بدنی گفت: پرسپولیس و استقلال بر اساس ماده قانونی شورای انقلاب وقف ملی هستند. در آن زمان ملی به معنای دولت بود. زمانی که این دو باشگاه دولتی اعلام شد، قانونگذار در نظر داشت که قیمت باشگاه ها به صاحبان آنها برگردانده شود. علی عبده مالک باشگاه پرسپولیس بود، البته فوت کرد و تا جایی که من می دانم نه او و نه وارثانش حقوقی دریافت نکردند.

سالار عبده کیست؟

«علی عبده» دارای چهار فرزند در عرصه فرهنگی و هنری است. یکی از فرزندان او به نام رضا عبده کارگردان و نمایشنامه نویس بود که در جوانی از دنیا رفت. پسر دیگر او، سالار عبدو، نویسنده و استاد نویسندگی خلاق در سیتی کالج نیویورک است.

او یک دختر به نام نگار (متولد 1352) دارد. و دارای یک پسر به نام علی (متولد 1357). «سالار» که با روزنامه پیروزی صحبت می کرد، گفت که نماینده سایر برادران و خواهرانش در پیگیری بهبودی باشگاه پرسپولیس است. در سایت های فرهنگی و هنری درباره زندگینامه او نوشته شده است: «سالار عبده نویسنده ایرانی الاصل و استاد نویسندگی خلاق در سیتی کالج نیویورک است. او در ایران به دنیا آمد و بخشی از دوران کودکی خود را در بریتانیا گذراند.

پدرش علی عبده مالک باشگاه ورزشی پرسپولیس و پدربزرگش شیخ محمد عبده بروجردی بود. برادر بزرگترش رضا عبده بود که خودش نمایشنامه نویس معروفی شد. دکتر جلال عبده نماینده، سناتور و سفیر عمویش بود. در چهارده سالگی مجبور به ترک ایران شد و پس از چند سال سختی توانست به دانشگاه برود.

او ادبیات انگلیسی را در دانشگاه برکلی و سپس در شهر کالج نیویورک خواند. او همچنین جوایزی را از بنیاد هنرهای نیویورک و بنیاد ملی هنر دریافت کرده است. عبده اکنون در شهر کالج نیویورک ادبیات و نویسندگی خلاق تدریس می کند. مصاحبه او جنبه دیگری هم داشت و برخی رسانه ها گمان می بردند که عکس پرچم قدیمی ایران در کنار تصویر مصاحبه او قرار گرفته است! همراه با بیانیه باشگاه پرسپولیس مشخص شد که این عکس در کافه امجدیه تهران گرفته شده و پرچم اصلی ایران در کنار آن نصب شده است. مشکل از جایی شروع شد که جلوی تصویر پرچم گل گذاشتند و باعث اشتباه بعضی ها شد!

محمد رضامدنی; در خصوص انتشار گزارشی از سوی قربان زاده رئیس سازمان خصوصی سازی مبنی بر اینکه کارشناسان حقوقی برای دو باشگاه پرسپولیس و استقلال قیمت های 3 میلیارد و 210 و 2 میلیارد و 780 میلیارد تومانی تعیین کرده اند، با او یکی از مدیران سابق این سازمان صحبت کردم. باشگاه استقلال در سالهای اولیه پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1393. ما این کار را انجام دادیم.

عنایت الله آتشی از اعضای سابق هیات مدیره باشگاه استقلال و مدیرعامل آن مجموعه در سال های متمادی در خصوص دارایی های باشگاه استقلال از گذشته تا به امروز و اتفاقات آن سال ها اظهاراتی داشت.

بسیاری از پیشکسوتان باشگاه استقلال بابت ارزش کمتر 430 میلیارد تومانی نسبت به پرسپولیس از استقلال و پرسپولیس انتقاد کردند. نظرت راجع به آن چیست؟

در ابتدا باید گفت که پیدایش باشگاه تاج به 77 سال پیش برمی گردد. استقلال در این دوره 77 ساله همیشه شرایطی داشته که ورزش این کشور را رقم زده است. باشگاه استقلال محدود به فوتبال نبود بلکه در حوزه های دیگر هم در رده بانوان و آقایان فعال بود. زمانی که این باشگاه بایکرز نام گرفت و سپس به تاج تبدیل شد و در نهایت به استقلال تبدیل شد، همیشه یکی از تغذیه‌کنندگان میادین مختلف ورزشی بود. یک مورد است، مورد دوم مربوط به باشگاه استقلال است که برجسته ترین قهرمان ورزشی ایران چه در المپیک و چه در بازی های دیگر از این باشگاه بوده است. این بدان معناست که افتخارات او به قهرمانی در هر دو جام باشگاه های آسیا ختم نمی شود. اما او افتخارات زیادی دارد. این به افتخارات و شأن باشگاه استقلال مربوط می شود. باشگاهی که چندین بار نام ایران را در صحنه بین المللی بر تن کرده است. یکی از همین قهرمانان نصیری، برومند، در دو و میدانی تیمور غیاشی، رضا عزیری، جاوید آرا، کاشمر و خیلی های دیگر است که در ذهنم نیست.

یادم هست وقتی در مورد باشگاه تاج برای مرحوم پرویز ابوطالب صحبت کردم، ایشان اشاره کردند که در دهه 1950 می گفتند باشگاه تاج بعد از رئال مادرید کامل ترین باشگاه جهان است. آیا او را می شناسید؟

من خودم آن زمان در باشگاه بودم. این را آقای پله در بازدید از باشگاه تاج تهران بیان کرد. زمانی که تیم فوتبال برزیل برای بازی مقابل تیم ایران به کشورمان آمد. پله برای بازدید از باشگاه تاج در کنار من بود. وقتی برای دیدن امکانات باشگاه تاج آمد تعجب کرد. یکی از مهم ترین بخش های باشگاه که پله را شگفت زده کرد، موزه باشگاه بود، جایی که او می توانست افتخارات باشگاهی زیادی را ببیند. اینجاست که پله می گوید: باشگاه تاج یکی از بزرگترین باشگاه های جهان است. وی آن را از نظر نصب، نصب و عناوینی که باشگاه تاج در دو رشته آقایان و بانوان کسب کرد، اعلام کرد.

سرمایه املاک باشگاه را برای ما توضیح می دهید؟

حالا بریم سراغ سرمایه و دارایی باشگاه استقلال. این افرادی که آمده اند روی این باشگاه قیمت بگذارند، مطمئناً املاک باشگاه استقلال را نمی شناسند. آنها را یکی یکی برای شما توضیح می دهم. مهمترین ساختمان باشگاه تاج روبروی پارک امین الدوله در میدان بهارستان، روبروی بیمارستان طرفه است. دو ساختمان بزرگ که یکی به تصرف سازمان تربیت بدنی و دیگری به سازمان انقلاب اسلامی درآمد. ساختمانی بزرگ که زیر آن چندین فروشگاه بزرگ تجاری وجود دارد که از نظر موقعیت تجاری در وضعیت عالی قرار دارد.

اگر قیمت این فروشگاه ها را تخمین بزنند قطعا این اعداد تغییر می کند. مورد دوم باشگاه دیهیم است که مانند باشگاه مرکزی دارای امکانات متعدد و باکیفیت است. همچنین باشگاه افسر در منطقه نازی آباد تهران واقع شده است که تنها یکی از سه باشگاه بزرگ متعلق به استقلال است. باشگاه دیگر باشگاه تنیس ونک است که امکانات و زمین های متعدد این باشگاه فقط ارزشش را دارد خدا می داند در شرایط فعلی تهران چه ارزشی دارد. به غیر از این یک زمین فوتبال و یک باشگاه کوچک دیگر در منطقه قنبرآباد وجود دارد که آن هم متعلق به باشگاه تاج بود.

اینها فضاهای ورزشی تهران بود، اما تاج در کرج، ابتدای جاده چالوس، کمپ هم داشت. در همان ورودی جاده چالوس به راست بپیچید. در بهترین موقعیت جغرافیایی که واقعا امروز قیمت بسیار بالایی خواهد داشت. در بهترین نقطه علاوه بر این، باشگاه یک ساختمان چند طبقه در خیابان اصلی به نام 85-85 در منطقه چهارراه کالج (خیابان حافظ) داشت که موقعیت مناسبی نیز داشت. همچنین در همان محل فروشگاه تاج واقع در دونباش در چهارراه دانشکده بود. فروشگاهی بزرگ و عظیم که فروشگاه مخصوص تاج بود.

همسر مرحوم پورحیدری در گفتگو با خبروشی درباره مالکیت استقلال اعلام کرد که باشگاه ورزشی حجاب واقع در بین کشاورز و بلوار فاطمی نیز در اختیار باشگاه تاج بوده است. این هم درسته؟

آره! حالا بریم سراغ بخش ورزش بانوان. امکانات اداری و ورزشی عظیم، سالن چند منظوره و استخر مخصوص بانوان در خیابان حجاب ساخته شده است.

علاوه بر این ساختمان روبروی او چندین محوطه به نام باشگاه تاج وجود داشت. ضمناً پمپ بنزین تاج نیز در اختیار مرحوم خسروانی بود. راستی ما قبل از حوادث انقلاب در دفتر باشگاه چهل و چهار سند پوم پوم متعلق به باشگاه تاج داشتیم که تعدادی از آنها مربوط به باغ و سایر املاک شمال کشور بود. یا در شهرهای دیگر

در بحرین و ترکیه هم شعبه داشتیم. کسانی که این قیمت گذاری را انجام داده اند اگر فقط اینها را جزو املاک باشگاه استقلال بدانند قیمت این باشگاه چند برابر این قیمت می شود. به نظر من فقط یک بولینگ با باشگاه پرسپولیس بود که اگر جایزه ای برای این باشگاه گذاشته شود محدود به همان بولینگ می شود که به بنیاد مستضعفان هم اهدا شد. بنابراین این قیمت ها اشتباه است و باید بررسی های بیشتری انجام شود. باید شرایطی فراهم شود که واقعیت ها روی کاغذ بیاید و املاک تصرف شده به باشگاه استقلال واگذار شود. ضمن اینکه سن باشگاه استقلال خیلی بیشتر از باشگاه پرسپولیس است. من نمی دانم این ارزیابی بر چه اساس بوده است. اما اگر افتخارات، سابقه، املاک و دیگر ویژگی های این دو باشگاه را هم اضافه کنیم، قیمت باشگاه استقلال بسیار بیشتر از باشگاه پرسپولیس خواهد بود. در هر شرایطی حاضرم کارشناسان را راهنمایی کنم تا رقم و عدد قیمت صحیح تری به دست آید.

آقای آتش! آن سند 40+ روزی که امروز درباره آن صحبت کردید کجاست؟ دست کیست؟

ابتدا باید بگویم که دقیقاً 44 سند وجود داشت. این 44 سند را تا زمانی که بعد از انقلاب مسئولیت باشگاه را بر عهده گرفتم نگه داشتم، اما زمانی که ساختمان باشگاه تاج به عنوان خانه دوم جاسوسی آمریکا اشغال شد، تمام اموال باشگاه را گرفتند. در موزه باشگاه نیز یک خنجر طلا به طول حدود یک متر و متعلق به مرحوم خسروانی برده شد. این خنجر هدیه ای به تیم تاج بود که در موزه نگهداری می شد اما حالا هیچکس نمی داند کجاست! جام بزرگی به عنوان جام شاهپسند در باشگاه نگهداری می شد که ارتفاع آن حدود یک و نیم متر بود. وقتی پله این جام را دید، از اندازه آن شگفت زده شد.

حسن روشن در گفت و گو با خبرورزشی از مالکیت باشگاه تاج در لندن انگلیس خبر داد. آیا شما این را تایید می کنید؟

باشگاه لندنی ملک شخصی تیمسار خسروانی بود که نمی دانم ملک باشگاه تاج محسوب می شود یا خیر. به عنوان مثال ملکی در امارات متحده عربی وجود داشت، اما آنچه من می توانم تأیید کنم این است که در بحرین و ترکیه املاکی به نام باشگاه تاج وجود داشته و دارد.

فرشید سمیعی، معاون حقوقی باشگاه استقلال از تلاش او و گروه حقوقی این باشگاه برای بازگرداندن املاک باشگاه استقلال به این گروه خبر داده است. به نظر شما این پروژه چقدر موفق خواهد بود؟

او نمی تواند این کار را انجام دهد. اینها شعار است. اولین کسی که این باشگاه را در اختیار گرفت وزارت ورزش یا سازمان تربیت بدنی بود و سپس مراکز دیگری که در اوایل انقلاب تازه شروع به فعالیت کرده بودند.

همین ساختمان در پارک امین الدوله، یک طبقه آژانس، یک طبقه مجله و طبقه دیگر چندین دفتر کار باشگاهی و یک انبار بزرگ بود که در نهایت یکی از آقایان انتخاب کرد که در باشگاه باشد. در آن زمان از ترس یا هر چیز دیگری که وارد باشگاه شدند و همه مدارک را به آنها دادند. اما مشکل دیگر مربوط به باشگاه تاج محل بود. محیطی که در آن به اصطلاح قهرمانان از این باشگاه بیرون آمدند.

در رشته‌هایی مانند کشتی، وزنه‌برداری، دوچرخه‌سواری، بوکس، والیبال، بسکتبال، تنیس، شنا، دو و میدانی و… همه اینها سرمایه‌های ورزشی این کشور است که بعد از اتفاقات آن زمان از بین رفت. سه سال شبانه روز کار کردم تا حداقل امکانات باشگاه استقلال را حفظ کنم. روزهای سختی را پشت سر گذاشتم و به شدت مورد حمله مردان قرار گرفتم. اگر فقط سعی می کردم فضای ورزشی را حفظ کنم. سعی کردم با جنگ خیلی ها را به باشگاه برگردانم، خیلی ها را با رفاقت و دوستی، اما انبارهای ساختمان باشگاه استقلال تبدیل به انبار مهمات و اسلحه شده بود! در این باشگاه حجاب فردی به نام میرزایی مدت ها بلک جک می کرد و آن را محل ورزش های رزمی قرار می داد! بالاخره سازمان تربیت بدنی آنجا را تحویل گرفت. اینکه نماینده حقوقی باشگاه به این راحتی گفت این املاک را به استقلال برمی گردانیم فقط یک شعار است.

با این شرایط می گویید قطعا ارزش باشگاه استقلال به بیش از 10 یا شاید 20 تریلیون خواهد رسید؟

قیمت را نمی توانم بگویم. برای این زمین تنیس یک ماه درگیر ژاندارمری بودم و بالاخره کارم به دفتر بنی صدر کشیده شد. آنجا توضیح دادم که این مکان یک محیط ورزشی بود که ژاندارمری در آن حوالی مستقر بود، اما الان ژاندارمری آمده و انبار مهمات ساخته است. من رسما آنها را محکوم کردم، اما در نهایت هیچ کاری نکردم زیرا تنها بودم. بعد از من دیگر مدیرانی که آمدند به دنبال حفظ اموال باشگاه استقلال نبودند. اگر هر کدام از این املاک برای استقلال حفظ می شد، امروز باشگاه دارایی های بسیار بیشتری داشت.

در واقع می توانم بگویم که باشگاه استقلال یک پولدار ورشکسته است. آنها از او برای گرفتن همه چیز از این باشگاه تشکر کردند. این باشگاه دارای هفده رشته ورزشی در دو بخش بانوان و آقایان بود که امروزه تنها به یک تیم فوتبال محدود شده است. تیم فوتبالی که همیشه یک کاسه التماس در دست دارد و جلوی اسپانسرها می دهد. به خدا این باشگاه ثروتمند بود و سرمایه هنگفتی داشت. ضمن اینکه این باشگاه حقوق قانونی هم داشت.

تو چی میگفتی

در سازمان برنامه و بودجه باشگاه تاج سطح حقوق در نظر گرفته شد. زمانی که من این باشگاه را دوباره تأسیس کردم، سالی 200 هزار تومان بودجه داشت، اما این آقایان آن را در حساب تربیت بدنی گذاشتند و به بودجه خودشان اضافه کردند، بنابراین از همان زمان باشگاه استقلال به بدنه بدنسازی وابسته شد. آموزش. . علاوه بر این، باشگاه تاج چندین ماشین و مینی بوس داشت. یک ون داشت. اما بعد از اینکه باشگاه را ترک کردم، آن را به دیگران دادند. می دانم ماشین خود تیمسار خسروانی که تویوتای سفارشی بود به تربیت بدنی مازندران اهدا شد. همه اینها جزو املاک باشگاه تاج بود. من سه سال شبانه روز کار کردم و جلوی برخی از این فداکاری ها را گرفتم، اما امروز مردم پیدا شده اند و فقط می گویند دلشان برای استقلال می سوزد، در حالی که وقتی انقلاب شد، فقط 10 کیلومتر با تاج فاصله داشتند. باشگاه برای یک سال آنها رد نمی شدند زیرا می ترسیدند مانند تاجی برند شوند.

اون موقع با کی بودی؟

منصور پورحیدری هم در آن زمان با من بود. مهندس حسین بهرام صفت هم در کنار ما بود، از قهرمانان والیبال بود و زحمت زیادی کشید. آقای سروش پارسنگی خزانه دار بود و من ایشان را از تربیت بدنی آوردم. آقای علی ابوطالب رحمه الله او را برای کار در باشگاه دیهیم استخدام کردم. این موضوع در مورد علی اکبر رضایی فر نیز وجود دارد که همچنان در داخل فدراسیون فوتبال فعالیت می کند. از تربیت بدنی هم آوردم. آقا حسین حسینی را برای خدمات آوردم. خانم عزت غریبان به عنوان کمیته بانوان همراه من بودند. هیچ کدام از این افراد در آن سال ها دستمزد نمی گرفتند و همه روی عشقشان به تاج کار می کردند چون خودشان تاج بودند. خدا شاهد است در این سه سال قند و چای و بیسکویت و شیرینی که مهمان وارد اتاق شد و جلویش گذاشت از جیب خودم پرداخت کردم. ما حقوق نگرفتیم، هیچ کدام. چون ما این باشگاه را دوست داشتیم و به آن علاقه داشتیم. این باشگاه سینما و آمفی تئاتر داشت، اما وقتی مدیر ورزشی کشور خودش اولین کسی بود که ساختمان باشگاه تاج را تصاحب کرد، دیگر چه انتظاری می توان داشت؟ بنایی که حیاطش به تنهایی به اندازه دو زمین ورزشی است…! به طور خلاصه، باشگاه استقلال به این ترتیب ورشکست شد.

شروع ماجراهای این قسمت به حدود 100 سال پیش برمی گردد. مرداد 1303; داستانی که در عرض دو سال، یک قرن می گذرد.

حدود یک ماه قبل از تولد موضوع این قسمت، دو مامور برجسته اداره امنیت یا “اداره اطلاعات مخفی و پلیس آگاهی” وارد کوچه قطب، خیابان سپه سالار، در دروازه دولت شدند و از دیوار ساختمان بالا رفتند. بزرگترین خانه پایین کوچه و به صاحب خانه معروف تیراندازی کرد.

این گونه بود که سید محمدرضا کردستان ملقب به میرزاده عشقی، شاعر، نویسنده، روزنامه نگار، نمایشنامه نویس و فعال سیاسی توسط حکومت وقت ترور شد. قتل فجیع عشق در آن زمان تنها یک تکه از پازل بود. این قتل، واکنش مأموران حکومت رضاخان به شاعری بود که از جمهوری دروغین رضاخان می نوشت. مایه تاسف است که قرن پیشین خورشیدی نیز در شرایط بسیار بدی آغاز شد. چه شد که دو نفر میرزاده عشقی را در خانه اش به این طرز فجیع کشتند؟

کودتای رضا خانی

به چند ماه قبل برگردیم و به ۱۲ اسفند ۱۲۹۹ نگاه کنیم، جنگ جهانی اول، اولین حکومت مشروطه در دوره احمدشاه قاجار را به شدت تضعیف کرد. ما چیزی داشتیم که به آن دولت موقت مهاجر می گویند، که شامل نمایندگانی دموکراتیک بود که به روس ها، عثمانی ها و انگلیسی ها نزدیک نبودند. این گروه که حسن مدرس جزء آنها بود، مجبور شدند تهران را ترک کنند و در قم و سپس اصفهان و کرمانشاه تشکیل حکومت دهند و با سخت‌تر شدن اوضاع از مرز عبور کرده و وارد عراق شدند. البته در این دوره این گروه کم و بیش از حمایت امپراتوری آلمان برخوردار بودند.

صبح روز 13 اسفند 1299 تمام شهر تهران در دست قزاق ها بود.

وضعیت مردم به طرز وحشتناکی بد بود. اقتصاد و سیاست عملاً وجود ندارند. اتحاد جماهیر شوروی از شمال و انگلیسی ها از جنوب وارد کشور شدند و بسیاری از نقاط کشور را اشغال کردند. عثمانی همچنین از هر فرصتی برای درگیر کردن احساسات مذهبی علیه دولت‌های اروپایی غیرمسلمان برای ارتکاب تخلفات مورد نظر استفاده کرد. قحطی شدید ناشی از غارت یا خرید محصول توسط نیروهای خارجی و شیوع همزمان چندین بیماری مانند آنفولانزای اسپانیایی، وبا، طاعون و تیفوس باعث این امر در یک دوره دو ساله بین سالهای 1296 تا 1298، بین یک، سه میلیون و حتی بسیار شد. تعداد بیشتری از ایرانیان به دلیل اظهارات بدبینانه تر جان خود را از دست دادند. ما در مورد ایران صحبت می کنیم که حدود ده میلیون نفر جمعیت دارد، فساد سیاسی به آنجا سرازیر شده و علیرغم همه تلاش هایی که در این راستا انجام شده، آنقدر دشمنان خارجی و داخلی دارد که عملاً از تغییر قابل توجهی عاجز است.
3 اسفند 1299 تاریخ ایران در این روز تیپ قزاق با کودتای نظامی تهران و تمام ایران را از قاجاریه می گیرد.

چهره های اصلی کودتا

نیروهای قزاق در زمان ناصرالدین شاه با کمک روسیه تزاری ایجاد شدند و تمامی فرماندهان اولیه روس بودند. در این زمان سردار همایون ولی به عنوان اولین رئیس جمهور ایران و دومین فردی که از سوی دولت جدید بلشویکی روسیه به رهبری این نیروها منصوب شد، فعال بود. با این حال، فرماندار فردی نبود که به عنوان فرمانده کل قوا انتخاب شود. سرهنگ پسیان که نیرویی تحصیل کرده و میهن پرست بود هم آنجا نبود.
سه نفر اصلی در این کودتا نقش داشتند. ۷۵۷۵۷۵۹۹۹۸۸۸ رضاخان میرپنج که در آن زمان فرماندهی قوای قزاق در همدان و پس از فتح تهران را بر عهده داشت. ، به فرماندهی کل قزاق ها منصوب شد. او را به عنوان فرمانده کل قوا معرفی کرد.
مهمترین فرد ژنرال ادموند آیرونساید بود. ژنرال اسکاتلندی در ارتش سلطنتی بریتانیا که رضاخان را در این حرکت تشویق کرد. آیرونساید در رضاخان میرپنج چیزی دیده بود که تا آن زمان برای عموم مردم ناشناخته بود و برای پیشبرد اهداف بریتانیا در ایران که حداقل در آن زمان با اتحاد جماهیر شوروی همسو بود، مناسب می دانست. مراسم تاجگذاری پادشاه جورج، پدر ملکه الیزابت.

سید ضیاء طباطبایی

این گروه که در آن زمان از آینده کشورهای بسته و ایران با قانون اساسی و رای مردم اطلاعی نداشتند، با ورود به تهران، بدون هیچ مقاومتی کار حکومت را به دست گرفتند.
بیش از 100 فعال سیاسی بازداشت و تعدادی نیز بازداشت شده اند. این سوال شرم آور بود زیرا حتی قانون اساسی رعایت نمی شد و نمایندگان مجلس از مصونیت قضایی در میان دستگیر شدگان بودند. احمدشاه قاجار شاه، ولیعهد محمد حسن میرزا و برخی از نزدیکانشان مخفی شدند و فتح الله خان اکبر نخست وزیر به عنوان پناهنده به سفارت انگلیس رفت.

بیانیه رضاخان

رضاخان پس از کودتا بیانیه ای با عنوان «من حکومت می کنم» صادر کرد. این شامل 9 عنصر بود:

ماده 1 – کلیه ساکنان شهر تهران باید ساکت باشند و دستورات نظامی را اطاعت کنند.
ماده 2 – در شهرستان حکومت نظامی برقرار است و از ساعت 20 به جز نظامی و انتظامی مسئول نظم شهرستان نباید از
عبور کند ماده 3 – کسانی که در صورت وجود نیروهای اداری و انتظامی مظنون به اخلال در نظم عمومی بلافاصله دستگیر و به اشد مجازات می رسد.
ماده 4 – کلیه روزنامه ها و مواد چاپی تا تشکیل دولت به طور کامل توقیف می شود و باید طبق دستور و مجوزی که بعداً داده می شود منتشر شود.
ماده 5 – تجمع در منازل و اماکن مختلف کلاً ممنوع است و در معابر در صورت حضور بیش از سه نفر به زور متفرق می شود. و کلوپ های قمار بسته می شود و هرکس که مست باشد به دادگاه نظامی ارزک معرفی می شود. پست و تلفن و تلگرافخانه نیز از این دستور تبعیت خواهند کرد.
ماده 8 – کسانی که از رعایت مواد فوق خودداری کنند به دادگاه نظامی معرفی و به اشد مجازات محکوم خواهند شد. و مسئولیت اجرای موارد فوق بر عهده وی خواهد بود.

بله قرن گذشته زیر چکمه های قزاق ها و با استبداد و حضور شخصیت هایی چون سیدزیا اینگونه آغاز شد.

میرزاده عشق که بود؟

برگردیم به سال 1303. میرزاده عشقی که برایش توضیح دادم چگونه سرش را زیر آب بگذارند، یکی از کسانی بود که از دولت کودتا و شخص میرپنج انتقاد کرد. زبانش هم تیز بود. او شعر بسیار معروفی دارد که شوخی محسوب می شود. قبل از گوش دادن توصیه میکنم فقط گوش کنید:
بعدش باید مملکت و خاک و مملکت مجازات بشه.
چنین عدالتی و همچنین دیوار و درب آن باید مجازات شود. در ملت ایران اگر یتیم است
بر چنین ملتی و روح پدرش سوار شود.

اینو هم براتون توضیح بدم که پدر ملت رضا خان بود. آری، میرزاده چنان سر بی باک و زبان سرخی داشت که نامش در تاریخ ما به نیکی خواهد ماند. او مخالفت کرده بود و به همین دلیل با میرزاکوچک خان جنگید و پیشروی کرد. ایده تبدیل حکومت به جمهوری
98 سال پیش یعنی در مرداد 1303 موضوع این ماه در بروجرد متولد شد که کشور وارد دوره جدیدی از استبداد شد.

شجره نامه علی عبده

شیخ محمدتقی عبده بروجردی از مهم ترین شخصیت های سیاسی-مذهبی بروجرد بود. پدرش شیخ ملاحسین بروجردی از شخصیت های مذهبی و جدش ملامحمدتقی گلپایگانی از مجتهدین شهرت داشت. این آقای عبده نیز مانند اجداد خود در حوزه علمیه تحصیل کرده و تنها 21 سال داشت که از میرزاحسن آشتیانی، مرجع عالیقدر تقلید وقت و اولین فردی که در آن زمان در این مناظرات شرکت کرد، اجازه اجتهاد گرفت. .

شیخ محمد تقی وارد نظام قضاوت شد که از دیرباز در دست علمای دین بوده و حتی در زمان تدوین آن باز هم از مسیر دینی و حضور علمای دین دور نبود. او در ۳۲ سالگی صاحب سه پسر به نام‌های جلال، مهدی و حسین شد. در سال 1303 صاحب پسر دیگری شد. اسم پسر جدید را علی محمد بگذار. سه پسر اول شیخ محمد راه و تحصیلات پدر را ادامه می دهند. اما علی محمد نمی خواست درس بخواند. کوچکترین پسر آشیخ ممدتقی مسیری کاملا متفاوت را در زندگی خود طی کرده است.

پدر علی عبده که بود؟

خانواده عبدو شهرت و قدرت را به خوبی می شناختند. گفتم جد و پدر شیخ محمد تقی از روحانیون با نفوذ و مهمی بودند. خود شیخ محمد تقی در اوایل سلطنت رضاخان، دستگاه قضایی را ویران کرد. یعنی محمد عبده در دادگاهی که به تخلفات سایر قضات رسیدگی می شود، قاضی شده است و مشخص است که باید یکی از اعضای مهم نزدیک به دولت باشد تا در شرایط خفقان آور این چنین موضعی بگیرد. دوره زمانی.

جلال عبده

گفتم جلال پسر بزرگ شیخ محمدتقی راه پدرش را ادامه داد و شخصیت بسیار مهمی شد که ما به او باز خواهیم گشت. مهدی و حسین هم در دانشگاه درس می خوانند اما از سطح رشته فراتر نرفته اند و همچنان معلم هستند و اینها. علی محمد خیلی جوان بود که پدرش از پایان نامه دکتری خود دفاع کرد. عنوان رساله وی «انحلال عقد واحد در عقود متعدد» بود. در دهه دهم قرن گذشته شمسی، آموزش یک کالای لوکس بود و تنها بخش بسیار بسیار بسیار کوچکی از جامعه به آن دسترسی داشتند. آمار دقیق و رسمی در دسترس نیست، اما وقتی پنج دهه بعد، حدود 70 درصد جمعیت کشور بی سواد هستند، می توان حدس زد که این آمارها برای چیست. در واقع با تقریب بسیار خوبی، تحصیل به مردان خانواده های با نام و رسم پیوند خورد و در بیشتر موارد به خواندن و نوشتن و دروس دینی محدود شد. در میان این اقلیت اقلیتی وجود داشت که علاقه و ذکاوت زیادی نشان می داد و به سطوح بالاتری می رسید که معمولاً به تحصیل در اروپا و آمریکا منجر می شد.

برادران علی عبده

جلال پسر بزرگ خانواده عبدو پس از اتمام دوره متوسطه برای ادامه تحصیل عازم فرانسه شد. در آنجا احتمالاً تحت تأثیر پدرش به تحصیل در رشته حقوق پرداخت و مدرک دکترا گرفت. در همان زمان، در ایران، پس از تأسیس سلسله پهلوی، شیخ محمد به درجات عالی رسید و از افرادی بود که قانون مدنی ایران را تنظیم می کرد. هر جا پادکست را گوش کنید، می توانید پادکست شیراز را پیدا کنید و داستان این داستان را در قسمت چهارم آن که نگاهی به قانون مدنی دارد گوش دهید که بسیار جالب است. بازدهی این گروه تقریباً بسیار بالا همان قانونی است که با وجود تغییر دولت همچنان از آن استفاده می شود. به عبارت دیگر، نتایج هسته اصلی وحدت حقوق مدنی، شریعت محور بود. دبیرستان شرف یکی از اولین مدارسی بود که با طراحی مدرن در ایران و مربوط به دوره قاجاریه ساخته شد.
عبده زمانی وارد دبیرستان شد که مدیر دبیرستان میرزا علی اکبر خان ناظم الاطباء بود. ناظم الاطباء یکی از مهم ترین شخصیت های پزشکی تاریخ ایران و پزشک ویژه مظفرالدین شاه بود. او در امضای فرمان مشروطیت نقش اول را ایفا کرد و بیمارستان کاملی را در تهران و مشهد تأسیس کرد. او را یکی از مهم ترین و مثبت ترین افراد تاریخ ایران می دانند. او را به خاطر بسپار

میرزا علی اکبر خان ناظم الاطباء

علی اکبرخان مدرسه شرف را به گونه ای اداره می کرد که درس و ورزش مهم بود. ایده این بود که بچه ها را با ورزش سرگرم کنیم و از نشستن و انجام کارهای غیر ضروری و مضر جلوگیری کنیم. تریاک در آن زمان مانند قبل و بعد از آن بسیار محبوب بود. مرسوم نبود که دانش‌آموزان دبیرستانی به آنجا بروند، اما مدیر مدرسه فکر می‌کرد بچه‌های این سن باید ورزش را شروع کنند و برای هیچ چیز دیگر از جمله مواد مخدر وقت نداشته باشند. و ربطی به دبیرستان شرف ندارد.

پایان دبیرستان

از موضوع اصلی دور نشویم. علی عبده تحصیلات خود را در دبیرستان شرف آغاز کرد. آنها علوم پایه و این جور چیزها را تدریس می کردند. همزمان در دوره دبیرستان در برنامه های ورزشی شرکت می کند. دوچرخه سواری، والیبال، دو و میدانی، کشتی و بوکس رشته های اصلی هستند. نه از فوتبال خبری بود و نه تقاضایی برای تبدیل شدن بسکتبال به زمین ورزشی در دبیرستان وجود داشت و در سیاست نامی برای خود دست و پا کرد. وقتی علی 17 ساله بود، جلال دادستان کل دادگاه کیفری بود. جلال، 20 شهریور، برخی از روسای امنیت دوران رضاشاه به جرم قتل مدرس و فرخی یزدی محاکمه شدند.

سرپاس مختاری

دادگاه احمد احمدی معروف به دکتر احمدی و رکن الدین مختاری معروف به سرپاس مختاری به مذاق همه خوش نیامد. اگرچه اولین بار در سلسله کشتارها نبود، اما مثلاً مختاری بود که دستور مستقیم کشتن مدرس و شیخ خزعل را صادر کرد. احمدی همچنین به قتل تیمورتاش وزیر دربار متهم شد و بسیاری از افراد تاول به همراه داشتند. اگرچه به گفته احمدی کسروی وکیل احمدی، تیمورتاش از مالاریا مزمن رنج می‌برد و به مرگ طبیعی درگذشت، اما شایعاتی مبنی بر تزریق تاول آب گرم توسط پزشک احمدی به زندانیان منتشر شد.

نحوه حضور یک پزشک احمدی با شنل در دادگاه یکی از جذاب ترین داستان های صد سال اخیر در ایران است و از آنجایی که یک زن در آن نقش دارد، ممکن است زیاد شنیده نشود. در شهریور بساط احمدی با مشاهده وخامت اوضاع به عراق گریخت. ایران تیمورتاش دختر تیمورتاش که به روایت تاریخ اولین زنی بود که قاب و باطن حجاب را شکست، به دنبال احمدی به عراق رفت. کربلا و نجف و کاظمین را گشت و او را نیافت. سرانجام توانست احمدی را در بغداد بیابد، در حالی که موهایش را رنگ کرده بود و ریش بلندی به پا کرده بود و نمی توانستند او را بشناسند. این ایران بود که دکتر احمدی را به مقامات عراقی معرفی کرد و این قاتل احمدی که حتی پزشک هم نبود به مقامات ایرانی تحویل داده شد. مختاری و احمدی به همراه چند تن دیگر به اعدام محکوم شدند و به همین دلیل جلال عبده بسیار مشهور شد. در سال اعدام سرپاس مختاری، یعنی سال 22، جلال عبده در چهاردهمین دوره انتخابات شورای ملی آرای مردم تهران را به دست آورد و به مجلس راه یافت. ببینید دنیا در 5 سال چه بازی هایی انجام داده است. مختاری در حدود سال های 17 و 18 رئیس کلانتری تهران و جلال عبده مدیر میانی بود. سال 22، اما همینطور.

اولین قدم های علی عبده در ورزش

در همان زمان علی، برادر کوچکتر جلال، دانش آموز و ورزش دوست، اولین موفقیت های ورزشی خود را به دست آورد. علی تا سال 1379 عناوین متعددی در رشته دوچرخه سواری و دو و میدانی در مدارس تهران کسب کرده بود. او همچنین کاپیتان تیم والیبال دبیرستان شرف بود. سال دوم دبیرستان بود که باشگاهی که در آن زمان جوان بود و هنوز به یک غول ورزشی در تهران تبدیل نشده بود، به او مراجعه کرد. او دو سال در ملک بازی کرد و کاپیتان این تیم شد. البته والیبال در آن زمان شکل منظمی نداشت و آنقدر بزرگ نبود که نام خاصی داشته باشد.

دبیرستان شرف

علی بدن بسیار ورزیده‌ای داشت و استعدادش در بحث فیزیک بدنی چشمگیر بود. همزمان بهترین دوچرخه‌سوار استقامتی و ولیبالیست دبیرستان شرف بود که بین ۴۰۰ تا ۵۰۰ دانش‌آموز داشت؛ دانش‌آموزهایی که بیشتر از نصفشون علا 25 راجع به دوچرخه سواری و دوچرخه سواری تو اپیزود قبلی که در مورد تیمسار خسر وانی بود صحبت کرد و چه جالب که موس پرسپولیس و تاج، هر دو در کار ابتدایی به دوچرخه بودند.

عبدو و بوکس

علی ولی به توصیه یک دوست رفت سراغ مشت‌زنی. عرض کردم که این رشته هم یکی از رشته‌هایی بود که امکاناتش تو دبیرست آن شرف مهیا بود. میگم نه فکر کنید رینگ و دستکش و لباس خیلی حرفه ای و اینها. نه مشت‌زنی کار کنن و یه مربی در سطح متوسط ​​هم داشتن.
بزرگ‌ترش به‌پا کرده بود و آدم‌های مهم رو بعد از شهریور 2 0 محاکمه می‌کرد، علی عبد اولین قدم‌ها رو تو رشته مشتزنی برداشت. سال ۲۱ در ۱۸ هفته قهرمان آموزشگاه های تهران برگزار شد. یک سال بعد از قهرمانیش دفاع کرد و نشون داد جز استعداد، استمرا رهم داره.

اولین تیم بوکس ایران

درباره مقطعی صحبت می کنیم که بوکس در ایران بسیار جو ونه است. نشونه از وجود بوکس در ایران به سال ۱۳۱۴ برمیگرده یعنی فقط ۷ سال قبل از اولین قهرمانی علی عبدُه در آموزشگاههای تهران. اون سال یه مهندس شرکت اشکودا که از قضاوت خیلی مهم هم بود و قه رمانی اروپا رو وارد ایران کرد. این شرکت اشکودا تو منابع شرکت نفتی ذکر شده ولی احتمال بیشتری دارد که یک شرکت تو حوزه خودروسازی بوده است. به فایتر مشهور بود. چندتا از محصلای مدرسه‌ای نظام که از روزنامه‌ها و رادیو اخبار بوکس رو دنبال می‌کنند و می‌شناختند، پیشش می‌روند و می‌گویند آقا ما شما رو خیلی دوستیم بگذارید باهاات تمرین کنیم. و اینطوری بود که اولین مشت‌ها پرتاب شد.

ایجاد اولین باشگاه بوکس ایران

سال ۱۳۱۸ رضاشاه از بوکس خوشش آمد و دستور مسابقاتش رو برگزار کنن. قیمت مرغ و تخممرغ با دستور پایین نمیاد، یک رشته ورزشی جدید هم با دستور شروع به کار نمیکنه. ۱۳۲۴ یعنی دو سال بعد از دومین قهرمانی علی عبدوه ت و آموزشگاه های تهران، بوکس هنوز هم یک رشته ورزشی رسمی نبود. یعنی باشگاه بوکس نداشتیم. هرچی بود تو همون دبیرستان‌ها خلاصه میشد و مربی‌هایی که خودشون تاز داشتن بوکس رو یاد می‌گرفتن.
تو چنین شرایطی علی عبدُه از ورزش هم دور شد. همون بوکس رو دوست داشت ادامه بده اما خب باشگاهی نبود و کار خوابید.

آموزش به جای ضربه زدن

سالهای میانی دهه ۲۰ علی در تهران ورزش بود. خبری از دانشگاه نبود، خبری از باشگاه بوکس هم نبود اما والیبال و دوچ رخه‌سواری که بود. اوضاع همینطوری تا سال ۲۸ ادامه پیدا کرد. علی در این سال با مشاوره برادران بزرگش جلال، دست از هدر دادن وقت در رشته های ورزشی که دوستشان نداشتند، برداشت و تصمیم گرفت ادامه تحصیل بدهی. کنه. چرا آمریکا؟ سال جلال عبدُه از وزارت دادگستری به وزارت دادگستری منتقل شد و سازمان ملل، آنهم به عنوان نماینده دائم ایران در سازمان ملل رفت. جلال با استفاده از منسب سیاسی‌ای که داشت، برادرش علی رو به یکی از دانشگاه‌های آمریکایی برد. دانشگاه مریلند، کالج پارک در ایالت مریلند.

اولین ساختمان دانشگاه مریلند

این دانشگاه که از قدیمی‌ترین مراکز علمی آمریکاست و با توجه به نزدیکی به مراکز مهم دولتی ایالات متحده، همیشه یکی از مراکز مهم مشاوره‌ای برای معتبرترین دانشگاه‌های دنیا بوده است. کی اونجا درس خونده؟ مثلا لری دیوید. به عنوان مثال فریار شیرزاد ایرانی‌الاصل که در دوره بوش پسر مشاور رئیسجمهو ر و عضو شورای امنیت آمریکا بود. این دانشگاه ده بالاترین رتبه دارد، الان جز جزیی از دانشگاه برتر آمریک نمیاد اما در تمام لیست‌ها بین‌آهنگ تا به حساب میاد.75757599888 نژادپرستی از تاریخ صحبت می‌کنیم که نژادپرستی تو کل جن وب آمریکا بسیار شدیدتر از امروز بود. غیرسفیدها حتی تو استادیوم‌های ورزشی هم به‌ندرت جا داشتن. مریلند هم یکی از نژادپرست‌ترین و در عین حال پولدارترین ایالت‌های آمریکا بود. ایالت لیست های مختلف، ثروتمندترین ایالت آمریکاس ت. واشنگتن دی سی نزدیک هستن و محل سکونت بسیار از دول تی‌ها و نزدیکان دولت. همینطور افراد مهم شورای امنیت ملی تو همین ایالت زندگی میکنن. ایالت مریلند فقط 37 کیلومتره. جز ایالت‌هایی با بیشترین گزارش اینطور که علی عبدُه با راهنمایی‌های نمایندگی ایران در سازما جدی‌تر و به مراتب بهتر بوکس رو ادامه داد.

تغییر نام و پاسپورت آمریکا

عبد در کالج پارک تحصیل در رشته تربیت بدنی رو شروع کرد. اون زمان خب مثل امروز سختگیری نبود برای قبول دانشجوی جدید در دانش گاهی با اون سطح. شروع به تحصیل و امکانات فوق‌العاده‌ای ورزشی دانشگاه ستفاده کرد؛ فوق‌العاده حداقل در مقایسه با چیزی که در بقیه‌ی جاها اون زمان بود و خیلی بیشتر از چیزی که تو ایران دیده شده بود. عبدُه برای اینکه بتونه تو آمریکا راحتتر زندگی کنه، یه پاس آمریکایی هم گرفت. عجیب نیست اگر برادرش جلال به‌عنوان یه سیاستمدار مهم کمک کرده باشه. عبدُه که حالا دانشجوی یه کالج آمریکایی بود، اسم آلن مورگان رو برای خودش انتخاب کرد که اسم و فامیل بسیار سرراستی به حساب میاد.
عبدُه دانشجو و ورزشکار خوبی بود. درسش رو می‌خوند و مشت می‌زد. تو رسانه‌های اون‌وقت ایران خبرهایی هست از قهرمانی عبدُه در دو دوره‌ی مسابقات دستکش طلایی آمریکا تو سالای ۳۰ و ۳۱ دیده میشه. این مسابقات از ۱۹۲۸ شروع شد و آخرین بار سال ۲۰۰۸ برگزار شد. بعدش تو مسابقه‌ها و برنامه‌های دیگه ادغام شد. تو لیست قهرمان‌های تاریخ این رقابت‌ها اسمی از علی عبدُه یا آلن مورگان نیست.
دستکش طلایی علاوه‌بر این فرمت سراسری، یه سری مسابقات منطقه‌ای هم داشت. این بخش هنوز هم فعاله. تو شهرها و ایالت‌های مختلف، رقابت‌هایی تحت نام تجاری دستکش طلایی برگزار میشه. متاسفانه نتونستیم فهرست کاملی از قهرمان‌های ایالت دی‌سی که عبدُه اونجا مشت میزد پیدا کنیم؛ در نتیجه اینکه آیا علی عبدُه هیچ‌وقت قهرمان رقابت‌های دستکش طلایی شده یا نه و گزارش‌هایی که در رسانه‌ها هست به دلیل اشتباه گرفتن مسابقه‌ی دیگه‌ای با دستکش طلایی بوده، مشخص نیست. تو مسابقات مهمی قهرمان شده باشه یا نه، دوران حرفه‌ایه قابل ذکری در بوکس نداشت. اساسا کسب موفقیت تو رشته‌های رزمی تو آمریکا واقعا کار عجیب و سختیه. داریم درباره‌ی رشته‌ای صحبت می‌کنیم که آدم‌های فقیر رو یه شبه میلیونر میکنه. حالا اون زمان‌ها صحبت از میلیون نبود اما همچنان بوکس پولساز بود و موفقیت در اون بسیار بسیار سخت بود.

ازدواج یا عروسی!

چند روایت متناقض در مورد ازدواج یا ازدواج‌های علی عبدُه وجود داره. روایت اول اینه که عبدُه که در 16 سالگی به آمریکا رفته بود، در 20 سالگی ازدواج میکنه. اسم زنی که عبدُه باهاش ازدواج کرد رو جایی پیدا نکردیم اما اینطور اومده که دختری به اسم رگینا یا به شکل درست‌تر رجینا تنها یادگار این ازدواج بود. با توجه به اینکه میدونیم عبده 16 سالگی به آمریکا نرفته و بیشتر از 20 سال داشت که راهی آمریکا شد، ما رو به این این روایت مشکوک میکنه.

رضا عبده

ازدواج مهمتر عبدُه، سالها بعد اتفاق افتاد که اون هم خودش دو روایت داره. روایت اول اینه که علی در جریان سفر به ایتالیا با هما مهاجرین آشنا میشه و کمی بعد باهم ازدواج میکنن. البته هما متولد ایتالیا بود و پدرش، یک دیپلمات ایرانی حاضر در ژنو بود. روایت بعدی، اینه که هما و علی در باشگاه بولینگ عبدُه با هم آشنا شدن و ازدواج کردن. نکته اصلی این بین، سن هما بود. علی حداقل بیست سال از همای نوجوان بزرگتر بود. وقتی رضا عبدُه به دنیا اومد، هما 16 ساله بود. شاید کمی ناجور به نظر بیاد اما طبق یک آمار حتی در آمریکا و بین 2000 تا 2018 بیش از سیصد هزار مورد ازدواج زیر 18 سال ثبت شده. ایرانِ شصت سال پیش اونم برای کسی بیرون آمده از خانواده‌ای سنتی، نباید تعجب کنیم.
عبدُه و مهاجرین ۵ فرزند داشتن که دو تاشون خیلی مهم هستن و بهشون میرسیم.

بازگشت عبده به ایران

عبده پس از ازدواج و با نزدیک شدن به دهه چهارم زندگی اش تصمیم گرفت به ایران بازگردد. شاید از خود بپرسید که چطور ممکن است یک فرد سی و چند ساله تصمیم بگیرد که آمریکا را ترک کند و به ایران بیاید؟ پاسخ این سوال واقعا روشن نیست. افرادی که عبده را به خوبی می شناختند تا بتوانند به این سوال پاسخ دهند متأسفانه درگذشته اند. یکی از افرادی که پاسخی صادقانه اما عجیب به این سوال داد، از ما خواست که هرگز در جایی به آن اشاره نکنیم. تقریباً همه کسانی که با عبده یا برای عبده کار می کردند می گویند او یک وطن پرست بود و می خواست در ایران باشد. خلاصه نمی دانیم چه بلایی سر عبده از آمریکا آمد، او به ایران برگشت.
تاریخ دقیق مهاجرت خانواده عبده از آمریکا به ایران مشخص نیست، اما بین سالهای 1339 تا 1341 است. البته اگر حاشیه هم می شد، وضعیت رسانه ها به گونه ای نبود که بتوانند چیزی را کشف و منعکس کنند. الان داشتم میگفتم عبده تحصیلاتش را در رشته تربیت بدنی به پایان رساند و با تجربه بوکس آماتور آمریکایی دست همسر و فرزندش را گرفت و به ایران آمد. یعنی باید در نظر داشته باشیم که قهرمانی در یک تورنمنت بوکس آماتور در آمریکا که تمام قلب تمرینات و تمرینات زیر نظر مربیان حرفه ای را در بر می گیرد، خود به خود او را به مهم ترین بوکسور ایران تبدیل می کند.

زندگی پر حادثه جلال عبده

قبل از بیان ادامه داستان، اجازه دهید درباره جلال عبده صحبت کنم. برادر بزرگتر علی محمد. یادت باشد، گفتم جلال به برادرش کمک کرد تا در آمریکا تحصیل کند و گفتم جلال یک آدم سیاسی است. وی همچنین یکی از مهم ترین چهره های حوزه حقوق به شمار می رود و آثارش از همان سال ها تا امروز در دانشگاه ها در این زمینه تدریس می شود. بعدها، بین سالهای 1955 و 1959، نماینده ایران در شورای امنیت بود. بله، ایران برای مدت چهار سال عضو شورای امنیت بود.
پس از پایان این دوره، سازمان ملل جلال عبده را به عنوان کمیسر عالی به کامرون بریتانیا فرستاد تا بر اجرای صحیح همه پرسی در آنجا نظارت کند. می‌پرسید کامرون بریتانیا چیست؟ بگذارید به شما بگویم، یک منطقه نسبتاً بزرگ به نام کامرون بریتانیا وجود داشت. جایی بین کامرون و نیجریه. مسیحیان و مسلمانان با هم زندگی می کردند، اما نه در صلح. داستان طولانی است. بقایای جنگ بین مسیحیان و مسلمانان بوکوحرام خواهد بود که ممکن است اخبار آن را دنبال کرده باشید.
خلاصه سال 1961، سازمان ملل گفت: “آقا بس که دعوا کنید، ما همه پرسی برگزار می کنیم، هر که بخواهد به کشوری بپیوندد، آن را پیدا خواهد کرد”. زندگی تو. جلال عبده و همکارانش در سازمان ملل نیز ناظر شدند. مسلمانان می گویند ما می خواهیم به نیجریه برویم که مسلمانان بیشتری دارد. مسیحیان نیز می گویند که ما با کامرون خوب عمل می کنیم. در نتیجه کامرون بریتانیا بین کامرون و نیجریه تقسیم شد.

امضای معاهده الحاق بخش مسیحی در کامرون

بعدها، بین سال های 1962 و 1962، جلال عبدو به عنوان مدیر اجرایی گینه نو خدمت کرد.

جلال عبده و گینه نو!

چطور است که هلند در سال 1949 وارد شد و قطعه کوچکی از زمین را در مرز اندونزی اشغال کرد. شاید به هلند و آن چیزها فکر کنید؟ باید بگویم بله هلند و آن چیزها و اتفاقاً بسیار خشن و با خونریزی زیاد. تا سال 62، این بخش همسایه اندونزی بخشی از پادشاهی هلند بود. در بین این دو تاریخ، اندونزی چندین بار برای به دست آوردن این قطعه تلاش کرد، اما موفق نشد. طاهش اما آنقدر هالند را تهدید به حمله کردند که هالند بی تفاوت شد و از آنجا رفت. او به هلند رفت، اما به اندونزی نبود. در نتیجه سازمان ملل جلال عبده را برای اداره این سرزمین فرستاد. عبده یک سال این مسئولیت را داشت و بعد برگشت. 69 نفر از مدیران این منطقه را بر عهده داشتند تا اینکه در نهایت همه پرسی برگزار شد و به عضویت اندونزی رای مثبت داد. یک اتاق غربی هم در وسط بود که از آن جدا شده بود و بحث اینجا نیست.
در مورد جلال عبده صحبت می کردم. اواخر دهه 1960 به ایران بازگشت، کتاب نوشت و شاگردانی تربیت کرد. سرانجام در مرداد 1375 بر اثر عوارض کهولت سن و بیماری در تهران درگذشت. همچنین کتابی با عنوان چهل سال در صحنه حقوقی و سیاسی دیپلماسی در ایران و جهان وجود دارد. او زندگی نامه ای نوشت که هنوز در بحث های تاریخ قضاوت ایران نقل می شود.

علی عبده رئیس فدراسیون بوکس

خوب، برگردیم به داستان اصلی:
علی عبده به ایران بازگشته است. سال 1339 شمسی کی؟ برای چی؟ دقیقاً نمی دانیم.
علی عبده حدود یک دهه بود که در بوکس آمریکا کار می کرد. او جنگیده بود و از نزدیک شاهد نبردها و تمرینات بود. در نتیجه، او تجربه بسیار خوبی از حضور در قلب بزرگترین امکانات ورزشی جهان داشت. بنابراین در بازگشت به مدیریت مشغول شد. عجیب نبود دولت ایران در تمام این سال‌ها دانشجویان اروپایی و آمریکایی را تشویق کرده است که به ایران بازگردند، افکار آزادی‌خواهانه یا مثلاً سوسیالیستی خود را کنار بگذارند و در نظام محافظه‌کار و سنتی ایران استخدام شوند. دو سر طیف، اردشیر زاهدی است که در یوتا آمریکا تحصیل کرده، بازگشته و وزیر و سفیر شده، و داماد شاه، و سر دیگر، صادق قطب زاده خواهد بود که در جورج تحصیل کرده است. . ویل و تنها با انقلابیون بازگشت. الان اون دو نفری که گفتم دارن به هم تیر میزنن ولی جاش نیست.
همانطور که قبلاً اشاره کردم، بوکس در ایران سابقه چندان طولانی ندارد و جامعه بوکس آنقدرها هم بزرگ نیست. به همین دلیل است که وقتی مردی به اندازه کافی بزرگ برای جنگیدن، اما به اندازه کافی جوان برای مدیریت، از آمریکا بازگشت، شکی وجود نداشت که باید چه کار کند. در سال 1323 مسابقه ای که توسط عبدالله نادری و بوکسوری به نام محمدپور با کمک تجهیزات و داوران آمریکایی انجام شد، اولین مسابقه رسمی تاریخ بوکس ایران محسوب می شود. بررسی کردم که آیا محمود بهارمست نامبرده با اسفندیار بهارمست داور معروف ایرانی-آمریکایی نسبت دارد یا خیر، اما به نتیجه قطعی نرسیدم. نادری که نامش را گفتم پنج سال در واقع اولین رئیس فدراسیون بود. امیر علایی مدتی سرپرست فدراسیون بود. چه مدت؟ تا سال 1341 که علی عبده مسئولیت فدراسیون بوکس را بر عهده گرفت. قبل از بوکس، فدراسیونی به شکلی که از آن زمان تا به حال داشته، نداشت.

محمود بهارمست

اولین مدال طلای تاریخ بوکس ایران

یک سال پس از روی کار آمدن علی عبده به عنوان سرپرست فدراسیون بوکس، اولین دوره مسابقات بوکس آسیایی در جاکارتای اندونزی برگزار شد. در آن زمان بوکسورهای جوان ایرانی که با دعوت در المپیک 1948 شرکت کرده بودند و نگذشته بودند برای بازی های آسیایی به اندونزی سفر کردند.
تیم ایران با چهار بوکسور به این بازی ها رفت و اولین مدال طلای تاریخ را کسب کرد. حسین آقایی بوکسور وزن پرواز بود که این افتخار را به نام خود کرد. سه ورزشکار دیگر جواز حضور نداشتند اما تک مدال طلا رکورد خوبی است. تجربه ای که او در آمریکا و برگزاری مسابقاتی با این ابعاد به دست آورد به او کمک کرد تا وضعیت مسابقات کشوری را مدیریت کند. سه سال پس از خروج عبده از فدراسیون بوکس، مسابقات قهرمانی آسیا برای اولین بار در تهران برگزار شد و ایران با سه مدال طلا، دو نقره و چهار برنز و نمایشی نفس گیر برای اولین بار قهرمان آسیا شد. ما تا امروز فقط یک بار قهرمان آسیا شده ایم و آن هم سه فصل بعد از اولین قهرمانی ما.

شرکت CRC

بعد از فدراسیون بوکس، نوبت به مهم ترین و پرحاشیه ترین فعالیت زندگی حرفه ای علی محمد عبده می رسد. برای رسیدن به ماجرای بولینگ اولیه عبدو، باید به چند سال قبل برگردیم و به زمانی برگردیم که عبده هنوز در آمریکا بود:
پس از کودتای 28 مرداد، نیروهای انگلیسی در پشت صحنه ایران به تدریج ضعیف شدند و جای خود را به یانکی ها تسلط آمریکا بر ایران برای افرادی مانند عبده که ارتباطات و آشنایی بسیار خوبی در آنجا داشتند کاملاً مناسب بود. این شرکت خصوصی برای واردات و صادرات به و از کشورهای سراسر جهان با تمرکز خاص بر آمریکا تاسیس شد. عبده پول و دانش کافی برای این کار داشت. فراموش نکنیم که برادرش یک سیاستمدار و یک قاضی مستبد بود. او جاه طلبی اقتصادی هم داشت و در آمریکا فقط به دنبال بوکس نبود. متأسفانه ما دقیقاً نمی دانیم که او در آمریکا چه می کرد، اما می توان حدس زد که او در حال خرید، فروش و صادرات به ایران بوده است. این را هم فراموش نکنیم که پدر عبده از افراد مهمی بود که در بروجرد ملک و زمین داشت. مردی بود که به قول معروف دستش به دهانش می رسید. شیخ محمد تقی دادستان کل کشور در زمانی که از آن صحبت می کنیم، مسئول تجدیدنظر قضایی بود. به نحوی، دادستان دادگاهی که پرونده پس از تصمیم اولیه به آنجا می رود، تجدید نظر می کند. موقعیت مهمی بود. این بدان معناست که خانواده عبده پول کافی و مهمتر از آن ارتباطات کافی برای راه اندازی چنین تجارتی دارند. نه خیلی سودآور بود و نه مشکل ساز. عبده برگشت اما داستان کاملا عوض شده است. CRC با جذب سرمایه گذاران جدید کار خود را به سطح بسیار بالاتری رسانده است. البته سرمایه گذاران جدید افراد ثروتمند معمولی نیستند.

سپهبد خاتم

راستش را بخواهید در قسمت حشمت مهاجرانی داستان یک ملی پوش فوتبال را برایتان تعریف کردم که پس از بازنشستگی به نیروی هوایی پیوست و آنقدر پیشرفت کرد که سرگرد ارتش شد. بله اسمش محمد امیر خاتمی بود. من او را به نام محمد خاتم می شناسم.
خاتم شخص مهمی بود. چه اهمیتی دارد تا آنجا که وقتی شاه می خواست از کشور فرار کند، در هیاهوی ملی شدن نفت، محمد خاتم خلبان هواپیمای شخصی او بود. خاتم در سال 37 و پس از بازگشت شاه، فرمانده نیروی هوایی شد. او سرتیپ بود و به درجه سرلشکری ​​ارتقا یافت تا فرمانده نیرو شود. بعدها در سال 1947 ژنرال ارتش شد. فرمانده ارتش پایین تر از درجه یک ارتش محسوب می شود. در واقع شاه بزرگ مردی نظامی بود، رئیس ستاد داشت و آن ها آدم های بدی در ارتش بودند. در کل در داستان پهلوی ما فقط 18 لشکر داشتیم. یه چیز خنده دار بگم یک فرمانده ارتش هم داشتیم به نام عزت الله ضرغامی.

مهر عروسی زیبا!

این آقای خاتم در سال 24 ازدواج کرد و در سال 36 همسرش را از دست داد. سرتیپ زیاد صبر نکرد و کمتر از یک سال بعد به خواهر شاه ساکن و آخرین دختر رضاشاه پیشنهاد ازدواج داد. فاطمه پهلوی یکی از برجسته ترین اعضای خاندان سلطنتی بود. در قسمت خسروانی گفتم که در روز تشییع پدرش با یک روزنامه نگار مسیحی آمریکایی ازدواج کرد. البته بعد از عروسی دادگاه اعلام کرد که داماد مسلمان شده است زیرا مسلمان نمی تواند با مسیحی ازدواج کند. خلاصه پیشنهاد خاتم با موافقت شاه روبرو شد و چند سالی طول کشید تا ازدواج و غیره صورت گیرد.

ازدواج جنجالی فاطمه پهلوی

این فاطمه پهلوی فردی بسیار فعال در عرصه اقتصادی بود. به بیان بهتر، او فقط به بحث های اقتصادی پرداخت. قبل از اینکه فراموش کنم باید بگویم که ما یک فاطمه پهلوی دیگر داریم که دختر بزرگ رضاشاه بود. همدم السلطنه این یکی خیلی مرموز بود. آنقدر که حتی مادرش هم نمی داند او کیست. آنقدر گمنام بود که تا آخر عمر، یعنی تا سال 71 در ایران بود و امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد. مکان های فراوان و غنی. وی همچنین صاحب یک کارخانه پنبه در گرگان بود.

یک زوج قدرتمند

خود خاتم به دلیل نزدیکی به شاه و اعتماد محمدرضا پهلوی به او، مسئولیت تجارت سودآور و بزرگ تهیه تسلیحات خارجی را بر عهده داشت. در چنین بازاری درصد حرف اول را می زند. اسلحه سازان درصدی به خاتم برای خرید محصولاتشان دادند. ما در مورد معاملات چند صد هزار تا چند ده میلیون دلاری صحبت می کنیم. اعدادی که با توجه به گذشت زمان باید در تورم دلار در نظر بگیرید.

به عنوان مثال، یک میلیون دلار در سال 1950 معادل 12 میلیون دلار امروز است. معاملات تسلیحاتی در دوران پهلوی و احتمالاً در همه دوران ها شامل یک سری درصد سود برای مدیر خرید می شد. با توجه به عطش سیری ناپذیر خاندان پهلوی برای نگهداری سلاح های مدرن، مسئولیت خرید اسلحه یکی از مشاغل مهم کشور محسوب می شود و تنها به نزدیک ترین افراد به شخص اول کشور می رسد. زوج بسیار تاثیرگذار

ارتشباد خاتم و فاطمه پهلوی

همکاری علی عبده و خاتم

در همان سال 40 تا 41 این زوج به سهامداران اصلی CRC پیوستند و همکار علی عبده شدند. عبده در گفت و گو با کیهان اسپورتینگ می گوید در سال 42 قبل از فروش بخشی از سهام شرکت به خاتم و فاطمه پهلوی به بانک ملی رفتم و وام گرفتم. وی میزان وام را مشخص نمی کند اما توضیح می دهد که این وام را به شرکت تزریق کرده و از آن برای خرید کالا برای صادرات استفاده کرده است. به یاد داشته باشید در قسمت خسروانی توضیح دادیم که تیمسار پس از کودتا که در آن شرکت داشت وام هنگفتی از بانک ملی گرفت و این کمک زیادی به توسعه برند تاج کرد. خسروانی چندین سال بعد در مصاحبه ای در پاسخ به سوال مصاحبه کننده مبنی بر اینکه چهار میلیون تومان کمک مالی دریافت کرده است، تلویحاً موضوع را تایید کرد اما گفت که باشگاه های دیگر هم پول می گیرند و صدای خود را بلند نکردند. زوج بسیار بسیار تأثیرگذار، شرکت سهامی خصوصی CRC شکوفا شد. در اواخر دهه 1940، شرکت به سطحی از موفقیت رسیده بود که به سهامداران عمده سود سهام پرداخت می کرد.

دهه درخشان دهه چهل

دهه 40 خورشیدی، همان دهه ای که با شکوفایی CRC آغاز شد، دو جنبه متفاوت دارد. یک جنبه اقتصادی مناسب و پررونق مانند وضعیت این شرکت و یک ضلع تاریک و زشت اجتماعی – سیاسی مانند حاشیه شهرهای دور از پایتخت دارد. اما دهه‌ای که با بحران اجتماعی ناشی از این اصلاحات آغاز شد و با بحران کشاورزی ناشی از آن ادامه یافت، چگونه از نظر اقتصادی یک دهه پررونق بود؟ در آن زمان وزارتخانه های تجارت و صنعت که اقتصاد کشور را به رکود کشانده بودند و در اداره امور کاملاً ناتوان بودند، رسماً وارد دعوای سیاسی شدند. محمدرضا پهلوی که به دلیل اصلاحات ارضی تحت فشار زیادی قرار داشت، به اسدالله علم دستور داد تا اوضاع را سامان دهد. علم با مشورت دوستانش به این نتیجه رسید که این دو وزارتخانه تعطیل شود و به جای آنها وزارت اقتصاد ایجاد شود.
یافتن وزیر مناسب برای وزارت جدید سخت بود. یادتان باشد، من گفتم آیت الله خمینی و روحانیون شیعه گفتند اصلاحات ارضی یک طرح آمریکایی است. علی امینی بین سال های 1940 تا 1941 نخست وزیری بود که به وضوح به آمریکایی ها نزدیک بود و حتی به گفته منابع موثق تحت فشار دولت جی اف کندی به نخست وزیری ایران رسید. با توجه به این تحولات، شاه نمی توانست فردی را که در آمریکا تحصیل کرده بود، به عنوان وزیر اقتصاد منصوب کند، زیرا این کار پازل این ماجرا را تکمیل می کرد. در آن زمان بود که بیشتر شخصیت های قابل اعتماد آن زمان در آمریکا تحصیل کرده بودند.

علینقی علیخانی

در همان زمان یک دانشجوی فرانسوی که در رشته اقتصاد نیز تحصیل کرده بود از طریق امیر عباس هویدا و عبدالله نظام به نخست وزیری معرفی شد. ما از دوره ای صحبت می کنیم که علم اقتصاد نه تنها در ایران بلکه در اکثر کشورهای مهم جهان در بین سیاستمداران رایج نبود. اکثر شخصیت های مهم اقتصادی جهان در آن زمان تحصیلات دانشگاهی در رشته اقتصاد نداشتند. این شاگرد علینقی علیخانی بود. مرحوم علیخانی که در سال 1397 در آمریکا و قبل از وزارت اقتصاد درگذشت، در شرکت ملی نفت کارهای بزرگی از جمله بهبود وضعیت مسکن کارمندان و کارگران انجام داده بود. فعالیت های علیخانی وضعیت اقتصادی خوزستان را بسیار بهبود بخشید، زیرا او شرکت نفت را مجبور کرد تا نیازهای خود را از خوزستان تامین کند تا خارج از کشور. همه این فعالیت ها باعث شده تا آقای علیخانی روابط بسیار خوبی با بخش غیردولتی داشته باشد. زمانی که وزیر اقتصاد شد، از این روابط خوب با بخش خصوصی نهایت استفاده را کرد. علیخانی که کمی چپ گرا بود معتقد بود که دولت باید در صنایع بزرگ سرمایه گذاری کند تا نیروی مازادی که در بخش کشاورزی بیکار است به کار گرفته شود و از سرمایه مالکان بزرگی که سرمایه خود را در جای دیگری حبس کرده بودند استفاده شود. . جذب تولید شده است.

عملکرد ضعیف علیخانی

برنامه وزارت عالیخانی این بود که طبقه کارگر را از حالت برده داری خارج کند و به آن اهمیت و جایگاه بدهد و در نتیجه اقلیت سرمایه دار را کنترل کند.
مرحوم علیخانی را مردی بسیار کاریزماتیک می دانند. شخصیتی که به شدت بر مسئله استقلال اقتصاد تمرکز داشت. وی بر بخش سیاسی دولت تاکید کرد.
وزارت اقتصاد شرکت ذوب آهن اصفهان، بانک بین المللی ایران، ساخت ماشین آلات و تراکتور در تبریز، آمار واردات و صادرات را تاسیس کرد. مرکز، موسسه استاندارد، سازمان کارگزاران بورس، شرکت ملی خودروسازی ایران یا ایران خودرو در این مدت. . شاید بد نباشد بدانید که واردات خودرو نیز رایگان بوده است. دادگاه. و چه تعداد از آنها در شهرهایی غیر از تهران هستند. در آن زمان خیلی رایج نبود و کشور بسیار مرکزگراتر از امروز بود. این شرکت ها و کارخانه ها در شهرهای دیگر برای ارتقای جایگاه آن شهرها تأسیس شدند.

علینقی علیخانی

چنین شرایطی برای افرادی مانند علی عبده که می خواستند تجارت کنند ایده آل بود. مراکز مناسبی برای حل مشکل کسب و کار وجود داشت و به همین دلیل CRC از یک شرکتی که برای ادامه حیات نیاز به وام از بانک ملی داشت، به شرکتی تبدیل شد که سرمایه افراد بزرگ را جذب می کرد. کشوری با این سطح از توسعه اقتصادی که نه تنها در منطقه بلکه حتی در آسیا کمیاب به نظر می رسید و با حضور اعضای موثر و کمیابی چون علیخانی، یک دهه بعد به جایی رسید که درگیر هرج و مرج و انقلاب شد. علیخانی در گفت و گو با بخش فارسی بی بی سی به این سوال خیلی خوب پاسخ می دهد:

[محتوای تعبیه شده]

اگرچه آقای علیخانی سه نخست وزیر بود، اما به دلیل شرایطی که توضیح داد، در سال 48 از سمت خود برکنار شد. برکناری نمادین علیخانی با آغاز افزایش قیمت نفت همراه بود که در نهایت به بیماری هلندی اقتصاد ایران و سقوط اقتصاد یک دهه پس از رونق آن منجر شد. قبلاً در مورد این داستان بیماری هلندی به تفصیل صحبت کرده ایم. علیخانی در واقع اقتصاد را سخت اما درست پیش می برد: وقتی جایزه گرفت به نظر نفر اول کشور دیگر نیازی به آنها نبود و راه ساده تری پیدا شده بود. اگر می خواهید در مورد علیخانی بیشتر بدانید می توانید پادکست Epitome Boxing و بخش اقتصاد و امنیت را بررسی کنید که در آن خلاصه کتاب اقتصاد و امنیت خاطرات دکتر علینقی علیخانی بیان شده است.

شروع زندگی در CRC

این شرکت در تهران، تبریز و چند شهر دیگر دفاتر داشت و با قدرت خوبی از موقعیت اقتصادی مطلوب کشور بهره می برد. کانال های ارتباطی سه سهامدار اصلی اروپا و آمریکا امکان صادرات و واردات با سرعت و کیفیت بهتر را فراهم کرده است. حضور چهره‌های قدرتمند منجمله فاطمه پهلوی هم کمک می‌کند شرایط شرک هم قوی و محکم باشد. که تغییر کند، بهتره بگیم دستخوش انقلاب شد. تا این مقطع از تاریخ، ورزش جایگاه متوسطی در جامعه‌ی ایران داشت. شهرهای نداشتن به همین خاطر محدود بود به رشته‌هایی مثل کشتی و مشت‌زنی و یکی دو رشته‌ای دیگه. جوونهای مرکزنشین هم بیشتر به دوچرخه سواری، شنا و والیبال علاقه داشتن. فوتبال اونقدر جذاب نبود. امکانات سخت افزاری و نرم افزاری هم نبود. اگر هم در زمین خاکی بود و توپ مناسب هم گرون بود.
تو دهه ی 40 روزنامه ها و مجلات شروع به نوشتن از پله و دیاستفانو امثالهم. گزارش‌هایی که وقتی شاه می‌خونی‌شان شبیه نامه‌نامه‌ها است، گزارش‌هایی مثل یک مظهر یا یک تورنمنت. همزمان وضعیت بهتر نسبت به دهه‌های ۲۰ و ۳۰، امکان ورزش کردن مثل عبد پایه‌های فوت بال باشگاهی ایران رو جوری تقویت کردن که دیگه مثل سابق نشد.

آغاز دهه 40، آغاز بهبود وضعیت اقتصادی ایران بود. البته فراموش نکنیم که کشور آن زمان بسیار از مرکزگرا بو د و هر پیشرفتی بود، بیشتر برای مرکز یا بالاش دو کلانشهر بود اما خب به هرحال شهرها و مناطق دیگر هم بی‌نصیب نبودن.75757599988دربار، همزمان با بهبود وضعیت اقتصادی رو فراهم می کند که ماجراهای اصلاحات ارضی و درگیری هاش با روحانیون تراز اول کشور، تاثیر کمتری روی افکار عمومی داشته باشد. یکی از کانال‌هایی که می‌تونست به دربار کمک زیادی بکنه، کانال ورزش بود. رشته های محدودی که با امکانات بسیار کم حتی با استانداردهای آن موقع، کار رو پیش میبردن. در شروع دهه‌ی ۴۰ خورشیدی اما به کلی تغییر کرد.

گسترش صنایع در شهرهای غیر از تهران

تهران و شهرهای مهم دیگر مثل اصفهان، تبریز، آبادان، اهواز و مشهد سروکله‌ای باشگاه‌های ورزشی پیدا شد. باشگاه‌هایی که جوون‌ها می‌تونستن تو اون‌ها رشته‌هایی که دوست دارن روونطور که تا کمی فقط اشرف میتونستن، دنبال کنن. خاطر شریف باشه عرض کردم تو اپیزود صفر کشکولی که ورزش کردن تا یه مقطع عی مختصر اشرف و آقازاده ها و اینها بود. منصور بهرامی هم یادتون باشه خاطرات مشابهی داشت.
تو اون مقطع، تغییرات خصوصی به‌خصوصی در تهران برای آمریکایی شدن بود. هنر در حال رفتن به سمت آمریکایی شدن بود، تفریحات هم در حال رفتن به سمت آمریکایی شدن بود. لب آب و غذاش رو اونجا می خورد، رفت به سمتی که غذا رو یه محصول مصرفی ببینه و غذا بخورن تو کافه و رستوران های مدرن و تو کاباره براش تفریح ​​تبدیل به عادت بشه.

تو چنین فضایی تفریحات ورزشی آمریکایی هم رفته بین جوون‌ها باب شدن یا گسترش پیدا کردن. یکی از نوترین این تفریحات ورزشی، بولینگ بود. بولینگ آموزشی آمریکایی نیست. اساسا وقتی تو مصر باستان شروع کردن به انداختن تکه های چوب با سنگ های گرد، ساکنین آمریکا بومی ها بودن. قرن‌ها بعد اروپایی‌ها زمین‌های این بومی‌ها رو از چنگشون درآوردن و بولینگ و خیلی چیزهای دیگه رو با خودشون به این منطقه بردن. اما خب ورود حداقل وقتی ما داریم به ماجرا می پردازیم، بولینگ یه تفریح ​​خانوادگی بسیار محبوب بین آمریکایی محل هاست.
اولین سالن بولینگ در ایران توهی سعادت‌آباد تهران افتتاح شد. ۱۳۳۵. سعادت‌آباد اون زمان خیلی دور از مرکز شهر بود. محله‌های خوش‌آب‌وهوا در شمال تهران بود که اعیان و اشرف برای عشق و حال میرفتن اونجا. اگر فقط چند سال تو تاریخ سعادت آباد بریم عقب هم به اتفاقات جالبی برمیخوریم. 27 دست از سیاست به طور کامل شست. از اوج قدرت تا تبعید و زندان رو کشیده بود. پس یک تکه زمین خرید و کشاورزی رو شروع کرد.

قسمت بزرگی از زمینهای منطقه‌ای تقریباً خالی از جمعیت ساکن رو خرید و اسمش رو سعادت آباد گذاشت. پیشنهاد انگلیسی‌ها ت- پرورش یک نژاد از خرگوش رو تو همین منطقه شروع کرد. 10 سالِ پیوسته 15 هزار خرگوش در مزر عه‌های سعادت‌آباد پرورش داد و با فروش پشم و پوست این جانور به بازرگانی که کلاه و پالتو و دیگر پوشاک پشمی تولید می‌کردند، ثروت درخور توجهی به دست آورد. در واقع سیدضیا بود که سعادت آباد رو سعادت آباد کرد. طوری که سال 1340 جمعیت سعادت‌آباد به پنجاه هزار نفر رسیده بود.
اونطور که تو رسانه‌های وقت هست، سالن بولینگ مورداشاره، اسمش بولینگ شمیرانات بود و مرکز تفریحی مهندسای خارجی و آدم‌های بالارده بود. صاحب این مجموعه آذر ابتهاج بود که زن بسیار جالبیه. بله با هوشنگ ابتهاج هم نسبت داره و زن عموشه. شوهر اول این خانم ابتهاج، هاشم عروضی از ملاک‌های شمال بود که سال ۲۹ از دنیا رفت. ۶ سال بعد آذر خانم تو یه مهمونی با ابوالحسن ابتهاج عموی هوشنگ ابتهاج آشنا میشه.

بولینگ آمریکایی‌ها

داستان زندگی ابوالحسن ابتهاج

ابوالحسن ابتهاج پیشتر رئیس بانک ملی و اون زمان رییس سابق سازمان برنامه و بودجه بود که میشه گفت از مهمترین سازمان‌های دوره پهلوی به شمار میرفت و آدم بسیار مهم و کاربلندی بود و ردپاش تو ساخت بسیاری از کارخانه‌ها، سدها، پل‌ها و جاده‌های مهم دوره پهلوی به چشم میخوره. ابتهاج وقتی با سیستم به مشکل میخوره، از سازمان برنامه و بودجه استعفا میده و بانک ایرانیان رو راه‌اندازی میکنه که بانکی مدرن در زمان خودش به شمار میرفته. ابتهاج اخلاقیات تندی داشت و چون قبول نکرده بود عکس شاه رو تو همه شعبه‌ها نصب کنه، به زندان می‌افته. البته زندان‌افتادن ابتهاج دلایل دیگه‌ای هم داشت که از حوصله بحث خارجه.

ابوالحسن ابتهاج

اگه میخواید بیشتر با این شخصیت آشنا بشید، سری به پادکست کتاب صوتی بزنید و بین قسمت‌های مربوط به کتاب «شبه خاطرات» علی بهزادی، دنبال قسمت مربوط به ابوالحسن ابتهاج بگردید. ابوالحسن خان که اتفاقا اون زمان متاهل هم بود، عاشق آذر خانم میشه و همسرش مریم معزالدوله رو که از خانواده‌ای بسیار پرنفوذ بوده طلاق میده و با ایشون ازدواج میکنه. اینطوری فامیلیش رو هم میده به همسر جدیدش. فامیل خود این خانم صنیع خاتم بوده. حاصل این ازدواج کلی سرمایه‌ و زمین و قدرت دو طرف با هم تجمیع میشن تا اولین زوج بانکدار ایرانی، وصلتشون رو سال 1335 جشن بگیرن. «آذر خانم» رو اولین بانکدار زن ایرانی معرفی میکنن.

تولد عبده بولینگ

۵ سال بعد از این و در سال ۴۰، شرکت سی آر سی تصمیم گرفت از کسب‌وکار جذابی که داشت پا می‌گرفت، سهمی داشته باشه. عبدُه رفت سمت شهرک کوی مکانیر که میشه غرب ده‌ونک یه زمین – سوله خرید و یه باشگاه بولینگ توش راه‌انداخت. نکته‌ی بامزه درباره‌ی این باشگاه اینه که تو منابع رسمی مثل روزنامه‌ها بهش میگفتن بولینگ آمریکایی‌ها. لابد از بس‌که آمریکایی می‌رفته اونجا.
قبل از اینکه ادامه ماجرا رو تعریف کنم، این رو بگم که ابوالحسن ابتهاج و در دوره نخست وزیری دوست قدیمیش علی امینی، روز ۱۸ آبان ۱۳۴۰ با حکمی روبرو میشه که براش مشخص کرده بودن باید تا پنج روز آینده خودش رو به زندان تحویل بده. ابتهاج، همون روز خودش رو به زندان تحویل داد و هشت ماه زندانی بود.
سال 1340 و وقتی که ابوالحسن خان زندان بود، اتفاقی تو وخیابان مفتح فعلی تهران می‌افته که به دو شکل مختلف روایت شده که هر دو یه مقدار فیلم هندیه. ما هر دو روایت رو اینجا میاریم.
روایت اول، مثلا در مطلب معروفی به اسم شناختنامه علی عبدُه که حالا ردی ازش روی اینترنت پیدا نمیکنید. این روایت در بیشتر سایت‌ها به چشم میخوره. خانواده ابتهاج، از اینکه بولینگشون داشت تعطیل میشد عصبانی میشن. فقط هم صحبت از آذر نیست و کل خاندان مطرح ابتهاج از این کسب و کار ذینفع بودن.

آذر ابتهاج

عبدُه با کانکشن‌های قدرتمندی که داشت، باعث تعطیلی کسب و کار پرسودشون شده بود. صحبت از اینه که ابتهاج‌ها دو نفر رو میفرستن تا عبدُه رو با چاقو تو خیابان بزنن. چاقو زده میشه و بعد فرار میکنن. یک ماشین با مسافران آمریکایی از راه میرسه و عبدُه رو میشناسه و به بیمارستان میرسوننش. گویا عبدُه تا یک قدمی مرگ رفته و فشار خونش به چهار رسیده اما با بستری در بیمارستان هشترودیان در خیابان سپهبد قرنی فعلی که متعلق به داماد خانواده‌ی عبدُه (دکتر غلامرضا هشترودیان) میشد زنده میمونه.
روایت دوم رو فردوست، رفیق غار شاه میاره که البته خاطراتش رو در زندان جمهوری اسلامی نوشته و یکی در میون نوشته‌هاش قابل استناد نیست. فردوست میگه آذر ابتهاج، از مهره های اشرف پهلوی بود تا از افراد پرقدرت اون دوره سواستفاده کنن. وقتی ابتهاج زندانی شد، شایعاتی در مورد روابط جنسی آذر و علی عبدُه به گوش رسید؛ دو نفری رابطه نزدیکی به واسطه بولینگ داشتن. شایعه تا جایی پیش میره که عبدُه صحبت‌های آذر رو ضبط کرده بود تا ازش سواستفاده کنه و آذر به همین دلیل هفت نفر چاقوکش رو میفرسته تا عبدُه رو بکشن. بعد از ماجرا، عبدُه به دادگستری شکایت میکنه و آذر شکایت به شاهنشاه آریامهر میبره. این بین فردوست ادعا میکنه نقش واسط رو ایفا میکنه و عبدُه رو از شکایت منصرف میکنه.
تنها چیزی که به طور حتم میدونیم اینه که اگرچه حوالی سال 40 صحبت از شراکت عبده و ابتهاج تو بولینگ مطرح بود، بعد از سال 1340 دیگه صحبتی از شراکت این دو مطرح نشد.

امتداد سالن بولینگ عبده

خلاصه سه سال میگذره و بولینگ آمریکایی‌ها اینقدر رونق میگیره که شرکت سی آر سی تصمیم میگیره گسترشش بده. عبدُه که گفتم تو آمریکا ورزش کرده بود و با سیستم درست درمون اونجا آشنا بود، می‌دونست که اگر بولینگ مخصوص یه قشر بسیار بسیار محدود بمونه، خیلی زود جریان پولی که داره واردش میشه، قطع میشه.
عبدُه تصمیم میگیره جای بولینگ رو تغییر بده و ببرش جایی که آدم‌های بیشتری بتونن بیان. کجا؟ همین‌جایی که الان ساختمون بولینگ عبدُه هست؛ خیابون شریعتی، بالاتر از پل صدر، روبروی مترو. زمانی که عبدُه رفت اونجا دو هکتار زمین خرید اما هیچ‌کدوم از این اسم‌ها وجود نداشتن. اونجا جاده‌ی شمرون بود.

بولینگ عبده

پولی که در سه سال از بولینگ آمریکایی‌ها دراومده بود، بسیار مناسب بود؛ درحدی که نه‌تنها باهاش زمین خریدن، بلکه باهاش سوله و سالن و این‌ها هم ساختن. این در شرایطی بود که سهم سهام‌دارهای شرکت سی آر سی هم محفوظ بود. البته ناگفته نمونه که به‌هرحال فاطمه پهلوی و تیمسار خاتم هم پشت ماجرا بودن و این در آسون شدن همه‌ی کارهای مالی و غیرمالی و بخصوص تبلیغاتی حتما موثر بود.

مراسم افتتاحیه بزرگ

خلاصه کارها انجام شد و در تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۴۳، بولینگ عبدُه رسما افتتاح شد. افتتاح این سالن البته یه افتتاح همینطوری معمولی نبود. همین الان گفتم که دو نفر از مهم‌ترین و پرنفوذترین آدم‌های وقت دربار، سهام‌دار این مجموعه بودن پس نباید تعجب کنیم اگر آدم‌های خیلی مهمی به این افتتاحیه اومده باشن.
با همه‌ی این‌ها شاید اگر بدونید بولینگ عبدُه چجوری افتتاح شد، یه مقدار تعجب کنید. چشماتون رو ببندید و با من به آبان ۴۳ سفر کنید؛ جاده‌ی شمرون. ساعت سه و نیم بعد از ظهر، اعلی‌حضرت همایونی شاهنشاه محمدرضا پهلوی با دبدبه و کبکبه از ماشین آمریکاییش پیاده میشه و به سمت چاکران و کاسه‌لیسان در اون سمت خیابون میره.
فرح دیبا ملکه‌ی ایران، شاپور غلامرضا، شاپور محمدرضا و حسنعلی منصور نخست‌وزیر ملازمان رکاب همایونی هستن. چند نفر از سناتورها و چهره‌های مهم نظامی هم در مراسم حضور دارن. موزیک سلام شاهنشاهی نواخته میشه… و علی‌محمد عبدُه رییس هیات مدیره‌ی بولینگ عبدُه برای عرض گزارش خدمت همایونی جلو میاد.

چند دقیقه‌ای کوتاه به گزارش ساخت و پرداخت سالن بولینگ عبدُه میگذره و بعد شاهنشاه وارد مجموعه میشه و بعد از کمی برانداز و شنیدن حرف‌های چاکران درباره‌ی بنا، با پرتاب اولین توپ، رسما خطوط بولینگ غیراتوماتیک رو افتتاح می‌کنه. غیر اتوماتیک یعنی یه سری پسر بچه بودن که اهداف رو میچیدن و مرتب می‌کردن.

افتتاحیه با مهمانان مهم

بله اینطور بود که بولینگ عبدُه افتتاح شد. یه لحظه تصور کنید پنج نفر اول مملکت شامل شاه، ملکه، شاهزاده‌ها و نخست‌وزیر، رفتن یه سالن بولینگ افتتاح کردن. در این حد که وقتی فرداش روزنامه‌ی اطلاعات گزارش رو با تیتر «افتتاح کلوپ ورزشی بولینگ در حضور اعلی‌حضرتین» کار کرد، اسم نخست‌وزیر آخرین اسم مهمی بود که تو گزارش اومده بود.
اینجا جاییه که باید واقعا خیلی تعجب کنید و بیشتر فکر کنید به ماجرا. افتتاح یه باشگاه تفریحی خصوصی با حضور تمام ارکان قدرت کشور انجام میشه. حتی به لحاظ امنیتی هم میشه به ماجرا فکر کرد که به هر حال یک ریسک بزرگه که همه نفرات سیاسی مهم با هم، در یک جای عمومی حاضر بشن. اینم اضافه کنم که شاه حاضر به افتتاح هر چیزی نبود و فقط پروژه‌های بسیار کلان رو در حدی میدید که خودش افتتاحشون کنه. چیزهایی در کلاس کاری ورزشگاه آریامهر، سد دز یا پروژه آپارتمان‌های بهجت آباد تهران که اولین برج‌های مسکونی ایران بودن.
تا یادم نرفته اینم بگم که درباره‌ی تاریخ افتتاح بولینگ عبدُه نکاتی وجود داره. تو خیلی از منابع این تاریخ رو دی‌ماه نوشتن که خب بررسی‌های ما نشون میده غلطه. خبر افتتاح این کلوپ اولین بار به اندازه‌ی چند خط تو صفحه‌ی دوم روزنامه‌ی اطلاعات ۱۹ آبان منتشر شده؛ این نشون میده روزنامه تو اون روز به دلیل نبود وقت کافی برای رسیدن به دکه‌ی عصر، فقط چند خط از خبر رو منتشر کرده. اطلاعات اون زمان،‌ روزنامه‌ی عصر بود.
گزارش مفصل و عکس بزرگ لحظه‌ی افتتاح بولینگ هم یک روز بعد، ۲۰ آبان روی جلد روزنامه‌ی اطلاعات منتشر شده. اینکه دی‌ماه از کجا به بعضی گزارش‌ها اومده مشخص نیست اما به وضوح چون خیلی از سایت‌ها، از روی هم کپی می‌کنن، این اشتباه همینطوری گسترده شده.
حالا کاری نداریم.

تولد عبده بولینگ

بولینگ عبدُه کارش رو شروع کرد و باتوجه به اینکه به شهر نزدیک‌تر بود و رفت و آمد بهش آسون‌تر، یه دهک پایین‌تر از الیت آمریکایی – درباری هم می‌تونستن بیان و بازی کنن. تو خاطره‌های سینه‌به‌سینه هست که آوازه‌ی لذت بولینگ بازی کردن تا اونجایی تو شهر پیچید که جوون‌های طبقه متوسط از تفریحات دیگه میزدن، پول کنار میذاشتن تا بتونن برن و بازی کنن.
اوضاع تا سال ۴۵ همونطور که عبدُه پیش‌بینی می‌کرد ادامه داشت. پول مناسب وارد مجموعه میشد، مجموعه هم سرویس خوبی به مشتری‌هاش میداد. سال ۴۵ عبدُه با مشورت چند نفر از دوستانش تصمیم گرفت بولینگ عبدُه رو تبدیل به باشگاهی با چند رشته‌ی ورزشی کنه.
خاطر شریف باشه عرض کردم که بولینگ تفریحی آمریکایی و به قول شما جوونا لاکچری بود اون زمان. آحاد مردم میونه‌ای با بولینگ نداشتن و هرچقدر هم که سعی میشد این تفریحات آمریکایی وارد جامعه بشه، نمی‌تونست با بقیه‌ی تفریح‌ها رقابت کنه.

اولین تیم فوتبال پرسپولیس

اینگونه بود که عبده شروع به ایجاد تیم های ورزشی کرد تا قلمرو خود را در سطح عمیق تری از جامعه گسترش دهد. تیم اول تیم فوتبال بود. صحبت از دورانی است که فوتبال در ایران رونق گرفته است. در قسمت قبل گفتم باشگاه دوچرخه سواران چگونه سال ها قبل ایجاد شده و چه تعداد از چهره های مهم نظام مانند حسنعلی منصور که قبل از تاسیس باشگاه عبده ترور شد و تیمسار خاتم که سهامدار آن بود. مدتی در سالن بولینگ عبده بازی کرد.
تاریخ دوره ای است که فوتبال از آن حالت انحصاری و باغچه بیرون آمد. اولین تیم فوتبالی که در باشگاه بولینگ عبده تشکیل شد یک تیم آماتور بود. آماتور به این معناست که بازیکنان حقوق نگرفتند و در مسابقات استانی که وضعیت مسابقات کشوری داشت شرکت نکردند. تیمی بود که در مسابقات غیر رسمی شرکت می کرد.

انحلال شاهین، تولد پرسپولیس

یک سال بعد این اتفاقات تبدیل به یکی از بزرگترین زلزله های تاریخ فوتبال ایران شد. زلزله ای که فوتبال و شاید همه ورزش های ایران را قبل و بعد تغییر داد. در مورد انحلال شاهین کمی بیشتر صحبت کنیم.
در قسمت قبل توضیح دادم که در بازی شاهین و تهرانجوان چه اتفاقی افتاد و اعتراض به محرومیت یکی از بازیکنان تهرانجوان به درگیری رئیس فدراسیون و مدیرعامل باشگاه شاهین ختم شد. چند روز بعد تربیت بدنی شاهین را منحل کرد.
البته ماجرا به این درگیری خلاصه نمی شود. اساسا نمی توان تیمی در ابعاد شاهین را به بهانه درگیری در حاشیه مسابقه منحل کرد. فراموش نکنیم در آن زمان یعنی سال 46 شاهین در کنار تاج و ثروت مثلث قدرت فوتبال ایران بود و همه ستارگان بزرگی چون ابراهیم آشتیانی، حمید جاسمیان، حسین کلانی و همایون بهزادی در این تیم بازی می کردند.

تیم فوتبال شاهین

مدیریت فوتبال ایران در آن زمان در دست نیروهای نظامی بود. همانطور که در قسمت قبل هم گفتم، امسال تیمسار خسروانی هنوز سمتی به عنوان رئیس ورزش نداشت و قرگزلو رئیس تربیت بدنی بود. اما چه کسی می تواند با نفوذ خسروانی برابری کند؟ اکثر نظامی ها مثل تیمسار خاتم خودمان که کلی صحبت ازش شده دستی به آتش فوتبال دارند. این در بحبوحه اختلافات مدیریتی، معمولاً بین تاجی‌ها و سرمایه‌داران، و در سطح وسیع‌تر، مانند بین بخش‌های مختلف ارتش، اتفاق افتاد. به عنوان مثال، یک مدیر نیروی هوایی یک مدیر مالی بود و با یکی از مدیران ارتش اختلاف داشت. این تفاوت به تصمیمات فوتبال و فوتبال هم کشیده شد.
آن طرف شاهین اوضاع فرق می کرد. مرحوم اکرامی مؤسس شاهین بیشتر به ورزش و تحصیل می پرداخت و رهبران آن چندان به امور دیگر کاری نداشتند. کاپیتان شاهین مرحوم پرویز دهداری بود. این دوره ای که از آن صحبت می کنیم پایان دوران فوتبالی او بود.
دهداری و اکرمی با اینکه خیلی با هم کار کردند اما رابطه خوبی با هم نداشتند. حداقل از یک نقطه به بعد مدام دعوا می کردند و این صحبت ها را می کردند. اوج این اختلافات در جایی در تابستان 1343 اتفاق افتاد، در آن سال یک تیم ارمنی از آرارات برای بازی های تدارکاتی به ایران آمد. قرار است یک بار با شاهین و یک بار با تیم منتخب تهران بازی کنند. تهران همه بازیکنان خوب لیگ را انتخاب می کرد به جز بازیکنان شاهین. تقریبا تیم ملی منهای شاهین.

داستان پشت این تبلیغ تاریخی

کیهان اسپورت که در آن زمان تنها نشریه ورزشی و به نوعی تنها رسانه ورزشی بود، قرار است به تبلیغ بازی شاهین و آرارات ارمنستان بپردازد. آگهی برنامه ریزی شده شامل دو عکس تیمی از دو تیم است که در زیر شرح بازی نوشته شده و به طور خلاصه مردم را به خرید بلیط و تماشای بازی تشویق می کند. دهداری در آن زمان با مهدی دری سردبیر افسانه ای کهن اسپرت دوستی نزدیک داشت. برای اینکه بدانید آقای دری چقدر اهمیت داشت، این را بگویم که ایشان زمانی مدیر برنامه های پرویز قلیچ خانی، مهم ترین فوتبالیست تاریخ ایران، و آقای تختی، مهم ترین فوتبال ایران بودند. بازیکن تاریخ ایران ورزشکار تاریخ ایران حالا من به عنوان مدیر برنامه می گویم مثل آن چیزی که ما در ذهن داریم نیست. خلاصه کار آن دو را انجام داد.
از بحث اصلی دور نشویم.
دهداری واسطه این آگهی می شود و شاهین را بابت این آگهی 4 هزار تومان می دهند.
بازی برگزار شد و شاهین آرارات را برد فردا شب شام تیمی در خانه اکرامی برگزار می شود. آن زمان حداقل در شاهین این امر معمول نبود. خلاصه برنج را می جوشانند و از کباب های محلی گریل تهیه می کنند. غذا که می رسد، معلوم می شود برای 26 نفر سر سفره، 25 سیخ رسیده است. این وسط دو بازیکن تیم که گویا اهل گنجپور و کاشانی هستند نصف کباب را با هم تقسیم می کنند و خلاصه هیچکس گرسنه نیست. پرویز دهداری در حین غذا خوردن این ضربه کوچک را توهین به خود و تیمش می داند و بدون شام می رود.

روز بعد مهدی دری از یکی از بازیکنان شاهین پاکتی دریافت کرد که حاوی هزینه های تبلیغات بود. مشکل این بود که به جای 4 هزار تومان، 2 هزار تومان در پاکت بود. برای چی؟ زیرا کیهان آگهی محصول جدید موتور سوزوکی را تحت آگهی مسابقه بین شاهین و آرارات ارمنستان چاپ می کند. اکرامی که تیمش را صاحب برند می‌دانست، می‌گوید شما برای این تبلیغ از برند ما استفاده کردید، بنابراین دو هزار تومان از معامله ما کسر می‌شود.
این درگیری ها در طول این فصل ادامه دارد. دهداری عصبانی می شود و تیم به هم می ریزد. بهزادی و کاشانی با تمام تلاش خود موفق می شوند تیمی را تشکیل دهند که لیگ را ادامه دهد اما به هر حال تیم بزرگی هستند و با بازیکن کمتر روی نیمکت مشکلی ندارند. او گفت که ما این کار را انجام خواهیم داد. تیم را ترک کرد. شاهین بدون مربی عملکرد درخشانی داشت و بازیکنانی که پس از رفتن دهداری از این تیم جدا شده بودند، بازگشتند.

آخرین مسابقه تاریخ شاهین

اوضاع به همین منوال ادامه داشت تا اینکه دو بازی تا پایان لیگ و آن بازی معروف شاهین و ایرانجوان باقی مانده بود. به نظر می رسد محمد طیبی، بازیکن جوان ایرانی در بازی قبل اخراج شده باشد و عبدالله خواجنوری سرمربی شاهین در مقابل سروری، رئیس فدراسیون تظاهرات می کند. سروری زیر گوش خواجه نوری می خوابد و یاران خواجه نوری نیز بر سر سروری می افتند. بازی با نتیجه 3-1 به سود شاهین به پایان رسید و چند روز بعد بیانیه انحلال شاهین رهبر وقت لیگ در همین کیهان ورزشی منتشر شد.
همزمان با همه این اتفاقات، علی عبده نام باشگاه خود را نیز اعلام کرد. تیم فوتبال پرسپولیس (انگار اسم پرسپولیس را عبده، قبل از باشگاه پرسپولیس انتخاب کرده بود. اسم کل مجموعه ورزشی بولینگ عبده بود، اما آن موقع کسی آن را به این نام نمی خواند)، او را به سطح دوم رساند. و در آنجا مسابقه می داد. این پرسپولیس در آن زمان علاوه بر بولینگ و فوتبال، یک تیم والیبال و یک تیم بسکتبال نیز داشت.
وقتی شاهین منحل شد، اکرمی و بقیه بزرگان شاهین سعی کردند او را برگردانند. جلساتی برگزار شد اما در نهایت پرنده انحلال شاهین فقط یک پا داشت. در میان دهدار که مشکلاتش را محترمانه برایتان توضیح داده ام، هیچ تمایلی برای ملاقات و تلاش برای بازگشت شاهین نشان نداد. در واقع باید گفت در جهت عکس ها تلاش هایی صورت گرفته است. او به جای جلوگیری از بازگشت شاهین، سعی داشت مانع از موفقیت بازگشت او شود.

پرویز دهداری

چطور در مورد یکی از مهمترین وظایف او این بود که هنگام معرفی یکی از مربیان شاهین به یکی از مربیان پرسپولیس، تعدادی از بازیکنان شاهین را که به جای او در درایو پرسپولیس بودند، برد. تمرین کوتاه و سپس بازی دوستانه با جم آبادان. در قسمت قبل گفتم جم آبادان در آن زمان تیم بسیار مهمی بود. در واقع می توان گفت یکی از بزرگ ترین و قوی ترین تیم های غیرتهرانی ایران بود. دلیل انتخاب جام آبادان مشخص نیست. احتمالا با توجه به اتفاقات بعد از انحلال شاهین، تاج و ملک گزینه های خوبی نیستند.
قمار با جام آبادان توجه پرسپولیس را جلب کرد. پرسپولیس به کار خود در دسته دوم ادامه داد و جمعی از بازیکنان سابق شاهین در کنار آن تمرین می کردند.

تولد تخت جمشید مدرن

بهار 47 بهار تولد تخت جمشید بود که می شناسیم. برای شروع فصل 48-47 ستاره های مهم شاهین هم به پرسپولیس پیوستند. ابراهیم آشتیانی، حسین کلانی، حمید جاسمیان، همایون بهزادی و …. پرویز دهداری که دیگر انگیزه ای برای بازی نداشت سرمربی شد و امیر مسعود برومند دیگر شاهینی سابق و مطرح پرسپولیس سرمربی پرسپولیس شد. برومند به روایتی اولین گل ملی تاریخ فوتبال ایران را به ثمر رساند و فردی فرهیخته و فرهیخته بود. برومند از سال 1957 تا 1962 ایران نبود. پس از آن بود که از تیم ملی خداحافظی کرد، قبل از آن کاپیتان تیم ملی بود و ابتدا برای شهباز و سپس شاهین بازی کرد.

در همین دوره به واشنگتن رفت و تحصیلات خود را ادامه داد. او به درجه دکترا در رشته مدیریت ورزشی رسید و می توان حدس زد آشنایی او با عبده به همین دوران بازمی گردد یا حداقل تجربیات مشترک بعدها این دو نفر را به هم نزدیکتر کرد. او مدتی در تیم دانشگاهی خود بازی کرد و سپس برای ادامه تحصیل در دانشگاه آمریکایی بیروت عازم بیروت شد. نکته عجیبی که سایت های ایرانی در مورد برومند تکرار می کنند این است که او چندین بازی برای تیم ملی لبنان انجام داد و دو گل به یوگسلاوی زد اما آن بازی را 3-2 باخت.

امیر مسعود برومند

حتی دیدم برخی سایت ها نوشته اند که او کاپیتان تیم ملی لبنان بوده است. حتی همشهری در سال های اخیر در مقاله ای درباره ورزشکاران دو ملیتی; او به نام برومند به عنوان یک شهروند لبنانی که برای ایران بازی می کرد، نامگذاری شده است. ما همه این پیشنهادات را بررسی کردیم. هر چقدر هم که منابع مربوط به مسابقات رسمی و غیررسمی تیم ملی لبنان از دهه 1940 تا به امروز را جست‌وجو کردیم، هیچ مسابقه‌ای با یوگسلاوی به جز بازی‌ای که در سال 1998 با هم بازی کردیم، پیدا نکردیم. احتمالاً تیم منتخب یک تیم آماتور بوده است. یا چیزی مشابه اما تیم ملی نبود. البته از نظر قانونی این امکان وجود داشت. آلفردو دی استفانو که معاصر برومند بود، برای سه تیم ملی آرژانتین، کلمبیا و اسپانیا بازی کرد. زادگاه برومند تهران بود و در دهه چهارم زندگی خود هرگز در لبنان زندگی نکرده بود. به هر حال وقتی برومند به ایران برگشت، مدتی دوباره نقش شاهین را بازی کرد، سپس بازی را رها کرد و به مدیریت رفت. در دهه پنجاه رئیس فدراسیون وزنه برداری بود.

آغاز لیگ مدرن ایران

گفتم شروع این فصل مصادف شد با انحلال چند تیم دیگر به جز شاهین. شرایط به گونه ای پیش رفت که در شروع فصل جدید تعداد تیم ها آنقدر کم بود که شبیه لیگ نبود. فدراسیون تصمیم گرفته قوانین را کنار بگذارد و به جای انتقال تیم های صعود کننده از دسته دوم به دسته اول، مسابقه انتخابی بین تمامی تیم هایی که قصد حضور در لیگ برتر را داشتند برگزار کند. تاثیر عبده و دوستان توانمندش در این زمینه را نمی توان نادیده گرفت.
اینگونه بود که پرسپولیس، تاج، پاس و آقاب در مسابقاتی با حضور 44 شرکت کننده به سطح اول رسیدند. به عبارتی پرسپولیس تیم تازه تاسیسی که طبق قوانین باید از دسته دوم شروع می کرد، مستقیم به لیگ برتر رفت. به هر حال وقتی همه افراد مهم کشور برای افتتاح باشگاه بولینگ افراد غیردولتی صف می کشند، طبیعی است که تیم فوتبال آن فرد در دسته دوم بازی نکند. همیشه بدانید که میل سیری ناپذیر به مدرن کردن همه چیز از ویژگی های این دوره بود و دادگاه در این دوره مستقیماً در اموری مانند فوتبال دخالت می کرد. دارایی ها، شاهین و امثال آنها به گذشته گره خورده و با سیاست های جدید ناسازگار است. همانطور که جنبش های مستقل زنان با تلاش دیوان اداره و مدیریت می شوند. به قول گروهی از پیروان نسل های بعدی تاج و استقلال، آیا عبده از اعضای بلندپایه ساواک بود؟
به جز برخی از فرماندهان بلندپایه ساواک یا کسانی که در رویدادهای بزرگ نقش کلیدی داشتند، نامی از کارمندان عالی رتبه این سازمان در جایی ثبت نشده است. یا حداقل در روزهای آخر قبل از انقلاب توانستند اطلاعات را به خوبی از بین ببرند. برای یافتن سرنخی در این باره با مرتضی فرجی که از رهبران نسل اول انقلاب ورزش است و یکی از عجیب ترین چهره های تاریخ به شمار می رود صحبت کردم. بهتر است از زبان خودتان بشنوید که کار او قبل از انقلاب چه بوده است.

عبدو ساواکی بود؟

خیلی خوب. معلوم است که عبده روابط بسیار خوبی با خاتم داشت. گویا از جوانی با هم دوست بوده اند. به عنوان شریک و در همه گزارش های جلسات و اینها، کوچکترین ردی از اختلاف وجود ندارد. ما هم می دانیم که این آقای خاتم رسما نهار می خورد و با شاه شام ​​می خورد. یک بار دیگر باید یادآوری کنم که در 7 مرداد 1331 که شاه می خواست از کشور فرار کند، خاتم خلبان او بود. . این سوال بسیار مهمی است حتی برادر شاه هم می توانست در این شرایط علیه او توطئه کند. چقدر باید به این شخص اعتماد کرد؟ از طرفی مهر داماد شاه هم هست. همانطور که می دانیم همسر او شخص ثالث شرکت CRC بود. خلاصه اینکه عبده، خاتم و پهلوی از جهات مختلف به هم مرتبط بودند.

ارتشباد خاتم و فاطمه پهلوی

پس این عبدو را به ساواک وصل می کند؟ دقیقا نمی توانم بگویم. خاتم از دوستان سپهبد نصیری بود که در 13 سال آخر رژیم پهلوی رئیس ساواک و یکی از خشن ترین رهبران این سازمان بود. معلوم نیست در چه سطحی با هم دوست هستند، اما در هیچ منبع و روزنامه ای خبری مبنی بر تفاوت این دو نفر منتشر نشده است. البته روزنامه ها می ترسند و از نصیری کم می نویسند. بولتن مخصوصی که در تاریخ 5/5/1350 با مهر مخفی در پوشه مخصوص تقدیم شاه شد.
لطفا به متن گزارش و اسامی ذکر شده در آن توجه فرمایید:

در اجرای احضار جلال آهنچیان و پس از مذاکره با وی و تذکراتی که به وی داده شد، وی تمامی اطلاعات وی را در مورد جلسات بازی با حضور برخی از وزرا و مقامات مسئول پذیرفت و در آینده نیز به این امر ادامه خواهد داد. گفت که حدود سه سال پیش یک جلسه منظم حزبی در خانه اش برگزار کرد که در آن بسیاری از شخصیت های نظامی و سیاسی از جمله سرلشکر اویس، سپهبد مبصر، سپهبد خسروانی، سپهبد شفقت، گلسرخی وزیر در آن شرکت کردند. وزیر منابع طبیعی، زاهدی، علی یزیدی، رئیس ستاد عالی جناب اشرف پهلوی، سرهنگ معصومی، معاون وزیر کشاورزی، هادی، امیر ابراهیمی، فریدون سودآور، علی عبده، تقی علوی‌کیا و برخی دیگر از شخصیت‌ها شرکت کردند.
در این مهمانی تعدادی از میهمانان بازی کردند و سرگرم شدند و بعداً این جلسه اساس جلسات بازی شد و این جلسات هر سه شنبه برگزار می شد. البته در جلسات سه‌شنبه هم عده‌ای شرکت می‌کردند، اما در جلسات جدی قمار، خانه من (آهنچیان) یا سپهبد پرویز خسروانی یا علی ایزدی شرکت نمی‌کردند.
چون در جلسات سه شنبه ها که ظاهرا جنبه حزبی داشت خانم ها هم شرکت می کردند جلسات دیگری هم بود که فقط آقایان شرکت می کردند و به همین دلیل اخیرا این جلسات هفته ای دو بار برگزار می شود و تقریباً همه جلسات در منزل سپهبد برگزار می شود. خسروانی. بازی محبوب تر شده است. افراد شرکت کننده در این بازی عبارتند از سپهبد پرویز خسروانی، ناصر گلسرخی وزیر منابع طبیعی، جلال آهنچیان، حسن زاهدی وزیر کشور، منوچهار پرتو وزیر دادگستری، هدایت ذوالفقاری آجودان کشور، پسر اعلیحضرت همایون. شاهنشاه، آریامهر، حدادزاده، تاجر بازار، حسین. وهاب زاده بازرگان علی ایزدی رئیس دفتر، اشرف پهلوی قلی معصومی معاون وزیر کشاورزی و اسکندر آریعلی رضایی و الغنیان نیز در برخی از جلسات شرکت داشتند.
در خصوص میزان برد و باخت جلال، آهنچیان با بیان اینکه میزان برد و در برخی موارد باخت رفته رفته افزایش یافته است، می گوید: در دیدارها می توان 200 تا 300 یا 600 هزار تومان برد یا باخت. مردم معمولاً 50 هزار تومان اول را نقد می پردازند، اما مابقی را 50 هزار تومانی چک می دهند، اما قرار بر این است که هر ماه یکی از چک ها به بانک داده شود و گاهی قبل از اینکه چک در بانک داده شود. ، در صورت برنده شدن مالک می توان آن را به صورت نقدی مسترد کرد.

این سند 7 صفحه است و من یک صفحه شما را می خوانم. بقیه سوالاتی هستند که ربطی به این بحث ندارند و می ترسم گیج کننده باشد.
خب بیایید دوباره این صفحه را بررسی کنیم:
اول اینکه جلال آهنچیان کیست؟ جلال آهنچیان یکی از تاجران ثروتمند تهران و به روایتی ثروتمندترین آنها بود. اواخر دهه 1940 تا اواسط دهه 1950. فردی با چنین ثروتی به طور طبیعی با لایه های اصلی قدرت مرتبط بود. در کنار دوازده نفر از شخصیت های عالی رتبه نظامی در سطح سپهبد و سرگرد ارتش. تا 600 هزار تومان در سال 2047 سال 47 دلار معادل حدود 100 ریال بود. یعنی دوستان در این برنامه قمار تا 60000 دلار برد و باخت کرده اند الان می توان با یک دلار 30 تومان خرید. این سند نشان نمی‌دهد که عبده لزوماً عضو ساواک بوده است، اما نشان می‌دهد که او با حلقه‌های قدرت و رهبران ارشد ساواک مرتبط بوده است. همانطور که گفتم همه اسناد ساواک موجود نیست و امکان بررسی همه آنها وجود ندارد. امیدوارم روزی همه این اسناد در دسترس مورخان قرار گیرد.

فرجی نیز تأیید می کند که عبده فردی لجباز بوده است. این آقای فرجی به من گفت که شایعاتی در مورد میزان قدرت عبده وجود دارد که مایل به انتشار آن نیست. ما کاری به شایعات نداریم. اینکه چنین شایعه ای وجود داشته نشان می دهد که به قول فرجی شرایط به احتمال زیاد است. در قسمت اول برای شما توضیح دادم که قلیچ با دولت به مشکل خورد و به زندان رفت. چپ بود و شاه چپ ها را دوست ندارد و البته ساواک را هم دوست ندارد. قالیچ می خواست با آزادی از زندان ایران را ترک کند. این در آخرین دوره حکومت پهلوی بود. ساواک پاسپورتش را نداد و ممنوع الخروج شد.
قالیچ کمتر از یک سال بعد از ایران رفت. چطوری؟
عبدو گفت اجازه میگیرم. دلیلی برای دروغ گفتن قالیچ خانی وجود ندارد. این مصاحبه حدود ده سال پیش انجام شد و آن زمان بحث عبده و خسروانی آنقدر علنی نبود که هواداران حساس باشند و این فرد مثلاً با دروغ بخواهد به هدفی برسد. یک تحلیل این است که عبده در ساواک بوده یا با اراذل و اوباش ساواک دوست بوده که توانسته اند پاسپورت یکی از قسمت های مهم ممنوعیت خروج از ایران را بگیرند و از آن امتناع کنند. یک تحلیل می تواند این باشد که عبده رفت و در زد و پاسپورت را گرفت.

باشگاه پرسپولیس پیوند مهم و قوی دیگری با ساواک دارد که مطمئناً کمی بعد به آن خواهیم پرداخت. میدونم این به ذهنت خطور کرده

تاریخچه باشگاه پرسپولیس

اولین سال حضور تیم فوتبال پرسپولیس با موفقیت ها و ناکامی های ناگهانی همراه بود. تیم قدرتمند دهداری در اولین دوره لیگ تهران قهرمان لیگ شد و نماینده ایران در جام باشگاه های آسیا بود. این مسابقات در تایلند برگزار شد. بدی آب و هوای تایلند و سفر طولانی باعث شد تا شاگردان دهداری برای مسابقات آماده نباشند و در نهایت از دور گروهی حذف شوند. این دومین دوره مسابقات باشگاهی آسیا بود. اولین مأموریت در سال 1967 صورت گرفت، زمانی که ایران نماینده نداشت. در مجموع 6 تیم حضور داشتند که در این میان تنها نماینده اسرائیل از غرب آسیا حضور داشت. دوره دوم به سال 69 برمی گردد که پرسپولیس حضور داشت و اولین بار بود که مرحله گروهی برگزار می شد. در گروه پنج تیمی مکابی و تویو کوگی ژاپن 6 امتیازی شدند و پرسپولیس با 5 امتیاز حذف شد. دوره اول رو هاپوئل و دوره دوم رو مکابی هر دو از اسرائیل قهرمان شدن.75 757599988 بیشتر از ورزش، سرش تو حساب و کتاب و هرجا که نفع اقتصادی باشه خیلی سر یع تورش رو پهن خواه د کرد.
ل یا همون ایران خودروی خودمون اوایل دهه‌ی ۴۰ تاسیس شد. این شرکت قرار بود فناوری‌های ساخت خودرو روارد کشور بکنه و علاوه بر کار‌ایی، خودروهایی OF ید کنه.
ای ن شرکت رو برادران خیامی، احمد و محمود تاسیس کردن. بود که به‌نوعی نفر اول کارخونه بود، بعد از قهرمانی پرسپولیس تو ج ام باشگاه‌های تهران رفتند سراغ عبدوه. آن زمان ایران ملی کارخونه‌ای کوچیکی بود. در واقع تعداد خودروهایی که در روز تولید می‌کردند، یک رقمی بود. خیامی‌ها اما می‌دونستن دارن چی‌کار می‌کنن و می‌دونستن که اگه بتونن خودروی ارزون‌قیمت کنن، طالب خودرو تو کشور خیلی زیاده. محمود خیامی برای اینکه بتونه اسمی برای شرکتش که اون زمان داشت محصو ل افسانه‌ای خودش یعنی پیکان رو وارد خط تولید می‌کرد، دست و پا کنه می‌خواست باشگاه یه ورزشی راه بندازه. البته درست ترش اینه که بگیم یه باشگاه آماتور داشتن و میخواستن به سطح بالا برسوننش.75757599988 عبدُه و خیامی توافق کردن که برای یک فصل ت جز عزیز اصلی و محمود خردبین به تیم آماتو ر پیکان که تازه به سطح اول رسید ملحق بشن . اما خب داریم درباره ی ۶۰ سال پیش صحبت می کنیم و شاید حتی هوشمندانه هم باشه. حالا میبینیم چرا.

قهرمانی پیکان با ستاره های قرضی پرسپولیس

پرسپولیس به تیمی بسیار جوون تبدیل شد. پیکان هم شد پرستاره‌ترین تیم ایران. اگر عبدُه چقدر پول برای انتخاب تیم تمام ستاره‌های بزرگش مشخص نیست اما اونچه در ادامه تعریف می‌کنم نشون م
پیکان در اون فصل نشد. پرسپولیس هم یازدهم شد. پیکان صحنه پرسپولیس رو هم برد و علی پروین هم گل پیروزی رو زد. این همون فصل که اولین دعوا از دعواهای بسیار دربی اتفاق میفته و وقت پرسپولیس که یه شاهینی قدیمی بود، بعد از مردود 3-0 بازنده می گفت کنن. اما احتمالا هیچ‌کدوم از این‌ها برای عبدوا مهم نبود چون اون داشت آ ینده رو میدید.

بازگشت ستاره ها به پرسپولیس

با پایان این فصل و تمام مدت تفاهم‌نامه‌ای که عبدُه و خیامی امضا کرد، ستاره‌های پرسپولیس به تیم خودشون برگشتن. تغییر بزرگ، رفتن پرویز دهداری بود. میدیم، با تفکرات عبدُه موافق نبود. گفتم، عبدُه آدم کسب و کار بود؛ آدم اقتصاد و پول درآوردن بود. دهداری مشخص کار کنه و نتیجه بر اش مهم نبود. عبدُه ستاره‌ها رو داد به پیکان، دهداری هم رفت سر آغ تیم جوون گارد و اونجا به کارش ادامه داد. حسین فکری. مرحوم حسین فکری یکی از بزرگ‌ترین چهره‌های تاریخ فوتبال ماست که به ایشون هم حتما در اوتسایدرز به صورت جدی پرداخت. اگر خاطرتون باشه تو اپیزود تیمسار خسروانی هم صحبتشون شد. فکری که شاهینی قدیمی‌تر از دهداری بود از دهه‌ی ۳۰ و از دوران دانش‌آموزی ده‌ی افسری با پرویز خسروانی چالش داشت. بعدها که فکری تهران‌جوان رو ساخت و خسروانی دوچرخه سواران رو به این رقابت و تقابل و چالش شدیدتر زد. مربی خوبی هم بود و تیم ملی رو برد به المپیک توکیو که موفقیت بسیار بس یار بزرگی به حساب میومد. و منش حسین فکری باعث شد که با خسروانی شوم ببیند.

حسین فکری

یه کم بعد از اون بازی معروف شاهین و تهران‌جوان که شرحش رفت و ختم به انحلال شاهین شد، خسروانی رئیس سازمان تربیت بدنی و تفریحات سالم شد. میشه آخرین سال ۴۶. مدیریت پروانه تهران‌جوان باطل شد. خاطرتون باشه گفتم پرسپولیس بعد از انحلال چندتا تیم فرصت پیدا کرد ب هجای دسته دو از دسته یک کارش رو شروع کنه.
خسروانی اما همین‌جا بی‌خیال نشد. « اعمال خلاف رویه» بفرست تبعید. تصویر نامه موجودها؛ هیچ شکی درش نیست. نوشته اجرا میکنه تو کار ما بفرستیدش یه شهرستانی یه مدت. کلا خط مشی این دو نفر با هم بسیار متفاوت بود. هرچقدر خسروانی به اشرافی‌گرایی و نخبه‌گرایی نزدیک بود، فکری ساده‌زیست و مردمی بود. همین باعث میشد خسروانی که خودش رو پدرخوانده ورزش میدونست، این نوع نگاه رو مضر بدونه و سعی کنه فکری رو حذف کنه.
این نامه البته در نهایت به جایی نرسید و سرمربی تیم ملی برای چهار سال به کارش ادامه داد. ۱۶ مهر ۱۳۴۵ دو ماه قبل بازی‌های آسیایی ۱۹۶۶ کیهان ورزشی تیتر زد که یه مربی مجار لیست تیم ملی برای این رقابت‌ها رو انتخاب کرده. تو گزارش کیهان ورزشی اومده که یه مربی به نام سوچ که همراه تیم ملی بوده تو اردوهای شوروی به دستور فدراسیون، لیست ۲۵ نفره‌ای داده برای رقابت‌ها و فدراسیون هم گفته این لیست، لیست نهاییه و تمام.

یه مصاحبه‌ی مفصلی کیهان ورزشی با فکری کرده که واقعا قلب آدم از خوندنش به درد میاد. چندین بار تاکید می‌کنه که رویه‌ی اعلام لیست غیرقانونی و غیراخلاقی بوده و خلاصه کلی گلایه و در آخر میگه من برای همیشه از تیم ملی رفتم. یه جایی تو مصاحبه‌ش اینطور میگه:

پسندیده بود که فدراسیون فوتبال تعجیل نمیکرد و شیوه جدیدی را بوجود و حس بی اعتمادی و نا امنی را بمن مربی تیم ملی , دیکته نمیکرد و بدون اینکه با هیئت انتخاب کننده صحبت و یا آنها را عزل کند بی هیچ منطقی دست به کودتا نمیزد و با صادر نمودن یک اعلامیه شرایطی را بوچود نمی آورد که وقتی یک محصل دبیرستانی دلیل آن را از من بپرسد جوابی قانع کننده برای آن نداشته باشم.

حسین فکری دو سه سال درگیر همین حاشیه‌ها بود. تلاش می‌کرد تهران‌جوان رو پس بگیره و خلاصه از زیر فشار رفتارهای فدراسیون بیرون بیاد.
وقتی پرسپولیسی‌ها از پیکان برگشتن، عبدُه می‌دونست که کی رو باید جانشین دهداری کنه. حسین فکری اومد رو نیمکت پرسپولیس، رقیب اصلی تاج و یکی از بهترین تیم‌های لیگ. یه انتخاب برد – برد چه برای فکری و چه برای پرسپولیس.
این انتخاب برد – برد البته نتیجه‌ش برد برای دو طرف نبود. پرسپولیس حسین فکری موفقیتی کسب نکرد و این سرمربی یک سال بعد جدا شد. گفتم، درباره‌ی آقای فکری حرف بسیار هست که به وقتش عرض می‌کنم خدمتتون.
از بحث اصلی‌مون دور نشیم.

پیشرفت CRC به موازات پیشرفت پرسپولیس است

در جریان این فصلی که تیم فوتبال پرسپولیس توفیقی نداشت، عبدُه برنامه‌های اقتصادیش رو پیش میبرد. با کمک سهام‌دارهای دیگه‌ی سی آر سی و البته پولی که از ایران ناسیونال وارد سیستم شده بود، رفتن سراغ توسعه‌ی بولینگ. یادمون باشه این زمان، فوتبال درآمدی نداشت. حداقل درآمدی که بشه باهاش بلندپروازی کنی رو نداشت. مختصر بلیطی فروخته میشد و گاهی کیهان ورزشی پولی بابت استفاده از اسم و عکس تیم پرداخت می‌کرد.
عبدُه جریان ورود پول به باشگاه رو از بخش‌های دیگه راه انداخته بود. یکی از مهم‌ترین بخش‌ها هم بولینگ بود. با بهتر شدن وضعیت اقتصادی کشور و همینطور برنامه‌های بازاریابی بولینگ عبدُه مثل تخفیف و این‌ها، استقبال از این تفریح به شکل چشمگیری بالا رفته بود.
سال ۴۹ عبدُه تصمیم گرفت دستی به سر و گوش بولینگ بکشه. ساختمون مجموعه رو گسترش دادن، وسایل رو به‌روز کردن و یه بخش‌های حاشیه‌ای برای جذب مشتری ایجاد کردن؛ بخش‌هایی مثل بوفه‌ی خوراکی، رستوران، سینما مثلا.
تو بخش جدید ساختمون هم استخر سرپوشیده‌ای ساختن که قیمت بلیطش بسیار مناسب بود. سالن اسکیت برای پولدارها و سالن‌ والیبال و بسکتبال برای قشر متوسط هم ساخته شد. یه بخش محصوص کودکان هم راه افتاد که شامل اسباب بازی‌های بچه‌هایی بود که پدر و مادرشون برای تفریح میومدن بولینگ عبدُه.
مجموعه‌ی این تغییرات بولینگ عبدُه رو از یه باشگاه بولینگ تبدیل کرد به یه مرکز تفریحی اونم برای تهرانی که زندگی بروژوازی یک قشر برخوردار و تلاش بقیه برای کم نیاوردن، داره قاعده‌ش رو عوض میکنه. مرکز تفریحی هم چی میاره برای مالک؟ آفرین؛ پول خیلی خوب.

آلن راجرز و پرسپولیس

در چنین اوضاعی، عبدُه این فرصت رو داشت که بیشتر خرج تیم فوتبال کنه. برای جانشینی فکری، سراغ یه انگلیسی نسبتا شناخته شده در ایران رفت. آلن راجرز کسی بود که پیکان، تیم دوست علی عبدُه رو سال ۴۸ قهرمان جام باشگاه‌های تهران و جام دوستی ایران کرده بود. ما هرچی گشتیم، چیزی از سابقه آلن راجرز به عنوان فوتبالیست پیدا نکردیم. متولد 1924 بود و بهترین سال‌هایی که باید استارت کریر فوتبالش رو میزد، درگیر جنگ جهانی شد. اما در جریان جنگ دوم، جز تفنگدارن کاروان قطب شمال ارتش سلطنتی بریتانیا بود. جالب اینکه هنوز هم زنده‌ست و 97 سالشه. سال 2013 هم یک نشان سلطنتی بابت خدماتش در جنگ جهانی دریافت کرد. قبل از اینکه به پیکان بیاد، در فیلیپین، کشور لسوتو در جنوب آفریقا و اوگاندا مربیگری کرده بود. میشه حدس زد که به عنوان نظامی بریتانیایی در این کشورهای نزدیک به بریتانیا بود و فوتبالدان‌ترین فردی بود که تو این کشورها پیدا میشد. مثلا اولین شغلی که ازش ثبت شده، سرمربی تیم ملی فیلیپینه بین 1962 تا 1963. این بین کم کم رزومه‌ای به عنوان مربی برای خودش ساخت.
وقتی عبدُه سراغ راجرز رفت، راجرز مربی یه تیمی شده بود تو واشنگتن دی سی. راجرز پیشنهاد پرسپولیس رو قبول کرد و شد سرمربی پرسپولیس. شروع راجرز در پرسپولیس فوق‌العاده بود. تیم عبدُه سال ۵۰ تو دومین دوره‌ی لیگ منطقه‌ای قهرمان شد.

بعد از اولین قهرمانی با راجرز، عبدُه یه تصمیم آوانگارد گرفت. اوایل مهر ۱۳۵۱ مدیرعامل پرسپولیس با انتشار بیانیه‌ای تو رسانه‌ها اینطور اعلام کرد:

از این پس تیم فوتبال باشگاه در قالب حرفه ای فعالیت‌های خود را ادامه خواهد داد و از مسابقات باشگاهی آماتور خارج خواهد شد همچنین در نظر داریم با دریافت قطعه زمینی خارج از محدوده شهر، کلنگ احداث یک ورزشگاه 25 هزار نفری را بر زمین بزنیم. باشگاه پرسپولیس در تابستان گذشته بالغ بر 10 هزار بازیکن خردسال را مورد آزمایش قرار داد تا فوتبال را در باشگاه از نو پایه سازی کنیم . تعدادی از این گروه انتخاب شدند و در تیم‌های جداگانه قرار گرفتند که هزینه تعلیم آنان و کرایه زمین برای تمرین رقم قابل توجهی بر دوش باشگاه میگذارد.
ما هرگز تنها نخواهیم ماند و بعید است که باشگاههای دیگر دست روی دست بگذارند و در راهی که به روشنی آینده فوتبال ما را مستحکم و نیرومند میسازد قدم نگذارند در این صورت و با حمایت چند باشگاه معتبر دیگر امر حرفه ای شدن فوتبال توسعه پیدا کند.

آغاز صعود پرسپولیس

سال ۵۱ سال بسیار مهمی برای عبدُه و پرسپولیس بود. ۲۰ فروردین ۵۱ پرسپولیس تو یکی از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین بازی‌های باشگاهی تاریخ ایران به مصاف ناسیونال مونته‌ویدئو رفت. تیم اروگوئه‌ای اون سال قهرمان جام بین قاره‌ای شده بود. ناسیونال حدفاصل ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۲ یعنی چهار سال منتهی به این بازی دوستانه قهرمان لیگ اروگوئه هم شده بود. در زمان انجام این بازی هم قهرمان کوپالیبرتادورس بودن.
بازی به شکل شگفت‌انگیزی با تک گل ایرج سلیمانی به سود پرسپولیس تموم شد و تیم «حرفه‌ای» عبدُه یکی از بزرگ‌ترین پیروزی‌های باشگاهی تاریخ ایران رو کسب کرد.

عکس تبلیغاتی ناجور

این پیروزی اما اصلا برای پرسپولیس خوش‌یمن نبود. دوشنبه چهارم اردیبهشت ۵۱ مجله‌ی جوانان امروز تو صفحه‌ی وسطش که مخصوص چاپ پوسترهای خوش رنگ و لعاب بود عکسی از صفر ایرانپاک یکی از بهترین‌های پرسپولیس در کنار مهناز ندافی مهم‌ترین مدل تبلیغاتی وقت چاپ کرد.

صفر ایرانپاک

ندافی که به اسم کوچیکش مشهور بود دو زانو روی صندلی نشسته، لباسش از بالا پوشیده است و از پایین تا دو وجب بالای زانو و دستش رو روی شونه‌ی ایرانپاک گذاشته. پایین عکس هم تبلیغی از موتور سوزوکی چاپ شده بود.
این عکس طوفانی به پا کرد. بله همه‌مون کلی عکسای خوش‌رنگ و لعاب از فوتبالیست‌های اون موقع کنار مدل‌ها و بازیگرها و خواننده‌ها دیدیم اما تمام اون عکس‌ها بعد از این طوفانی که عرض می‌کنم گرفته شدن. اجازه بدید موضوع رو از گزارش هفته‌نامه‌ی ورزشی – هنری سیاه و سپید روایت کنم که دو روز بعد چاپ پوستر مشهور منتشر شده:

چندی پیش در مجله جوانان , یک عکس رنگی از صفر ایرانپاک و مهناز ستاره سینما , بصورت پوستر رنگی و چهار صفحه ای, چاپ شد و از عکس آن دو بصورت غیر مستقیم, برای یک موتورسیکلت استفاده تبلیغاتی بعمل امد و این توهم برای برخی ایجاد شد که شاید ایرانپاک و مهناز در قبال دریافت وجه, حاضر شده اند این عکس را با یکدیگر بیاندازند. چنانچه اگر دریافت وجه صحت داشته باشد برای صفر ایرانپاک مشکلاتی فراهم خواهد شد. چرا که مقررات فوتبال آماتور , چنین اجازه ای را به فوتبالیست نمیدهد و ….

سپس در جلسه دادگاه تخلف ایرانپاک محرز نشد و از سوی دیگر روشن شد که هنرپیشه مذکور نیز از بابت عکس مورد نظر , پولی دریافت نکرده و بدون چشمداشت مادی, همراه با صفر ایرانپاک در عکس مورد اشاره, حضور یافته است. سپس کمیته ملی المپیک نیز, طی یک جلسه رسمی با حضور ارشدترین مقام (غلامرضا پهلوی) موضوع را, مورد بررسی قرار داد و نتیجه‌ی جلسه مذکور نیز بی‌گناهی صفر ایرانپاک بود.

سپس مدیر باشگاه پرسپولیس, علی عبدُه در واکنش مستقیم , به ایرانپاک تذکر داد که, عکسهایی را که جنبه تبلیغاتی دارد, در اختیار روزنامه ها قرار ندهد. اما ایرانپاک به سخن عبدُه بی توجهی کرد و همین گفتگو باعث شد عبدُه به گوش ایرانپاک سیلی بنوازد. تندی و تشدد عبدُه برای ایرانپاک و دوستان هم باشگاهی اش (آشتیانی – ادیبی و پروین) قابل تحمل نبود از این رو فوتبالیست‌های مورد نظر تصمیم گرفته اند, از باشگاه پرسپولیس استعفا کنند.
تشدد ایرانپاک در برابر عبدُه , قابل پیش بینی بود اصولا خوزستانی ها همانقدر که پر محبت و رئوف هستند تحملشان در برابر اعمال خشونت کم است و ایرانپاک نتوانست تذکر جدی و احیانا خشونت بار علی عبدُه را, تحمل کند. بهمین سبب در مقام پاسخگویی بر آمد و علی عبدُه که سالهای سال است در زمینه مختلف ورزشی یک فرد قاطع بشمار می اید, از حرفهای ایرانپاک بر آشفت و به گوش او سیلی نواخت.

شاید بعضی‌ها ندونن دقیقا صفر ایرانپاک چقدر بازیکن مهمی بوده. ایرانپاک سال ۴۹ با ۱۵ گل تو ۱۱ بازی آقای گل تهران و با ۱۲ گل تو ۱۰ بازی آقای گل مسابقات منطقه‌ای شد. با ۷ گل بهترین گل‌زن تاریخ دربی به حساب میاد و در مجموع ۷۴ گل برای پرسپولیس زده که آمار بسیار خوبیه. اواسط دهه‌ی ۵۰ در کنار پروین محبوب‌ترین بازیکن پرسپولیس بود.

بحران پرسپولیس

بعد از سیلی آبدار عبدُه به ایرانپاک، اوضاع پرسپولیس خراب شد. ایرانپاک، علی پروین مرد سال فوتبال ایران، ابراهیم آشتیانی مرد سال قبل فوتبال ایران و اصغر ادیبی یکی از بهترین هافبک‌های پرسپولیس تصمیم گرفتن از این تیم جدا بشن. پروین به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترهای تیم از ماجرای سیلی خیلی ناراحت بود و می‌خواست جبران کنه.
صحبت حتی به اینکه ایرانپاک بره تاج هم هم کشیده شد. گزارش‌هاش هست تو رسانه‌های وقت. شایعه‌ی خیلی بزرگیه. مثلا فرض کنید شایعه میشد ناصر حجازی مثلا حسن روشن تو اوج فوتبالششون دارن میرن پرسپولیس. میتونست کل فوتبال ایران رو به‌هم بریزه این انتقال.

تاج که قرار بود یه بازی دوستانه با پالمیراس برزیل برگزار کنه، نشسته بود زیر پای ایرانپاک و قصد بلند شدن نداشت. میگن پوسترهایی برای اون بازی چاپ شده بود که توش مژده میداد صفر ایرانپاک رو هم اولین بار می‌تونید تو بازی با پالمیراس ببینید. البته که اون بازی برگزار شد و ایرانپاک بازی نکرد برای تاج.

مدیریت بحران توسط علی عبده

فردای بازی تاج و پالمیراس، عبدُه که اوضاع رو خراب میبینه میره در خونه‌ی ایرانپاک. کلی منتظر میمونه و زنگ و در و این‌ها تا بالاخره میره تو و با مهاجم تیمش صحبت میکنه. از صحبت‌ها گزارش دقیقی منتشر نمیشه اما وقتی دو روز بعدش ایرانپاک میره دفتر دنیای ورزش و خبر افزایش حقوقش رو میده، همه میفهمن که عبدُه تونسته یکی از بهترین‌های تیمش رو راضی به موندن کنه.
اوضاع البته چند وقتی بحرانی میمونه تا اینکه مجله‌ی اطلاعات هفتگی تصمیم میگیره ریش‌سفیدی کنه. چهار بازیکن ناراحت و علی عبدُه به دفتر مجله که جایگاه بسیار رفیعی بین مردم داشت دعوت شدن. برخلاف آشتی‌کنان علی دایی و علی کریمی که هیچ‌کدوم هیچ‌وقت نمی‌خواستن آشتی کنن، این پنج نفر دلشون باهم بود.

خلاصه در جریان یک مراسم پر اشک و پراحساس بازیکن‌ها از عبدُه عذرخواهی کردن که احترامش رو نگه نداشتن و بحث رفتن رو پیش کشیدن و عبدُه هم عذرخواهی کرد که زده تو گوش ایرانپاک. چهار بازیکن تو بغل عبدُه گریه کردن و بحرانی که میرفت تاریخ فوتبال ایران رو دگرگون کنه با آشتی به پایان رسید.

تولد جام تخت جمشید

کامبیز عتبایی رئیس فدراسیون خاطرنشان کرد: جام منطقه و جام حذفی تهران هیچ کمکی به فوتبال ملی نمی کند. تعداد تیم ها بیشتر از آن چیزی بود که در این رقابت ها جمع آوری کردیم. جام تخت جمشید برای رفع این نیاز شروع به کار کرده است.
امسال سال بسیار مهمی برای عبدو و پرسپولیس بوده است. قبل از اینکه به اتفاقات داخل زمین بپردازیم، بیایید نگاهی به اتفاقات دور از باشگاه پرسپولیس در سال 52 بیندازیم. روز شنبه 21 مرداد 1394، کیهان ورزشی اعلام کرد که ورزشگاه اختصاصی 20000 نفری پرسپولیس به زودی افتتاح خواهد شد. این ورزشگاه به عنوان بخشی از تلاش عبده برای حرفه ای کردن پرسپولیس و بی نیاز کردن ورزشگاه امجدیه ساخته شده است. محل ورزشگاه آپادانا بود. کیلومتر دوم جاده کرج. که به راه آهن فروخته شد و اکنون تبدیل به استادیوم راه آهن شده است.
دنیای ورزش نیز در همان روز 21 مرداد گزارشی دارد که در آن نوشته شده است که این ورزشگاه در بازی های آسیایی تهران مورد استفاده قرار می گیرد که در آن زمان سال بعد، و این همان چیزی است که اتفاق افتاد. البته ورزشگاه اختصاصی پرسپولیس به اولین دوره جام تخت جمشید نرسید و آماده نبود. او سعی داشت روی صحبت های بزرگ مدیریتی تمرکز کند و به همین دلیل مصطفی مکری را به عنوان مدیرعامل باشگاه منصوب کرد. فو مکری یکی از نسل اول فوتبالیست های ایرانی بود که با کنار گذاشتن فوتبال در فرانسه تربیت بدنی خواند. او دو بار رئیس فدراسیون شد. جام منطقه ای ایران که پایه و اساس لیگ کشوری را تشکیل داد، با ریاست او در فدراسیون فوتبال آغاز شد. مکری در دوره قهرمانی تیم ملی در جام ملت های 68 و 72 نیز در راس فدراسیون قرار داشت که مرحله دوم مدیریت او بود. خلاصه او مدیر خوبی بود و از او در تاریخ فوتبال ایران به عنوان فرد مهمی یاد می شود. او را به خاطر بسپار

اولین دوره پرسپولیس با تغییرات اساسی در قوانین برگزاری مسابقات آغاز شد. یکی از بزرگترین تغییرات حذف تیم های مرتبط بود. یادتون باشه در قسمت قبل در مورد اینکه تیم های تاج و تیم های نظامی چطور به تیم اصلی کمک می کنند صحبت کردم. پرسپولیس پس از 22 هفته با 15 برد، 7 تساوی و بدون باخت قهرمان شد. تاج با 14 برد، 7 تساوی و تنها یک باخت نایب قهرمان شد. همان باخت تاج، همانطور که احتمالا می دانید، یکی از مهم ترین بازی های باشگاهی تاریخ بود. بله، پرسپولیس در 25 شهریور 52 در هفته هفتم لیگ در ورزشگاه آزادی با نتیجه 6 بر 6 تاج را شکست داد. پشت صحنه و ماجراهای این بازی به قدری مفصل است که در این قسمت حوصله شما سر نخواهد رفت.

اولین قهرمانی پرسپولیس در جام تخت جمشید

پس از پایان این رقابت ها هیچ یک از تیم ها بر خلاف تصور عبده علاقه ای به حرفه ای شدن نشان ندادند و ترجیح دادند همان سیستم آماتوری را ادامه دهند. تاج را در قسمت قبل به تفصیل بررسی کردیم، نیازمندی های سخت افزاری و نرم افزاری آن. پاس هم یک تیم نظامی بود. تیم های جنوبی اغلب به نفت وابسته هستند. خلاصه کسی نیامد.
عبدو کسی نبود که خود را به باتلاق مالی بیندازد و به همین دلیل از رویای یک ورزشگاه اختصاصی دست کشید و ورزشگاه واقع در آپادانا را فروخت. قهرمان 52 و 54 و نایب قهرمان 53، 55 و 56. در سال 57 جام تخت جمشید ناقص بود و پرسپولیس با یک امتیاز اختلاف دوم شد.

رویدادهای مهم غیر فوتبالی

در این بین دو اتفاق بسیار بزرگ غیرفوتبالی در باشگاه پرسپولیس رخ داد. در سال 54 تیم بسکتبال پرسپولیس اولین حضور رسمی خود را در سطح بالای بسکتبال ایران داشت. جام ولیعهد بالاترین سطح بسکتبال داخلی ایران بود که از سال 54 شروع شد. راه آهن مشهد، ذوب آهن اصفهان، پرسپولیس تهران، تاج شیراز، پاس تهران، تبریز ماشین سازی، پرسپولیس گرگان، پهلوی تهران، شهباز اهواز، تاج سنندج. ، همای تهران و پاس کرمانشاه تیم های حاضر در این رقابت ها هستند. بله، در آن زمان سنندج و کرمانشاه در سطح اول تیم بسکتبال داشتند اما تیم های فوتبال آنها در آن سطح نبودند. پرسپولیس در این رقابت ها نتیجه ای کسب نکرد و از گروه خود خارج نشد اما به عنوان یکی از تیم های شرکت کننده در اولین دوره مسابقات ملی بسکتبال ایران تاریخ ساز شد. این تیم ستاره ای بود که مهمترین بازیکنانش مظفر بنی هاشمی، محسن خلخالی و امیر ایلیاوی بودند.

تیم بسکتبال پهلوی

فرمانده ارتش خاتم درگذشت

در 21 سپتامبر 1954، CRC اولین ضربه موجودیت خود را متحمل شد. آن روز سرلشکر خاتم که برای پرواز با بادبادک تفریحی به سد دز سفر کرده بود، سقوط کرد و جان باخت. شایعه شده بود که ساواک غرق شده است، اما چیزی تایید نشد. این بود که این شرکت یکی از طرف های قدرتمند خود را از دست داد.
در آبان ماه سال 55، علی عبده یکی از جذاب ترین هاست های تاریخ ورزش ایران را بر عهده گرفت. بولینگ عبدو میزبان مسابقات بولینگ قهرمانی جهان بود. گفتیم که بولینگ به لطف بولینگ عبدو و برنامه های آن در ایران طرفدارانی پیدا کرده است و برگزاری این مسابقات می تواند تاثیر زیادی در افزایش این طرفداران داشته باشد. نام سازمانی که مسابقات خود را در تهران برگزار کرد جام جهانی بولینگ QubicaAMF بود. این مسابقات بین سال‌های 1965 تا 2019 هر سال برگزار می‌شد. جام شماره یک این ورزش نبود، اما از اهمیت کمتری هم برخوردار نبود. ما در سایت این سازمان مقاله ای دیدیم که به مسابقات 1976 می پردازد. بازار پر تب، ترافیک دیوانه کننده و پشته های زیبا. تهران را نیم قرن پیش اینگونه توصیف می کردند.

پوستر مسابقات جهانی بولینگ که توسط تهران برگزار می شود

این مسابقات طی سه روز برگزار شد زیرا بانک عمران در آن زمان یکی از ثروتمندترین بانک ها به عنوان حامی اصلی بود. نمایندگان مردان ایران ناموفق بودند اما دبی الغانیان به مرحله حذفی در بخش بانوان راه یافت. قهرمانان هر دو جنس از دو جنبه جالب است. این اولین قهرمانی برای یک آمریکایی در مسابقات زنان و همچنین اولین قهرمانی برای Paeng Nepomuceno از فیلیپین بود که یکی از اسطوره های بولینگ محسوب می شود. هر دو در آن زمان 19 ساله بودند. با توجه به اینکه بولینگ رشته ای نیست که سن در آن اهمیت زیادی داشته باشد، جالب است. تا جایی که حتی مسابقاتی در رده جوانان و نوجوانان در تهران و توسط بولینگ عبده برگزار شد.
یک سال بعد و پس از تجربه ورزشی و البته حمایت مالی از برگزاری مسابقات بولینگ، عبده دوباره سیستم مادی را تقویت کرده است. از باشگاهش 8 سالن بولینگ خودکار، یک میدان تیراندازی و یک اتاق هنرهای رزمی به روز رسانی های جدید هستند. روزنامه ها نوشتند که امکانات باشگاه در آسیا بی نظیر است و عبده می گوید متعلق به جوانان و همین صحبت هاست.

انحلال تیم بسکتبال پرسپولیس

البته سال 56 تنها با موفقیت و پیشرفت پرسپولیس و عبده همراه نبود. امسال در واقع سال سیاهی برای بسکتبال پرسپولیس بوده است. عبده در سال 55 به تیم بسکتبال پرسپولیس پیوست و امیر ایلیاوی و محسن خلخالی را به خدمت گرفت. مرکز ایلیاوی بزرگ بود و در کنار نادر کاشانی، محسن خلخالی، مظفر بنیحشمی، امیر سبکتکین و حسن طیبی از مهم ترین بازیکنان آن دوران بودند. البته ایلیاوی با توجه به قدش یا بهتر است بگوییم تفاوت قدی که با بقیه همرزمانش داشت موفق تر از بقیه این ستاره ها بود. ایلیاوی در هر تیمی بود، این تیم قهرمان محسوب می شود.
ایلیاوی قبل از آمدن به پرسپولیس سه فصل متوالی با هما و یک فصل با پهلوی قهرمان شده بود. در سال 55 پرسپولیس مدعی اول بود اما ایلیاوی قبل از بازی هفته گذشته مقابل ریل راه آهن تصادف کرد و نتوانست به بازی راه پیدا کند و پرسپولیس شکست خورد و دوم شد.

در سال 56 همه منتظر قهرمانی پرسپولیس هستند چون اولین ستاره بسکتبال ایران یعنی امیر ایلیاوی را در اختیار دارند و همچنین محسن خلخالی یکی از بهترین دروازه بان های کشور را در اختیار دارند. اوضاع طبق برنامه پیش رفت اما به پایان نرسید.

پرطرفدارترین بازی تاریخ بسکتبال ایران

در 27 خرداد 1356 تخت جمشید راه آهن مشهد به تهران را در خود جای داد. یکی از حاضران در اتاق که روی سکوی تماشاگران بود به من گفت که مسابقه با دو ساعت تاخیر شروع شد زیرا تماشاگران به قدری سیگار کشیده بودند که یکی از رینگ ها را دود گرفته بود. این تماشاگر توضیح داد که در جریان بازی سرداور بارها به دلیل حجم بالای دود سیگار دستور توقف بازی را داده است. یکی از افرادی که در ردیف اول حضار نشسته بود، فروزان دوست دختر محسن خلخالی بود.

مظفر بنی هاشمی محسن خلخالی

فروزان یا پروین خیربخش بازیگر سرشناسی بود که سه سال قبل از این بازی در فیلم معروف دایره مینا بازی کرد و یکی از سوپراستارهای سینما بود. البته بنده خدا در سال 1373 در اوج گمنامی و فراموشی در تهران از دنیا رفت. او را به خاطر بسپار محسن خلخالی علاوه بر اینکه یک بازیکن جوان قد بلند و خوش تیپ بود، خانواده ای از هنرمندان سرشناس نیز داشت. برادرش سعید بسکتبالیست خوبی بود و خواهرش زهرا خلخالی با نام هنری ناهید در موسیقی فعالیت می کرد. برای جوان‌ترهایی که نمی‌دانند ناهید کی بود، ناهید را باید بگویم:

[محتوای تعبیه شده]

من در اواسط بازی گفتم
، هواداران پرسپولیس به شدت به عملکرد دو داور حسن نوربخش و فخرالدین حمزه علیپور اعتراض کردند. حسن نوربخش کارگردان بود. او سال گذشته از دنیا رفت. وی سال ها ریاست کمیته مسابقات و داوران فدراسیون را بر عهده داشت. او مهمترین داور تاریخ بسکتبال ایران بود. در این میان، فروزان که از آسیبی که به دوست پسرش محسن خلخالی وارد شده، سراسیمه از جایش بلند می شود و با فندک به سر حسن نوربخش می زند. به گفته بازیکنان آن زمان، نوربخش داوری بسیار جدی و حتی خشن بود. فندکی که در هد فلاش بازی می سوزد به بحث کشیده می شود. فروزان و بقیه پرسپولیسی ها هیجان زده می شوند، محسن خلخالی، امیر ایلیایی و یکی دو بازیکن دیگر درگیر می شوند. رختکن. پس از رایزنی با مسئولان برگزاری و با توجه به فضای نامناسب اتاق، بازی ناقص می ماند.
چند روز بعد فدراسیون اعلام می کند که امیر ایلیاوی و محسن خلخالی به مدت یک سال از حضور در مسابقات محروم خواهند شد. یعنی دو مهره کلیدی تیم بسکتبال پرسپولیس در نیم فصل و زمانی که مدعی اصلی قهرمانی بودند یک سال محروم خواهند شد. محرومیتی که تا آن زمان بی سابقه بود و تنها سه دهه بعد تکرار شد.
مسئولان پرسپولیس تلاش می کنند تا حد امکان از این محرومیت بکاهند اما موفق نمی شوند. در نهایت عبده که می بیند مهم ترین بازیکنانش را برای این فصل و بیشتر فصل آینده نخواهد داشت و در عمل شانسی برای قهرمانی ندارد، تصمیم می گیرد در بسکتبال و پرسپولیس خرج نکند. تیم بسکتبال منحل شد. او در سال 1956 کاری در فوتبال انجام داد که شاید در فوتبال امروز باور نکنید.

آلن ویتل، اولین خارجی بزرگ پرسپولیس

آلن ویتل در 10 مارس 1950 در لیورپول انگلستان به دنیا آمد. او در سن 12 سالگی وارد آکادمی اورتون شد و تنها 17 سال داشت که برای اورتون در سطح بالای فوتبال انگلیس بازی کرد. او ۱۹ ساله بود که با اورتون قهرمان انگلیس و چریتی شیلد شد. گل Charity Shield اورتون توسط ویتل مقابل چلسی به ثمر رسید. بیل شنکلی نیز در دربی مرسی ساید مقابل لیورپول دو گل به ثمر رساند. عموی او تام دیویس است که در حال حاضر در اورتون بازی می کند.
ویتال در سال 1972 با 100000 پوند در آن زمان به کریستال پالاس رفت. او در پالاس مصدومیت های زیادی را متحمل شد، اما آنقدر خوب بود که هواداران برای او آواز خواندند: “ویتاله را به زمین بفرست، او به آنها نشان می دهد که چگونه گل بزنند”.

ویتل امسال هم به تیم ملی انگلیس دعوت شد اما مصدوم شد و فرصت بازی پیدا نکرد.
او با شفیلد یونایتد قرارداد بست، اما برای آنها بازی نکرد و در سال 1976 به لیتون اورینت رفت. در سطح دوم او خیلی مصدوم بود و وضعیت خوبی نداشت. وقتی وارد ایران شد فقط 27 سال داشت اما با سطح اول فاصله زیادی داشت. او در لیگ دسته دوم انگلیس بازی می کرد و تیمی در انتهای جدول بود. با شخصیت های ورزشی بریتانیایی ما هرگز نمی‌دانستیم که او چقدر قرار است برای آن بپردازد، اما مشکل این است که آن را پرداخت کردند! لیگی که پرسپولیس برای گلزنی در آن مشکل جدی داشت. ویتال اولین بار در 31 مرداد 1335 در جام حذفی مقابل هما برای پرسپولیس به میدان رفت و یک پنالتی به ثمر رساند که منجر به گل شد و پرسپولیس پیروز شد.

یک هفته بعد در 28 آگوست، ویتال برای تیم عبدو در هفته چهاردهم به زمین رفت و اولین گل خود را در دقیقه 7 به ثمر رساند.
ویتاله مشکل گل پرسپولیس را حل کرد اما نتوانست تیمش را قهرمان کند. همانطور که قبلا هم گفتم پرسپولیس در جام تخت جمشید در این فصل دوم شد. آلن ویتال در 16 هفته ای که برای پرسپولیس بازی کرد، 13 گل زد و 4 پاس گل داد. حسن روشن معروف ترین آنها بود که 9 گل به ثمر رساند. پرویز مظلومی هم جوان بود. عادلخانی و حسین فرکی هم حضور داشتند. بزرگ‌ترین نام اما عزیز اسپندار، افسانه ملوانی بود که نام آن زمان ملوان بندر پهلوی بود. او در آن فصل 16 گل به ثمر رساند. بله، 16 گل در 30 بازی. این آقای سپندار در 5 فصل و نیم جام تخت جمشید 37 گل به ثمر رساند و دومین گلزن برتر تاریخ این مسابقات بود. بهترین گلزن تاریخ کیست؟ مرحوم غلامحسین مظلومی با 44 گل.
حالا از موضوع اصلی دور نشویم.
یک بار دیگر خود را مرور می کنیم: علی عبده 56 ساله، بازیکنی که 6 سال پیش قهرمان لیگ برتر انگلیس شد و در این رقابت ها 11 گل به ثمر رسانده است در حالی که پارسال فقط 27 گل به ایران آورده است. مثلاً فرض کنید یک بازیکن چلسی در 27 سالگی وارد پرسپولیس شود.

ویلیام مک کلور ستاره افسرده

حالا بگذارید چیز دیگری به شما بگویم که ممکن است شما را بیشتر متعجب کند. آلن ویتل اولین خارجی نبود که به پرسپولیس و ایران آمد. اولین بازیکن خارجی که علی عبده برای پرسپولیس به خدمت گرفت ویلیام جیمز مک کلور 19 ساله بود. نام او بیلی مک کلور بود. هافبک ذخیره لیورپول که 19 سال بیشتر نداشت.
با او قرارداد سه ماهه بسته شد و قرار شد که بیاید و در صورت رضایت مهراب شاهرخی سرمربی تیم، قراردادش به دو سال تغییر کند. سفر به شمال با اسماعیل هژیرحیمی پور، مدافع پرسپولیس که در ادامه گزارش فوری او در نشریات زرد منتشر شد، برای پرسپولیس هم بازی کرد. 24 شوت به سپاهان که تنها سه دقیقه به بازی فرصت داشت و هفته بعد یک بار 30 شوت مقابل ذوب آهن. این بار 20 دقیقه بازی کرد. مک کلور در بازی با ذوب آهن حتی گل پیروزی پرسپولیس را به رسول کرب زد اما این بازی آخرین بازی او بود. مک کلور که خیلی جوان بود نمی توانست دوری از خانواده اش را تحمل کند و وضعیت روحی اش خوب نبود. او تمرکز زیادی روی تمرینات نداشت و در نهایت پس از پایان قرارداد سه ماهه اش، با درخشش آلن ویتل ایران را ترک کرد.
مک کلور به لیورپول بازگشت و دو سال فوتبال بازی نکرد. سپس به ماجراجویی خود در نیوزلند ادامه داد و تا پایان دوران فوتبالش در سال 1997 در همین نیوزلند بازی کرد. او حتی به تیم ملی نیوزلند نیز دعوت شد. او همچنین 30 بازی داخلی انجام داد. او بازیکن شماره 19 نیوزلند در جام جهانی 1982 بود که در سه بازی ده گل به ثمر رساند و بدون امتیاز حذف شد. بخشی از گروه برزیل، اتحاد جماهیر شوروی و اسکاتلند باشید. مک کلور برای بازی با شوروی فقط روی نیمکت نشست و بقیه بازی ها در فهرست 16 نفره قرار نگرفتند.

زمستان سخت 56

زمستان سال 56 برای عبده زمستانی سرد و طولانی بود. یکی از روزهای پایانی سال، سالن بولینگ عبدو آتش گرفت. آتش سوزی نسبتاً بزرگی که کل بخش بولینگ و سرگرمی مجموعه را به آتش کشید. کیهان ورزشی درباره این آتش سوزی نوشت:

آتش زدن بولینگ عبدو با همراهی انقجار، اهالی خانه های مجاور را به وحشت انداخت. علت اصلی آتش سوزی و میزان خسارت از سوی مراجع ذیصلاح در دست بررسی است.

کاهان ورزشی میزان خسارت وارده به این مجموعه را بالغ بر 20 میلیون تومان برآورد کرد. 20 میلیون تومان در سال 56 که می شود 2 میلیون دلار. اگر با نرخ تورم دلار محاسبه کنیم، این رقم معادل 9.6 میلیون دلار خواهد بود. مثلاً در 30000 تومان ضرب کنید تا بزرگی عدد را بهتر متوجه شوید. مهم ترین دلیل این بود که آتش سوزی سودآورترین قسمت های مجتمع را ویران کرده بود و او از آنجا رفت. به نظر می رسد یک تئوری توطئه است، اما می توان آن را بررسی کرد.
چهار ماه قبل از این آتش سوزی سوزی احمد خیامی برادر محمود خیامی که از بنیانگذاران و مالکان ایران ملی نام بردم و اوایل همان سال تمام بازیکنان پرسپولیس را از عبده قرض گرفته بود برای شراکت به عبده آمد. ماجرا از این قرار بود که احمد خیامی چند سالی با حمید اخوان، موسس فروشگاه های زنجیره ای کوروش شراکت داشت. حتما نام کوروش استورز را شنیده اید; شاید نشنیدی ربطی به افق کنونی کوروش نداشت. با ایده والمارت آمریکایی راه اندازی شد و شامل 14 شعبه در تهران بود. انقلاب که شد آن را مصادره کردند و به همان جایی که به تخت جمشید دادند، یعنی بنیاد مستضعفان دادند. خیامی به عبده گفت آقا 110 میلیون تومان به شما می دهم، بار، سالن بسکتبال، استخر سونا و زمین بازی بچه ها را به من بدهید و من آن را شعبه فروشگاه می کنم. به هر حال آن مکان جایگاه بسیار خوبی داشت و معروف بود.
عدد رو چک کنی 110 میلیون تومن سال 56 ده تومن. خبر به روزنامه ها رسید و نوشتند که آقا این کار را نکنید. هواداران با روزنامه تماس می گیرند تا به عبدو بگویند این کار را نکن. البته خود عبده چندان راضی نبود زیرا در دراز مدت پول بیشتری به دست می آورد و اعتبارش نیز متوسط ​​بود.
خلاصه عبده این پیشنهاد را رد کرد. در همان زمان روزنامه ها نوشتند که فاطمه پهلوی که پس از مرگ خاتم کنترل اموال همسرش را در دست گرفته بود اما معتقد بود وضعیت مالی او بهتر می شود، از رد این پیشنهاد به شدت عصبانی شده است. در هر صورت بخشی از سالن بولینگ متعلق به شرکت بود. البته هیچکس جرات جواب دادن به سوال خواهر شاه را نداشت و تا 10 سال بعد که فوت کرد هیچکس به فکر پیگیری این سوال نبود. خودش آتش زد تا پول بیمه بگیرد، اما بعد. مشخص شد سقف بیمه ای که گرفته شده فقط 4.5 میلیون یا تقریباً یک چهارم خسارت بوده و منطقی نیست. البته همین پول به عبده نرسید بلکه به فاطمه پهلوی رسید. اتفاقی که به شدت این نظریه را تقویت می کند که آتش سوزی عمدی به دستور خواهر شاه بوده است.

وقتی به من گفتند و وقتی دیدم چه بلایی سر باشگاه آمده، آرزو کردم که تمام باشگاه بسوزد تا بتوانم خودم را از آن رها کنم. دلم سوخت، غم و اندوه تمام وجودم را در هم کوبید وقتی دیدم باشگاهی که با تلاش و علاقه ساخته بودم و تمام پولم را خرج کردم و ثروت پدر و مادرم را برای ایجاد آن خرج کردم تا امروز سقوط کرده است. .

عبدو بولینگ در آن زمان 300 کارمند داشت. اکثر کارکنان پس از آتش سوزی شغل خود را از دست دادند. عبده در بیمارستان بستری شد و کار را به حسن فرزین یکی از مدیران باشگاه سپرد. حسن رسولی که پیش از این در بازی های آسیایی تهران از او صحبت کرده بودیم نیز وظایف ورزشی را بر عهده گرفته است. در نهایت وام کم‌بهره مجموعه‌ای بولینگ عبد تعلق گرفت تا کا رهای دوباره شروع شود. شروع سال ۵۷ اما فرصتی برای بازسازی بولینگ نبود. بهار که تموم شد، تابستون داغ شروع شد و حدفاصل شهریور تا بهمن، انق لاب به نتیجه رسید و حکومت ساقط شد.

همایون بهزادی و ساواک!

اینجا وقت خوبیه که درباره اون یکی حلقه‌ای اتصال پرسپولیسِ عبدُه با ساواک صحبت کنیم. یه لحظه چشم‌ها رو ببندید و با من سفر کنید به پاییز ۵۷ در تهران ن. هوای بسیار سرد و خیابون‌ها بسیار داغ. البته امید و آرزو.
دولت بختیار دا ره جستجو می‌کنه ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی رو که دیگه به ​​مویی بسته شده حفظ کنه. و دیگه دارن آخرین فشارها رو میارن که این حکومت از دره پرت بشه پایین.
خلق و خوی زیادی از این قلابی‌ها خیلی تند بود. چرا اینطوری بود و آیا حق داشتن یا نه رو الان کاری نداریم ولی ب ود. این اخلاق تند، باعث ایجاد یه فضای وحشت مضاعف شده بود. فضایی که آدم‌ها می‌ترسیدند با کم‌ترین ارتباطی با حکومت، محکوم به
روزنامه‌های زمستون ۵۷ ر اعلام برائت از حکومت. نه فقط از آدمهای مهم بلکه از آدمهای معمولی. نصیری ر ییس سابق ساواک ندارد و فقط فامیلی‌ها شبیه به همه است. و برای اثبات برخی از شجره‌نامه‌ش رو هم آگهی کرده است. به‌هرحال گروهی از ورزشکارهای شغل دولتی، گروهی تو تیم‌های نظ امی بودن و خلاصه ارتباطی وجود داشت. نیاکیان ستاره‌ی تیم والیبال پرس بود که قبلش تو تاج هم بازی کر ده بود. یه آگهی داد و نوشت که من هیچ کاری با حکومت ندارم. ادعای پذیرفته شد و بعد از انقلاب هم تونست شغلش تو کارخونه‌ی شیشه‌ساز را حفظ کرد.
خلاصه سیل آگهی و مصاحبه بود که میومد. فقط هم ورزشکارها نبودن. مدیرای ورزش هم مصاحبه می‌کردن می‌گفتن آقا ما بودجه رو نخوردیم و خلا درست از این حرف‌ها. لیست خرج کرد فدراسیون والیبال مثلا تو روزنامه ها چاپ شد. که ماه پیش اینقدر چای خریدیم برای فدراسیون.
پروین هم تو روزنا مهها ظاهر شد. ستاره‌ی مهم پرسپولیس به شاه‌دوستی مشهور بود. تو جریان مقدماتی جام جهانی ۹۴ وقتی ژاپن رو بردیم ولیعهد یه دسته گل فرستاد به رختکن تیم ملی. پروین گل از گلش شکفت و به آوردی گل گفت: عالی حضرت چشم مان. حذف بود.
حالا میگفتم
پ روین نسبت به خیلی‌ها وضع بدتری داشت. برای همین آگهی و رفتن به روزنامه بسنده نکرد. رفت پیش آیت‌الله سید محمود طالقانی از مهم‌ترین چهره‌های انقلاب و از کسایی که حرفش به‌شدت توده‌ای انقلابیون تأثیرگذار بود. یه دست خط گرفت با این مضمون:

با تحقیقاتی که از کار و وضعیت روحی و اخلاقی آنها چنین اتفاقی شایس ته این جوان نیست.

یه آگهی هم چاپ بالای این دست خط با این نقل قول از پروین:
را ما همان راه جهانپهلوان است

از تاجی‌های مهم دیگه‌ای که به همکاری با ساواک بود، حسن روشن ب ود. روشن اون زمان الهی امارات بازی می‌کرد. آمد تهران، رفت مقر فرماندهی کمیته انقلاب تو سعدآباد و گفت من آمادم تو هر دادگاهی بگید حاضر بشم و اگر ثابت شد ساواکی هستم اعدامم کنید. علیه روشن هم چیزی وجود نداشت. نهایت چیزی علیه‌ش نیست.75757599888روزنامه‌ی آیندگان از روزنامه‌های چپ و مهم شنبه 23 دی 57 روز گذشته‌ای از ناصرحجازی و حبیب‌زاده گزارشگر مشهور منتشر کرد که آقا ما ساواکی نیستیم.

این خبرنامه‌ی جبهه‌ی ملی تو را از خوانندگان خواهش کرد به لی ست‌هایی که منتشر می‌شود، کاری نکن با آن آدم ملی‌ها و باشن تا تک لیفشان مشخص شود. ۳۵ میلیون ریال درآمد کسب کرده است. همین آیندگان ۲۴ دی یه خبر چاپ کرده با تیتر گفته پول تهران و خلاصه همه نشستن که بخورنش.
خلاصه وضعیتی ب ود. امامعلی حبیبی قهرمان جهان و المپیک و یکی از مهم‌ترین ورزشکارهای ت اریخ مملکت هم یه مدت حفظ بود. رضا سوخته‌سرایی که بعدها قهرمان جهان هم همینطور شد. اینا رو تو دفتر نخست وزیری یا مثلا دفتر یه آدم دیگه زندانی میکردن. مدرکی هیچ غیرمحکم هم پیدا نمی شود برای هیچکدوم. نهایت طرفدار شاه بودن یا مثلا یه شغل دولتی داشتن. 75575999888خود بهزادی این او اخر، اینکه کارمند ساواک رو تایید کرد و گفت چون می خواستن بازیک نهای تیم ملی حقوق یه باشن، هرکی رو فرستادن یه جا که فقط استخ باشه. این البته مسئله‌ی مخفی‌ای نبود و بودن بازیکن‌هایی که شغل داشتن و حقوق می‌گرفتن اما خب سر اون کار نمی‌رفتن. یه کمکی بود به بازیکن‌های ملی. اما جایی سندی وجود نداره که صحبت‌های بهزادی رو تایید یا تکذیب کنه.
علی بهزادی پسر مرحوم بهزادی در جریان دعوای «تاجیا ساواکی بودن یا پرسپولیسیا» که واقعا دعوای مسخره‌ای بود، گفت پدرش از ۱۷ سالگی استخدام اداره‌ی هشتم ضدجاسوسی ساواک بوده. شخصا احساس می‌کنم این ادعا به واقعیت نزدیک‌تر باشه. حداقل بخش استخدام تو ۱۷ سالگی به واقعیت نزدیک‌تره انگار.
حالا این اداره‌ی هشتم کجا هست اصلا؟
ساواک که شروع به کار کرد؛ یعنی آخرای ۳۵، ده تا اداره داشت:

اداره کل یکم: امور اداری

اداره کل دوم: جمع‌آوری اطلاعات خارجی

اداره کل سوم: امنیت داخلی

اداره کل چهارم: حفاظت

اداره کل پنجم: فنی

اداره کل ششم: امور مالی

اداره کل هفتم: بررسی اطلاعات خارجی

اداره کل هشتم: ضدجاسوسی

اداره کل نهم: حقوق

اداره کل دهم: آموزش

اون اداره‌ای که بحث‌های شکنجه رو برعهده داشت و عامل خفقان بود، اداره کل سوم بود.
براساس چارتی که در اسناد ساواک هست، وظایف این اداره‌ی هشتم اینا بوده:
– شناسائی بیگانگان و کنترل فعالیتهای آنها.
– شناسائی مؤسسات و سازمانهای قانونی و غیرقانونی بیگانه و کنترل فعالیت آنها.
– تعیین و تشخیص هدفها و نقشه‌‌های بیگانگان در ایران و روش کار آنها به منظور رسیدن به این هدفها.
– کشف شبکه‌های جاسوسی و اقدامات تدافعی و تهاجمی به منظور خنثی کردن فعالیتهای مزبور.
– کشف فعالیتهای مضره و غیرقانونی بیگانگان مقیم ایران و خنثی نمودن آنها.
– دستگیری و بازجوئی به منظور تشکیل پرونده مقدماتی جاسوسان و عمال و ایادی بیگانگان و ارسال آن به مقامات قضائی مسئول.
تو چارت‌هایی که در دسترس عموم هست از اسناد ساواک فقط مدیرای رده بالای این اداره دیده میشن و خب مجددا نمیشه تایید کرد که بهزادی تا سال ۵۲ که این اداره فعال بود، عضوش بوده یا نه.
یکی از آدم‌های نزدیک به باشگاه پرسپولیس تو اون مقطع که اجازه نداد اسمش رو بیارم، به من گفت که بهزادی کارمند معاونت اقتصادی دفتر ساواک در تهران بوده. مرتضی فرجی هم این مسئله رو تایید میکنه.

چرا اتهام ساواکی بودن بهزادی جدی شد؟

این وسط چندتا مسئله، باعث شد که بهزادی شرایطش متفاوت باشه. یکی از مهم‌ترین مسائل، ماجرایی بود که بعد از دربی رفت سال ۵۴ پیش اومد. ۵ اردیبهشت این سال تاج و پرسپولیس دربی شماره‌ی ۱۷ رو برگزار کردن و تاج سه – یک برنده شد. مرحوم غلامحسین مظلومی دو و مسعود مژدهی برای تاج و مرحوم ایرانپاک برای پرسپولیس گل زدن.
بعد از بازی همایون بهزادی که به خاطر نتایج ضیعف اون فصل با تیم جوون شده‌ش تحت فشار بود و روزنامه‌ها هم می‌گفتن عبدُه داره به اخراجش فکر میکنه،‌ گفت ۴ تا از بازیکن‌های تاج شب قبلش تو خونه‌ی یکی از هوادارای پولدار این تیم جمع شدن و تریاک کشیدن. بهزادی میگفت همسایه‌ها از بوی تریاک شکایت کردن و کار به کلانتری یوسف آباد کشیده. صورت‌جلسه هم موجوده تو همون کلانتری.
کسی حرف بهزادی رو نخرید و کار به جایی رسید که سرمربی پرسپولیس با اسلحه‌ی شکاری که مجوز داشت البته، رفت دم فدراسیون تحصن. میگفت اگه دیر بشه اثر تریاک از خون اینا میپره و باید همین الان تست بگیرید. تهش نتونست کسی رو راضی کنه تست رو بگیرن و از اونجایی که تیم ملی تابستونش می‌خواست بره المپیک، دیگه گفتن آقا برای بازیکن‌های ملی حاشیه نساز و تمومش کن.
بهزادی بحث رو تموم کرد اما یه خورده بعدش یه بحث تازه باز شد:
سرمربی پرسپولیس از کجا ریز ماجرای شب قبل کلانتری رو میدونه؟
اون موقع پرسپولیسی‌ها میگفتن که بهزادی تو شهربانی آشنا زیاد داره. از یه طرف توجیه این بود که خب از همین دوستاش بهش خبر رسیده. این توجیه یه ایراد داره:
یکی اینکه خب اگه از قبل میدونسته قبل بازی میگفت که شانس تست مثبت بیشتر باشه.
مجموع این بحث این شد که یه سری معتقد شدن بهزادی تو ساواک کار میکنه و خب خبرهای اینقدر مهم حتما به ساواک هم میرسه.
کم‌تر از یک روز بعد اعلام رسمی سقوط حکومت پهلوی، بگیر و ببندها شروع شد. یادتون باشه اپیزود قبلی تعریف کردم که چطوری ابراهیم میرزایی و شاگرداش ریختن تو سازمان تاج. از اون طرف یه سری هم افتادن دنبال شکار ساواکی‌ها. کمیته‌ی انقلاب توان ایجاد نظم نداشت. اسلحه تو دست مردم بود و کسی به کسی نبود.

این وسط پرویز بادپا قهرمان بوکس سنگین وزن آسیا تو سال‌های ۱۹۷۵ و ۱۹۷۷ که جزو لات‌های نشونی‌دار تهران بود، با چند نفر رفتن سراغ همایون بهزادی. مهره‌ی چشمگیری بود. از تو خونه‌ش بردنش کمیته ولی جای برای نگه‌داشتنش نبود و برگشت خونه.
یک روز بعد بادپا و تیمش دوباره ریختن خونه‌ی بهزادی و بردنش. این‌بار دیگه بهزادی گیر کرد. بامزه‌ش اینجاست که بادپا یکی دو روز بعد این ماجرا به دلیل حمله به منازل و آشوب‌گری بازداشت. بازداشت بادپا اما کاری به پرونده‌ی بهزادی نداشت. بهزادی موند تو بازداشتگاه کمیته چون گفتم که متهم بود به همکاری با ساواک.
بهزادی در نهایت بیشتر از ۵ ماه تو بازداشتگاه کمیته موند اما چون تو اسناد ساواک چیزی درباره‌ش نبود، آزادش کردن که بره. آزادش کردن که البته تا سال ۷۱ ممنوع‌التصویر بود، از دانشگاه اخراجش کردن و تا مدت‌ها نذاشتن کار کنه.

پرویز بادپا که بود؟

این پرویز بادپا هم آدم عجیبیه. تقریبا اطلاعات درست درمونی ازش وجود نداره. آدم‌هایی که باهاش ارتباط داشتن هم از ترس اینکه مرتبط بشن به یکی از اوباش مهم زمان انقلاب چیزی نمیگن. با پرس‌وجوی زیاد پاتوقش رو پیدا کردیم تو یه استخری وسط تهران. رفتیم اونجا بلکه بتونیم ببینیمش و باهاش صحبت کنیم اما تو همون اول کار کسی که ازش آمار بادپا رو گرفتیم وقتی فهمید چی کاره‌ایم با تهدید و اینا بیرونمون کرد. خلاصه اینم اینطور

شواهد بر بهزادی

البته ماجرای بهزادی به همین جا ختم نمی شود. در تابستان 1350 کتابی به نام ساواک منتشر کرد. این کتاب توسط نویسنده فرانسوی کریستین دلانوا نوشته شده و توسط عبدالحسین نیک گهر ترجمه شده است. گزارشی از شکنجه سازمان یافته ساواک و نقش آن در جامعه ایران. نویسنده برای نوشتن این کتاب با کلی آدام مصاحبه کرده است. افرادی که تعدادی از آنها کارمند ساواک و برخی دیگر زندانی ساواک هستند
یکی از این افراد رضا براهنی است. شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و استاد برجسته ادبیات. ما کاری به این نداریم که چرا براهنی توسط ساواک دستگیر شد.
در صفحه 185 این کتاب سخنان براهنی را اینگونه می خوانیم:

این اولین و تنها جایی است که نام همایون بهزادی به عنوان جلاد در آن ذکر شده است.

این ادعا از دو جهت قابل بررسی است:
. اولی این که اساساً غیر ممکن است کسی شکنجه گر ساواک بوده و به زندگی عادی در ایران ادامه دهد. یا نامش در اسناد می آید و دادگاه انقلاب خطابش می کند و اعدام می شود. یا افرادی که او را شکنجه شده معرفی کردند و او را اعدام کردند. مورد دیگر این است که طرف باهوش بوده و از ایران فرار کرده یا به جایی رفته است که هیچکس از آن خبر ندارد. در نهایت بهزادی هیچ کدام از این موقعیت ها را نپذیرفت.

بنا به شهادت چند تن از همبازیانش، او روحیه شکنجه نداشت و در اعماق وجودش فردی بود که حتی در زندگی شخصی به سختی می توانست حقش را بگیرد، مانند نام های دیگر مخفیانه و در دسترس نبود. این افسر که نمی‌دانست فلان همایون بهزادی همکار او است یا خیر، حضور ورزشکاران در ساواک و حتی شکنجه‌گر بودن برخی از آنها را تایید کرد، اما از ذکر نام این ورزشکاران یا رشته ورزشی آنها خودداری کرد. از او پرسیدم آیا ممکن است کسی شکنجه گر باشد؟ خوب، و نام او برای بیش از چهار دهه در هیچ لیستی یافت نشده است؟ او گفت احتمال این اتفاق نزدیک به صفر است. او توضیح داد که اسناد محرمانه ساواک خیلی سریع به دست کمیته انقلاب افتاد و در مدت کوتاهی همه کسانی که نتوانستند از ایران فرار کنند به دام افتادند. او پاسخ داد که با شناختی که از مسئولین دارم و فضایی که تجربه کردم این امر به هیچ وجه امکان پذیر نیست. عبدالحسین نیک گهر یکی از مهم ترین و معتبرترین مترجمان فرانسوی به فارسی در سه دهه اخیر می باشد لذا شماره
آیا ممکن است در متن اصلی مشکلی وجود داشته باشد؟ کریستین دلانوا محقق و نویسنده آثاری در حوزه جامعه شناسی است. کتاب دیگری درباره انقلاب ایران وجود دارد به نام «خمینی; انقلابی که به آن خیانت شده است.» از نامش مشخص است که در ایران چاپ نمی شود. دلیلی برای چنین اشتباه کوچکی وجود ندارد.
آیا سانسور می تواند چیزی را تغییر دهد؟ صحبت از اوایل دهه 70 است که هنوز سانسور کتاب مرسوم نشده بود، در قسمت هایی از متن کتاب می خوانیم که نویسنده برخی از زندانیان ساواک را برای جامعه خطرناک می داند یا تقریباً در هر کتابی انقلابیون را یاغی می خواند. منطقی نیست سانسورچی اینجا بذاره جای دیگه عوضش کن
اما مهم ترین سوال رضا براهنی داره دروغ نگفت این سوال هیچ وقت قابل جواب نیست می تونیم بگیم چون هست هیچ گزارش مشابه دیگری، شاید بتوان سخنان او را رد کرد، اما باید به خاطر داشت که اجازه دهید درباره یکی از مهم ترین، معتبرترین و معتبرترین چهره های ایران معاصر صحبت کنیم. در عمل، دلیلی برای “دروغ” بودن به شواهد وجود ندارد. آیا شخص دیگری اشتباه کرده است؟ شاید.
برای پایان این بحث، باید دو داستان دیگر را بررسی کنیم. در جریان این درگیری اخیر استقلالی ها و پرسپولیسی ها، اخباری مبنی بر نقل قولی در روزنامه آیدیگان منتشر شد:
شایعات زیادی در شهر شنیده می شد مبنی بر اینکه بسیاری از پاتلی ها و سرطلایی ها کارت های ویژه ای در چنته دارند و با هم در ارتباط هستند. با آژانس های مخفی.
بعد نوشته شد سرطلایی بهزادی. ما گزارشی را که اولین بار این مقاله را نوشت، پیدا نکردیم زیرا کوهی از سایت ها و روزنامه ها تمام یا بخشی از این گزارش را کپی کرده و از آن کاه کرده اند. البته برخلاف نوشته‌های چندین سایت اینترنتی که در چارچوب گزارش 18 یا 19 دسامبر نوشته شده است، این نقل قول در شماره این روزنامه 23 دسامبر آمده است. همان شماره ای که بیانیه حجازی در آن چاپ شده بود. در کنار این بیانیه یادداشتی با عنوان «هدف مشخص است. چهره ها بی چهره می شوند. یادداشت توسط نویسنده امضا نشده است. پیام کلی این است که رسانه ها و مردم مراقب لیست هایی باشند که به نام ساواکی ها منتشر می شود چرا که عده ای با قرار دادن نام ستاره های ورزش در این لیست ها می خواهند این ستاره ها را نابود کنند. اینگونه بخوانید:

آیندگان ادعا نمی کنند که همه ورزشکاران پاک و وفادار به مردم می مانند. همانطور که در سال هایی که هنوز جنبش شروع نشده بود و مردم برای حقوق از دست رفته خود قیام کرده بودند، شایعات زیادی در شهر منتشر شد مبنی بر اینکه بسیاری از پاتله ها و کله های طلایی کارت های مخصوصی در جیب دارند و با آژانس های مخفی در تماس هستند.

نقل قول اصلی می گوید آنها در تماس هستند و گزارش هایی که امروز در رسانه ها خواندیم می گوید که آنها در تماس بودند. چه فرقی می کند اگر در ارتباط بودند ممکن بود در دوران انقلاب پشیمان می شدند و به نوعی خود را نجات می دادند. اما اگر آنها همچنان در تماس باشند، یعنی در تاریخ 23/07/2015، هیچ راهی برای آنها وجود ندارد. از توضیحاتی که از قول افسر فراری ساواک دادم:
در اصل گزارشی که به این نقل اشاره شده است بلافاصله می گوید بهزادی به سر طلا اشاره کرده است. البته کسانی که این گزارش را کپی کرده اند این یکی را هم کپی کرده اند.
در نگاه اول تصور کاملا درست است زیرا لقب همایون بهزادی سرطلایی بوده است. اما یک نکته بسیار مهم وجود دارد. روزنامه آینده در چند شماره آذرماه از صفت «سارتالایس و پاتلیس» برای تعیین محیط ورزشی استفاده کرده است.
به عنوان مثال در مقاله 28 آذر با عنوان «روزهایی که ملتی را با شعار شش، سه، تیغه و … سرگرم کردند» را چنین می خوانیم:

متأسفانه ما روزنامه‌نگاران در طول این سال‌ها از قهرمانان نیمه خدا ساخته‌ایم و متأسفانه برخی از این ساردوتالی‌ها و پاتالایی‌ها و این کودکان تلخ و شیرین در صحنه‌های زندگی افراد ضداجتماعی بوده‌اند.

می توان گفت خوب، اینجا هم در مورد بهزادی بود، اما تکرار این صفت در دو مقاله که احتمالاً از همان نویسنده است، ممکن است نشان دهنده این باشد که او از این صفت خوشش آمده و از آن استفاده کرده است. حالا یا اداره هشتم یا معاونت اقتصادی، اما ادعای دست داشتن او در شکنجه ادعای بسیار ضعیفی است و هیچ مدرکی برای اثبات این ادعا وجود ندارد.

مهاجرت مجدد عبده از ایران

علی عبده بی سر و صدا در همان جمعیت ایران را ترک کرد. مانند بسیاری دیگر، او دارایی های خود از جمله بولینگ و شرکت CRC را پشت سر گذاشت و به امید آینده ای نامعلوم راهی آمریکا شد. وضعیت سلامتی او بسیار ضعیف بود. به طوری که حدود یک سال بعد در روز یکشنبه 9 دی 1358 در حالی که تنها 56 سال داشت در جکوزی منزلش دچار سکته قلبی شد و درگذشت. پرسپولیس چند ماه قبل از فوتش در مرداد ماه قهرمان جام شهید مهدی اسپندی شد که اولین جام فوتبال دوران جدید بود. اخباری در مورد مرگ آقا تختی به دست آمده که نشان می دهد عبده و عطارپور از اعضای ساواک عامل ترور او هستند. البته این سازمان با مجاهدین خلق که ما می شناسیم فرق دارد. ما هیچ چیز جدی از آنها پیدا نکردیم. در انتخابات مجلس اول شورای اسلامی بیانیه دادند و از نامزدهای حزب جمهوری اسلامی حمایت کردند. در مرداد ۱۳۹۷ خبرگان بیانیه ای دادند و بار دیگر از نامزدهای حزب جمهوری اسلامی حمایت کردند. این تمام چیزی است که در مورد آنها می دانیم. بعداً از اسنادی که مدعی هستند خبری نشد. اساساً اکثر نزدیکان آقای تختی و همچنین کسانی که در ماجراجویی های او هستند، قتل او را باور ندارند. جاش فعلا اونجا نیست ولی در کل فرضیه خودکشی آقاتختی خیلی قوی تر از قتله. البته کارکنان خبرگزاری سپس به این شایعه دامن زدند که عبدو ساواکی است.

فرزندان عبده

علی عبده سه فرزند داشت. رضا، سالار و یک دختر از همسر اولش به نام رجینا. به گفته اعضای خانواده اش، عبده پدری خشن و دیکتاتور بود. مخالفت فرزندانش با عقایدش را نمی پذیرفت. همسر دوم عبده، هما، درباره اخلاق او به بی بی سی فارسی گفت:

پدر رضا دوست خوبی بود اما نه شوهر خوبی بود و نه پدر خوبی. علی تاجر موفقی بود، اما زمانی که در کنار خانواده نبود بیشتر به مسافرت می رفت.

ما چیزی در مورد رجینا عبدو نمی دانیم. حتی نام مادرش هم در هیچ گزارشی ذکر نشده بود. اما رضا و سالار معروف شده اند. رضا پسر بزرگ خانواده هفت هشت ساله بود که عاشق ویولن شد اما پدرش دوست داشت ورزشکار شود. از آنجا اختلافات بین پدر و پسر شعله ور شد. رضا 9 ساله بود که نمایشنامه های کوروساوا، استاد فیلم و تئاتر ژاپنی در انگلستان را دید و عاشق تئاتر شد. اتفاقاً خانواده عبده بسیار ثروتمند بودند و تابستان ها برای تفریح ​​به انگلستان می رفتند.

داستان زندگی رضا عبده

رضا در 14 سالگی اولین دفتر شعر خود را منتشر کرد و با تفسیر نقشی بسیار کوتاه در جشنواره هنر شیراز اولین قدم هایش را در تئاتر برداشت و آمریکا را با خود همراه کرد. رضا سعی کرد کار تئاتر خود را ادامه دهد اما حدود یک دهه و پس از فوت پدرش با مشکلات مالی زیادی مواجه شد. در این بین پدرش متوجه شد که او همجنس گرا است و تمام ارتباطاتش قطع شد. در سال 1983 آلن ماندل، کارگردان و بازیگر مشهور، او را به همکاری دعوت کرد و زندگی او را تغییر داد.

رضا به قدری با استعداد بود که در همان سال لس آنجلس تایمز بررسی مفصلی از آثار او نوشت و پنج سال بعد او را به عنوان یکی از بهترین کارگردانان سال برگزید. آن را پدیده صحنه‌پردازی تئاتر نامید. او آثار آوانگارد و انقلابی تولید می کند. به عنوان مثال، تئاتری به نام “قانون بقا” وجود دارد که در آن همه بازیگران با حرکات دیوانه کننده خود برخورد می کنند. در نگاه اول نامفهوم است، اما مردم زمان آن را به خوبی درک کردند. قانون بقا در واقع بازگویی داستان جفری دامر، یکی از مخوف‌ترین قاتلان زنجیره‌ای آمریکایی است که دهه‌هاست در کار قتل، تجاوز و معلول کردن مردم بوده است. وی در 11 می 1995 درگذشت.

داستان زندگی سالار عبده

سالار عبده، برادرش نیز همین مسیر را در زندگی دنبال کرد. سالار نویسندگی را انتخاب کرد و باید گفت استعداد بسیار خوبی در این زمینه دارد. گفتگوی کوتاهی داشتیم. در ابتدا حاضر به مصاحبه شد، اما با دیدن سوالات نظرش تغییر کرد. فکر می کنم او نمی خواست به مسائل مربوط به ساواک و دیگران بپردازد. در هر صورت،
سالار عبدو که در حال حاضر استاد دانشگاه سیتی کالج نیویورک است و در آنجا نویسندگی خلاقانه تدریس می کند، رمان های زیادی نوشته یا ویرایش کرده است. بیشتر آنها به ایران اشاره دارند و چند مورد از آنها از جمله «تهران در غروب» درباره ایران است. سالار عبده در سال های اخیر برای بازپس گیری اموال پدرش دست و پنجه نرم کرده است.

به همین منظور او چندین بار به ایران سفر کرد اما در نهایت کاری از پیش نبرد. فرجی که گفتم یکی از مدیران باشگاه قبل از انقلاب بوده و کاملا از مسائل مربوط به مالکیت و مالکیت عبده مطلع است، به من گفت سالار می تواند به اینجا بیاید و املاک پدرش از جمله باشگاه پرسپولیس را بگیرد. یا می تواند به دادگاه بین المللی مراجعه و درخواست استرداد اموال و اخذ معادل دارایی های بلوکه شده ایران کند. احتمالا این بنده خدا حوصله این همه مشکل را ندارد البته. به هر حال

پرسپولیس بعد از انقلاب

پس از انقلاب، ساکنان تخت جمشید به دو دسته تقسیم شدند. گروهی از انقلابیون از جمله دادگان، زادمهر، پنجعلی، مایلیکوهن و جعفری و گروهی دیگر که چندان وابستگی انقلابی ندارند. تیم بی مالک پرسپولیس محمد دادگان 24 ساله را به عنوان نماینده خود برای ارتباط با بالا انتخاب کرد. همونی که 23 سال بعد رئیس فدراسیون فوتبال می شه.
کمی بعد انقلابیون جدا می شوند و می روند و تیمی به نام پرسپولیس آزاد تشکیل می دهند. هدف آنها این بود که بگویند ما پرسپولیس آزاد هستیم و آنها پرسپولیس دربند و طاغوتی هستند.
تا سال 59 دادگاه انقلاب به طور مخفیانه از خانه برخی بازیکنان سرقت می کرد و در پاییز همان سال با بازگشت پنج علی و مایلی کهن به پرسپولیس، پرسپولیس آزاد منحل شد. در پایان سال جاری، بنیاد مصطفان که چند ماه پیش ایجاد شده بود، سالن بولینگ عبده را به نفع مستضعفان انقلاب مصادره کرد. بعدها تخت جمشید به سازمان تربیت بدنی واگذار شد و به نام شهید چمران نامگذاری شد. مصطفی چمران تازه شهید شده بود. بازیکنان این تغییر را نپذیرفتند و به عنوان شهید چمران وارد زمین نشدند.
پرسپولیس فینالیست لیگ تهران شد. لیگ داخلی به دلیل جنگ تحمیلی تعطیل شد. در پایان این فصل محمد دادگان که از انقلاب و داستان های پرسپولیس آزاد خبری از او نبود پیدا شد. دادگان همیشه به رژیم نزدیک بوده تا این اواخر که یهو ساز با آن مخالفت کرد اما نمی توان حدس زد که در این سه سال کجا بود.
می گویند دادگان یک روز به تمرین می رود و می بیند که محراب شاهرخی تیم را تمرین می دهد. با توجه به اینکه مردی قد بلند بود و ریشی داشت که به او احترام انقلابی می داد، جلو رفت و سوت شاهرخی را گرفت و به علی پروین داد. اتفاقاً علی پروین بیش از دو دهه است که مالک رسمی و غیررسمی پرسپولیس می شود. دادگان نیز 8 ماه بعد در حالی که تنها 27 سال داشت از فوتبال خداحافظی کرد. وی چهار سال زیر نظر این وزارتخانه بود. سپس جنگ سهم شروع شد و سازمان تربیت بدنی پیروز شد. جایی در وسط نام پرسپولیس رسما اما غیررسمی به پیریز تغییر یافت. گروهی که مدعی مالکیت پرسپولیس بودند، شرکتی به نام پیریزی به ثبت رساندند و اقدام به واگذاری باشگاه به آنجا کردند که موفق نشدند. بیش از یک دهه تلاش طول کشید تا تلویزیون ملی و رسانه دولتی با استفاده مجدد از نام پرسپولیس موافقت کنند.

پرسپولیس در دهه 70

مجتمع بولینگ عبدو بعداً به بخش خصوصی فروخته شد و اکنون دارای یک سینما و بسیاری از تفریحات دیگر است. و البته تابلوی بولینگ بسیار بزرگ که از دور قابل مشاهده است. در این سال ها خانواده عبدو برای تصاحب پرسپولیس و بولینگ تلاش کردند. هواداران هم به دنبال بولینگ و سریال های دیگر بودند تا به پرسپولیس برسند و بتوانند از درآمد آن استفاده کنند، اما هرگز این اتفاق نیفتاد. چه ثروت و چه تجهیزاتی وجود داشت اما هر کدام به نوعی از استقلال و پرسپولیس گرفته شد. امیررضا خادم، معاون سابق وزیر ورزش و یکی از ورزشکاران نزدیک به لایه‌های بالای قدرت سیاسی، در سال 1388 در گفت‌وگو با فرهاد اشوندی برای خبرآنلاین، آب پاکی را روی دست‌هایش می‌ریخت:

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا