چرا به فارابی معلم ثانی می گویند فلسفه دوازدهم

ابونصر فاابی یکی از فیلسوفان پس از ارسطو و افلاطون است که در میان آنان ارسطو را معلم اول و فارابی را معلم دوم می نامیدند.

ابو نصر فارابی

عنوان معلم را اعمال کنید. از مسلمانان تا ارسطو

شايد در ابتدا لازم به ذكر باشد كه لقب اولين معلم را مسلمانان به ارسطو دادند نه يونانيان; و استفاده از این عنوان توسط فیلسوفان و اندیشمندان غربی به طور کلی ناشی از نفوذ آموزه های اسلامی در غرب است. عنوان معلم به معنای خاصی که اکنون به آن نسبت داده می شود، رابطه مستقیمی با دیدگاه اسلام به علم و آموزش دارد و نمی توان آن را صرفاً برگرفته از منابع یونانی دانست.

دلایل خواندن «استاد» فارابی

هرگاه به مراجع اسلامی اعم از قدیم و جدید مراجعه می کنیم، درمی یابیم که در مورد معنای واژه معلم و چرایی لقب معلم دوم فارابی، اقوال مختلفی وجود دارد که می توان آنها را به چهار دسته تقسیم کرد.

1- با فضیلت ترین فیلسوف بعد از ارسطو

کسانی که می گویند چون فارابی بعد از ارسطو با فضیلت ترین فیلسوف و استاد اولی مفسر بزرگ بود، پس او را معلم دوم می خوانند. از صاحبان این نظر می توان از دانشمندانی چون محمد لطفی جمعه، نویسنده معاصر مصری و دبور محقق هلندی نام برد. ایراد اصلی به این نظریه این است که توضیح نمی دهد که چرا خود ارسطو را «معلم اول» می نامند و اینکه آیا صرف مفسر بودن یا داشتن مقامی معتبر در فلسفه ملاک انتساب این عنوان بوده است، چرا ابن رشد شاید بزرگترین مفسر تاریخ ارسطو باشد یا ابن سینا از برجسته ترین فیلسوف مکتب مشایی به عنوان معلم دوم نام نبرده است.

2- تسلط و مهارت فارابی در منطق

گروهی از دانشمندان قدیم و جدید که دلیل این لقب را تسلط فارابی در علم منطق و حتی لقب استاد اول ارسطو می دانند، حاصل موفقیت او در صورت بندی منطق صوری است. ابن خلدون در مقدمه معروف خود به این مشکل اشاره کرده و می گوید:

«و امام این مذاهب، آن که سؤالات و علوم فرعی و صف حجاج را مطرح کرد، در آینده ارسطو مقدونیه است، من مقدونیه، من از سرزمین روم، من هستم. شاگرد افلاطون و او استاد اسکندر و یسمونا: المعلم الاول الالطاق یعنی معلم فن منطق، به من ظلم مکن قبله نجیب است و او مرتبه اول است. قوانین و استوفی از سؤالات و بهترین بسط است و او از این حیث قانون بهترین است.

این نظر در میان دانشمندان معاصر نیز رواج دارد، چنانکه ابراهیم مدکور، از مشهورترین صاحب نظران حوزه فلسفه فارابی، در موارد مختلف به آن اشاره کرده است.

بی تردید لقب «معلم» با علم منطق – که مبنای و مقدمه تعلیم همه علوم محسوب می شود – ارتباط دارد; اما این نمی تواند تنها علت باشد. چون استادان بزرگ منطق پس از فارابی چنین عنوانی به دست نیاوردند و برعکس میرداماد – که بعداً به آن پرداخته خواهد شد – با اینکه منطق دان به معنای خاص نبود، به عنوان معلم سوم شناخته می شد.

3- موفقیت فارابی در ایجاد مکتب جدید

گروهی از دانشمندان مانند نجار هستند که لقب فارابی را به دلیل موفقیت وی در ایجاد مکتب جدید فلسفی می دانند و حتی او را اولین فیلسوف اسلامی می دانند. البته اهمیت فارابی در تاریخ فلسفه اسلامی و صورت بندی فلسفه مشایی به شکل خاص تاریخی آن بر کسی پوشیده نیست; اما باز هم این را نمی توان تنها دلیل اعطای عنوان «معلم دوم» به او دانست. سایر بزرگان مانند سهروردی که پایه گذار مکتب فلسفی بودند چه کسانی بودند؟ یا کندی که قبل از فارابی فلسفه اسلامی را پایه گذاری کرد. پس بی تردید همین امر ساده در رأس یک مکتب فلسفی و تأسیس مکتب خاصی نمی تواند دلیل لقب استاد دوم به او باشد.

4- مبین و اصطلاح شناس آثار ارسطو

در پایان شایان ذکر است نظریه ای که از دیرباز توسط برخی مورخان و مؤلفان کتب اسلامی مانند حاجی خلیفه بیان شده و توسط جمعی از علمای معاصر مانند ضیاء اولکان و محمدعلی مترجم تبریزی تکرار شده است. ، مؤلف ریحانه الداب. آنها معتقدند چون فارابی مفسر و مصلح ترجمه های ارسطو بوده و آن را تعلیم دوم می نامند، او را معلم دوم می نامند.

بی گمان این نظریه نیز در خور تأمل و تأمل است و نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت، زیرا هر گاه این سؤال مطرح می شود که چرا نوشته های ارسطو را نخستین تعلیم و خود حکیم را نخستین معلم نامیده اند و چرا میرداماد را بعداً نامیده اند؟ معلم خوانده است، بدون آوردن کتابی به نام «آموزش سوم»، به این نتیجه می رسیم که این دلیل نیز نمی تواند کاملاً راضی کننده و قانع کننده باشد.

5- رابطه لفظ استاد با تدوین علوم و طرق آنها

با توجه به گفتار پیشینیان و علمای معاصر، لازم است به تعریف رایج بسیاری از علمای بزرگ معاصر ایران پرداخته شود، یعنی معلم در اصطلاحی که اکنون مطرح می شود، به شخصی اطلاق می شود که در واقع حدود را تعیین می کند. علوم و روشهای مختلف کسب دانش را در سلسله مراتبی قرار می دهد که وحدت و تداوم دانش و شاخه های آن را حفظ می کند. از یک سو توجه به اهمیت توحید در تعالیم اسلامی و تداوم علوم در اسلام که مانند شاخه های درخت همیشه به تنه وحی قرآن متصل است و از سوی دیگر. با توجه به سهم ارسطو و فارابی در تقسیم‌بندی علوم و تدوین روش‌های علمی گوناگون در تمدن‌های یونانی و اسلامی، صحت این نظر بیشتر آشکار می‌شود.

سهم ارسطو و فارابی در تدوین منطق و روش

ارسطو اولین فیلسوف یا دانشمند یونانی نبود، بلکه اولین کسی بود که روش شناسی علم را در منطق خود روشن کرد و علوم را که شامل ایجاد وحدت و تداوم همزمان بین شاخه های علم بود تقسیم کرد. در اسلام اگرچه کندی و شاگردانش قبل از فارابی شروع به تألیف کتب منطقی کردند و خود کندی رساله مهمی به نام «فیه طاعت العلوم» در طبقه بندی علوم نوشت که به سرعت فراموش شد، اما این تلاش ها جنبه داشت. جست‌وجوی و کاوش در مسیر کمالی که هنوز به شکل عمیقی نرسیده بود که بتواند تمدن اسلامی را تحت تأثیر قرار دهد. اما در مورد فارابی اینطور نبود. همانطور که محقق برجسته معاصر آثار فارابی، دکتر محسن مهدوی، بارها اشاره کرده است، فارابی در واقع پدر منطق اسلامی است و با توجه به اهمیت منطق در علوم اسلامی، باید او را صاحب روش شناسی علم دانست. به شکل مدون آن .

تاثیرات آمار در زمینه های مختلف

از سوی دیگر فارابی صاحب کتاب بسیار معروفی در تقسیم علوم به نام احصاء العلوم است که نه تنها در جهان اسلام، بلکه در غرب نیز شهرت یافت و در برنامه دانشگاه تأثیر بسزایی گذاشت. در مغرب این کتاب سرآغاز تلاش گروه بزرگی از متفکران اسلامی برای سامان دادن به علوم و تقسیم آنها و ایجاد هماهنگی و هماهنگی بین عقل و ایمان یا فلسفه و دین بود. تلاشی که بعدها توسط بزرگانی چون ابن سینا و نویسندگان رسائل معروف به اخوان الصفا و خواجه نصیرالدین طوسی و در نهایت افراد بعدی مانند ملاصدرا دنبال شد. اهمیت ویژه این کتاب در میان دیگر آثار فارابی را نمی توان نادیده گرفت. به گواه برخی از قدیمی ترین منابع تاریخ اندیشه و کتب علمای اسلامی.

پیوند آثار فارابی با روح تمدن اسلامی

چه آثار منطقی فارابی که اساس این علم است و چه مقدمه علم در تمدن اسلامی و کتاب احصاء العلوم او بیش از هر چیز به توجیه و تعریف روش های مختلف می پردازد. دانش و ارتباط علوم حاصل از این روش ها و ارتباط این علوم با جنبه های مختلف معارف اسلامی و نیز با یکدیگر. با توجه به روح ويژه اي كه بر تمدن اسلامي حاكم است، تمام شئون آن مربوط به اصل توحيد است و به دنبال بيان و تجلي اين اصل در ابعاد مختلف زندگي بشر، بديهي است آنچه فارابي در تمدن اسلام و ارسطو انجام داده است. قبل از او در یونان از نظر اسلام به قدری اساسی بود که باید برای کسانی که این مهم را انجام می دادند عنوان خاصی قائل شد و حتی ارسطو یونانی را اولین معلم از دیدگاه اسلام می نامیدند. و این لقب حتی فراتر از مرزهای تمدن اسلامی نیز او را همراهی خواهد کرد.

ظهور سومین معلم در عصر صفویه

تاریخ بعدی تمدن اسلامی مؤید این نظر است; چون دیگر به هیچ کس استاد نمی گفتند. با این حال، تا زمان صفویه که جهان تشیع برای اولین بار خود را در یک وحدت متمایز سامان داد و در واقع فصل جدیدی در تاریخ اسلام گشوده شد، علوم مختلف رشد شگفت انگیزی را تجربه کردند. در این شرایط جدید و در دامان این یکپارچگی دینی جدید، میرمحمد باقر داماد که با تأسیس «مکتب اصفهان» توانست با فلسفه و علوم عقلی پیوند بخورد و نظم جدیدی به آن بخشد، بار دیگر این عنوان را دریافت کرد. «معلم» و او را «معلم ثالث» می نامیدند، حتی خود او نیز چندین بار در آثارش از ابن سینا با عنوان «شریک رهبری» یاد می کند و فارابی را «شریک در تربیت» می خواند.

فارابی الگوی فرهنگی متفکران اسلامی است

بزرگداشت فارابی در جهان و ایران فرصتی است تا او را الگوی متفکران معاصر اسلامی به طور عام و ایران به طور خاص بدانیم. فارابی در دورانی زندگی می کرد که تمدن اسلامی به دلیل ترجمه های گسترده دانش تمدن های مختلف از زبان های مختلف با علوم گوناگون و روش ها و فلسفه های مختلف مواجه بود. او در نظم بخشیدن به علوم و ایجاد پیوند و وحدت بین علوم گامی اساسی برداشت و آنها را عمیقاً از آن خود ساخت و عامل سازنده و خلاق این علوم قرار داد. در عین حال از ایجاد بی نظمی و هرج و مرج در زندگی فکری و فکری مسلمانان جلوگیری کرد.

امروز با هجوم علم غرب به مرزهای فرهنگی و جغرافیایی کشورهای اسلامی از جمله ایران، هرکس به فکر آینده فرهنگ خود باشد، وظیفه ای شبیه به آنچه فارابی در پیش داشت، می بیند. متفکران این زمان به عنوان متفکران جامعه موظفند بین علوم پیوند برقرار کنند و بین علوم و نیز بین این علوم و فرهنگ مبدأ آنها وحدت ایجاد کنند. به همین دلیل است که اندیشه و طرز تفکر فارابی برای نسل معاصر از اهمیت ویژه ای برخوردار است و معلم دوم، متفکری زنده است که تأثیرش هنوز محسوس است. در واقع جهان اسلام بیش از هر چیز به «معلم چهارم» نیاز دارد که بتواند انسان امروز را از پیچ و خم دنیای فکری آشفته دنیای امروز نجات دهد.

به این بررسی امتیاز دهید

با سلام خدمت دوستان عزیز مرکز . . ! ! !

در این قسمت قصد داریم مروری بر مطالب و نکات درس نهم فلسفه دوازدهم یعنی ((آغاز فلسفه)) داشته باشیم.

مهرشاد ایمانی نسب

دانشجوی پزشکی قانونی دانشگاه علوم پزشکی قانونی تهران

رتبه 16 منطقه دو – آزمون انسانی 1400

13 قرن از توجه و معرفی فلسفه در جهان اسلام می گذرد. توجه به فلسفه نتیجه ((حیات فکری)) و ((حیات علمی)) بود که منجر به ((حیات فلسفی)) در جهان اسلام شد.

زندگی فکری: وقتی مردم به عقل و اندیشه توجه کنند. برای اینکه عقلانیت بخشی از فرهنگ عمومی جامعه باشد ((زندگی عقلانی)) شکل می گیرد.

حیات علمی: توجه به عقل و اندیشه موجب حرکت به سوی علم و دانش و رشد شاخه های مختلف علم و (((حیات علمی))) می شود.

حیات فلسفی: یکی از شاخه های حیات علمی (حیات فلسفی) است که برخی از دانشمندان (فیلسوفان) به آن می پردازند.

او اولین فیلسوف مسلمان (ابو یوسف یعقوب بن اسحاق کندی) است که حدود 270 کتاب و رساله فلسفی نوشته است.

از نظر تاریخی، حیات فکری مقدم بر حیات علمی و حیات فلسفی است، اما زمانی که این سه پدید آمدند، متقابلاً بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند و تقویت می‌کنند.

زمینه اول (وجود حیات فکری در جهان اسلام): وجود حیات فکری و وجود عقلانیت و احترام به عقل، زمینه رشد فلسفه را در جهان اسلام فراهم کرد. حیات فکری مسلمانان با ظهور اسلام و تشکیل جامعه اسلامی آغاز شد. پیامبر اکرم و قرآن ((حیات عقلانی)) را در جهان اسلام برقرار کردند.

حوزه دوم (مناظره های اعتقادی): بحث و گفتگو در مورد مسائل مربوط به عقاید از زمان پیامبر آغاز شد. این موضوعات که موضوعات فلسفی بود، باعث ظهور دانشمندان قرن اول هجری شد که در امور دینی مانند اثبات وجود خدا، وجوب معاد، جبر و اختیار تبحر داشتند. دانشمندانی که با استدلال و منطق در مورد مسائل دینی بحث می کنند ((متکلمان)) نامیده می شوند. حیات فکری مسلمانان از آغاز اسلام آغاز شد و پس از دو قرن به ((زندگی فلسفی)) منتهی شد.

زمینه سوم (نهضت ترجمه): نهضت ترجمه از قرن دوم هجری آغاز شد و نقش مهمی در شکل گیری حیات فلسفی در جهان اسلام داشت. نهضت ترجمه به دانش فلسفه محدود نشد. اما علوم مختلف مانند منطق، فلسفه، نجوم، ریاضیات، سیاست و . . مشمول

📌 نکات تست 📌

✔ دو حکیم کتاب ((الجمعین بن راعی الحکیمین)) افلاطون و ارسطو هستند و این کتاب اثر فارابی است.

✔ از نظر فارابی هدف جامعه و مدینه باید سعادت دنیوی و اخروی انسان باشد.

✔ فلسفه مشایی بر اساس آرای ارسطو (معلم اول) و بنیانگذار فلسفه مشایی فارابی (معلم دوم) است.

✔ منظور از ارتباط همیشگی پیامبر با پادشاه وحی، دریافت حقایق از خالق است.

✔ دیدگاه فارابی در سیاست به دیدگاه افلاطون نزدیک است.

✔ مهمترین تفاوت مدینه فاضله و مدینه جاهلی در ((هدف)) است.

🥰 تست 🥰

1- با توجه به دیدگاه سیاسی و اجتماعی فارابی کدام صحیح نیست؟ (سطح: سخت، رقابت داخلی 92)

1) انسان بر اساس فطرت خود موجودی اجتماعی است.

2) نیاز متقابل انسانها به یکدیگر عامل تأسیس جوامع بود.

3) نه تنها نیازهای مادی، بلکه بالاترین نیازهای انسان نیز در جامعه ارضا می شود.

4) مردم از روی ناچاری و برای رفع نیازهای اولیه خود جامعه انسانی را تشکیل دادند.

2- مردم مدینه اینقدر نادانند. . . . (سطح: بسیار سخت، رقابت داخلی 93)

1) سلامتی بدن را خوب می دانند و به دنبال آن هستند.

2) اگر به خوشبختی نرسند فکر می کنند در ناراحتی افتاده اند.

3) اگر خوشبختی واقعی گفته شود، نظر آنها تغییر نمی کند.

4) خوشبختی را نمی شناسند و هرگز نخواهند شناخت.

3- به نظر فارابی چه عنصری را نمی توان از ((طبیعت مدنی انسان)) حذف کرد؟ (سطح: متوسط، رقابت داخلی 95)

1) تمایل به اجتماعی شدن در انسان اکتسابی نیست.

۲) نیاز متقابل افراد را به سوی یکدیگر می کشاند.

3) ناخواسته و ناآگاهانه انسانها در تشکیل جامعه شرکت کرده اند.

4) بدون زندگی اجتماعی، رسیدن به سعادت غیر ممکن است.

4-کدام مورد جزء ویژگی های صندلی اتوپیا نیست؟ (سطح: سخت، کنکور خارجی 95)

1) احاطه به علوم مختلف لازم برای جامعه 2) پذیرش فضایل و کمالات انسانی

3) توانایی ایجاد شرایط لازم برای رشد جامعه 4) توانایی بیان مصالح مردم و احکام الهی به زبان مردم.

5- کدام یک از ویژگی های لازم برای رئیس جمهور مدینه فهله فارابی نیست؟ (سطح: متوسط، رقابت داخلی 96)

1) نبوت 2) حکمت

3) شخصیت عالی 4) توانایی مدیریت جامعه

6- مهمترین فیلسوف سیاسی اسلام که هرگز به مشاغل سیاسی نپرداخت و با سیاستمداران معاشرت نکرد، کیست و چه لقبی به او داده اند و دلیل این لقب چه بوده است؟ (سطح: متوسط، رقابت داخلی 85)

1) ابن سینا – اولین معلم – بنیانگذار فلسفه اسلامی بود.

2) فارابی – معلم دوم – بنیانگذار فلسفه اسلامی بود.

3) فارابی – معلم دوم – به همه علوم زمان خود احاطه داشت.

4) ابن سینا – اولین معلم – به همه علوم زمان خود احاطه داشت.

پاسخ نامه

پاسخ گزینه 4 است. تأسیس جامعه بر اساس ضرورت نبوده است. بلکه فطرت انسان بود. توجه داشته باشید که طبیعی بودن یک روند با ضرورت آن متفاوت است.

جواب گزینه 3 است برای حل این تست باید از روش حذف گزینه استفاده کنید. در گزینه 1، سلامت جسمی هم برای مدینه و هم برای ساکنان مدینه مفید است. در گزینه 2 جاهلان مدینه گمان می کنند که اگر به وفور لذات نرسند به فلاکت افتاده اند. در گزینه 3 که پاسخ صحیح است چون جاهلان مدینه سعادت واقعی را نمی شناسند پس از شنیدن شادی واقعی نظرشان تغییر نمی کند. در گزینه 4، هر کسی در صورت تمایل می تواند شادی واقعی را تجربه کند.

پاسخ گزینه 3 است. اینکه یک گرایش در ما طبیعی و فطری است، لزوماً به این معنا نیست که ناخواسته یا ناخودآگاه به سمت این گرایش برویم. مثلاً گرایش به کار خیر در انسان طبیعی است و انسان با میل و آگاهانه به آنجا می رود.

پاسخ گزینه 1 است. رهبر مدینه فهله لزوماً بر همه علوم لازم جامعه تسلط ندارد; زیرا هرکسی باید به وظیفه خود بر اساس توانایی خود عمل کند. مثلاً علم پزشکی یکی از علوم ضروری جامعه است، اما رئیس مدینه فهله نیازی به علم پزشکی ندارد. توجه داشته باشید که اگر در این گزینه گفته می شد ((علوم برای اداره جامعه)) از ویژگی های حاکم مدینه محسوب می شود.

پاسخ گزینه 1 است. اگرچه پیامبر بیشترین شایستگی را در ریاست مدینه فاضله دارد، اما پیشوایان دین نیز دارای این ویژگی ها هستند.

جواب گزینه 2 است. فارابی ملقب به معلم ثانی مهمترین فیلسوف سیاسی اسلام بود که به دلیل تأسیس فلسفه جدید (فلسفه اسفند) لقب معلم ثانی را دریافت کرد.

صفحه اینستاگرام و کانال تلگرام ما

برای ارتباط بیشتر با رتبه لیدر و رزرو بک آپ ویژه صفحه کانون برتارا را دنبال کنید و به کانال تلگرام کانال کانون برتارا بپیوندید.

همچنین می توانید با شماره تلفن 3123 داخلی 0218451 تماس بگیرید.

تهيه كننده:

مهرشاد ایمانی نسب – دانشجوی پزشکی قانونی

با تشکر از توجه شما

Poi che innalzi un poco piu le ciglia، Vidi il maestro di color che sanno، Seder tra filosofica famiglia.
“وقتی کمی بالاتر نگاه کردم، “استاد” کسانی را دیدم که می‌دانند در میان بچه‌هایی که فلسفه برایش آفریده بود نشسته بود.
(دانته – کمدی الهی – دوزخ) (1)

از دیر زمان در شرق و غرب، ارسطو را معلم اول و فارابی را معلم ثانی خوانده اند (2) و در متون معتبر اسلامی از قرون هفتم و هشتم به بعد منظماً به فارابی به عنوان معلم ثانی (3)و به ارسطو به عنوان معلم اول اشاره شده است. (4) وانگهی این عناوین آن چنان شهرت یافته است که کمتر پرسیده می شود اصلاً معنی عنوان «معلم» در این موارد چیست و چرا در هر دو مورد، معلم این معلمان و یا مؤسسان مکتب های فلسفی قبل از آنان، یعنی حکمایی همچون فیثاغورس و افلاطون از یک سو و کندی را از سوی دیگر، معلم نخوانده اند. به نظر راقم این سطور معنی و مفهوم «معلم»، به نحوی که در مورد ارسطو و فارابی توسط مسلمین به کار برده شده است، آن چنان عمیق و اهمیت آن برای جهان امروز آن چنان اساسی است که ارزش دارد به تفحص بیشتر درباره ی آن پردازیم و ببینیم چرا فارابی را معلم ثانی خوانده اند و ارسطو را معلم اول.
شاید در آغاز لازم به تذکر باشد که عنوان معلم اول را مسلمین به ارسطو داده اند و نه یونانیان، و به کار بردن این عنوان توسط فلاسفه و به طور کلی متفکران غرب، چنان که در شعر معروف دانته مذکور در آغاز این مقاله آمده است، به علت تأثیر معارف اسلامی در مغرب زمین است. عنوان «معلم» به معنی خاصی که اکنون مورد نظر است رابطه ای مستقیم با دیدگاه اسلامی درباره ی علم و تعلیم و تعلم دارد و نمی توان آن را صرفاً مأخوذ از منابع یونانی دانست.
هرگاه به مراجع اسلامی، چه متعلق به ازمنه ی قدیم و چه جدید، رجوع کنیم مشاهده می کنیم که چند قول مختلف درباره ی معنی «معلم» و علت اینکه فارابی را «معلم ثانی» خوانده اند آورده شده است که شاید بتوان آن را در چهار مقوله خلاصه کرد:
1. آنان که می گویند چون فارابی فاضل ترین فلاسفه بعد از ارسطو و شارح بزرگ معلم اول بود پس او را معلم ثانی نامیده اند. در زمره ی صاحبان این نظر می توان دانشمندانی همچون محمد لطفی جمعه، نویسنده ی معاصر مصری و محقق هلندی، دیبور را نام برد. (5) ایراد اصلی به این نظریه این است که توضیح نمی دهد به چه دلیل خود ارسطو را «معلم اول» خوانده اند و اگر صرف شارح بودن و یا داشتن مقام ارجمند در فلسفه ملاک اعطای این عنوان بوده است، چرا ابن رشد یعنی شاید بزرگ ترین شارح ارسطو در تاریخ و یا ابن سینا، برجسته ترین فیلسوف مکتب مشایی را معلم ثانی نخوانده اند.
2. گروهی از محققان، چه قدیم و چه جدید، که علت این لقب را چیرگی فارابی در علم منطق می دانند و حتی عنوان خود ارسطو را به عنوان معلم او، نتیجه ی موفقیت او در تدوین منطق صوری محسوب می دارند. ابن خلدون در مقدمه ی معروف خود، به این موضوع اشاره می کند و، می فرماید:
«و إمام هذه المذاهب الذی حصل مسائلها و دون علمها و سطر رجحاجها فیما بلغنا فی هذه الاحقاب هو ارسطو المقدونی من اهل مقدونیه من بلاد الروم من تلامیذ افلاطون، و هو معلم الاسکندر ویسمونه المعلم الاول علی الاطلاق یعنون معلم صناعه المنطق، اذ لم تکن قبله مهذبه و هو اول من رتب قانونها و إستوفی مسائلها و احسن بسطها، و لقد احسن فی ذلک القانون ماشاء لو تکفل له بقصد هم فی الالهیات.»(6)
بین محققان معاصر نیز این نظر رواج فروان دارد، چنان که ابراهیم مدکور، یکی از معروف ترین متخصصان در زمینه ی فلسفه فارابی، در موارد گوناگون به آن اشاره کرده است. (7)
بدون شک عنوان «معلم» رابطه ای با علم منطق که پایه و مقدمه از برای تعلیم همه ی علوم محسوب می شده است دارد، لکن آن نیز نمی تواند تنها علت باشد؛ زیرا استادان بزرگ منطق بعد از فارابی چنین لقبی را کسب کردند و برعکس میرداماد، که بعداً از او سخن به میان خواهد رفت، به معلم ثالث شهرت یافت.
3. باز هستند گروهی از دانشمندان مانند النجار که لقب فارابی را مرهون موفقیت او در تأسیس مکتب جدیدی در فلسفه می دانند (8) و حتی او را اولین فیلسوف اسلامی محسوب می دارند. البته اهمیت فارابی در تاریخ فلسفه ی اسلامی و تدوین فلسفه ی مشایی به صورت مشخص تاریخی آن بر هیچ کس پوشیده نیست، ولی باز نمی توان آن را به تنهایی علت اعطای لقب «معلم ثانی» به او دانست، چه بوده اند بزرگان دیگری همچون سهروردی که مؤسس مکتب فلسفی بوده اند و یا کندی که قبل از فارابی فلسفه ی اسلامی را بنیاد نهاد؛ پس بدون شک صرف قرار گرفتن در رأس یک مکتب فلسفی و تأسیس یک مکتب خاص نمی تواند علت ملقب شدن او به معلم ثانی باشد.
4. بالاخره باید از نظریه ای که از دیر زمان توسط برخی از مورخان و صاحبان کتب رجال اسلامی، همچون حاجی خلیفه، عنوان شده (9) و توسط گروهی از محققان عصر حاضر، مانند ضیاء اولکن (10) و محمدعلی مترجم تبریزی صاحب ریحانه الادب، تکرار شده است (11) نام برد. آنان معتقدند که چون فارابی شارح و اصلاح کننده ی ترجمه های ارسطو بوده است و آن را تعلیم ثانی نامیده است، او را معلم ثانی خوانده اند.
بدون شک این نظریه نیز در خور تأمل و تعمق است و نمی توان از آن به آسانی گذشت. لکن هرگاه این پرسش شود که چرا اصلاً نوشته های ارسطو را تعلیم اول و خود حکیم را معلم اول خوانده اند و نیز چرا بعداً میرداماد را معلم ثالث خوانده اند بدون آنکه او اثری به نام «تعلیم ثالث» آورده باشد، به این نتیجه می رسیم که این دلیل نیز نمی تواند کاملاً رضایت بخش و قانع کننده باشد.
با توجه به گفتار پیشینیان و محققان معاصر لازم است به تعریفی نیز که بین بسیاری از حکمای بزرگ معاصر ایران متداول است بپردازیم، و آن این است که «معلم» در اصطلاح خاصی که اکنون مطرح است اطلاق به شخصی شود که در واقع تعیین کننده ی حدود علوم و روش های مختلف کسب علم و قراردهنده ی آنها در سلسله مراتبی است که وحدت و پیوستگی دانش و شعب آن را حفظ کند. (12) با توجه، از یکسو به اهمیت توحید در معارف اسلامی و پیوستگی علوم در اسلام که مانند شاخه های یک درخت همواره به تنه ی تنومند وحی قرآنی متصل است، و از سوی دیگر به سهم هم ارسطو و هم فارابی در تقسیم بندی علوم و تدوین روش های گوناگون علمی در تمدن های یونانی و اسلامی، صائب بودن این نظر بیشتر آشکار می شود.
ارسطو اولین فیلسوف و یا عالم یونانی نبود؛ ولی اولین شخصی بود که روش شناسی در علوم را در منطق خویش روشن ساخت و به تقسیم بندی علوم که در عین حال ایجاد وحدت و پیوستگی بین شعب علوم را در برداشت پرداخت. در اسلام گرچه کندی و شاگردانش قبل از فارابی به تدوین کتب منطقی پرداختند و خود کندی رساله ای قابل توجه فراوان در تقسیم بندی علوم نگاشت به نام فی اقسام العلوم (13) که زود به فراموشی سپرده شد، این کوشش ها جنبه ی جست و جو و تفحص در راه کمال داشت و هنوز به صورت پخته ای که بتواند تمدن اسلامی را تحت تأثیر قرار دهد در نیامده بود. لکن در مورد فارابی چنین نبود. چنان که محقق برجسته ی معاصر در آثار فارابی، دکتر محسن مهدوی بارها به آن اشاره کرده است، فارابی در واقع پدر منطق اسلامی است و با توجه به معنی منطق در علوم اسلامی باید او را واضع روش شناسی در علوم به صورت مدون آن نیز دانست. از سوی دیگر فارابی صاحب کتاب بسیار معروف در تقسیم بندی علوم به نام احصاء العلوم است که نه تنها در جهان اسلامی، بلکه در غرب شهرت فراوان یافت و در برنامه ی دانشگاه های مغرب زمین اثری بسزا داشت. (14) این کتاب سرآغاز کوشش گروهی کثیر از متفکران اسلامی جهت نظم بخشیدن به علوم و تقسیم بندی آن و بالنتیجه ایجاد وفاق و هماهنگی بین عقل و ایمان و یا فلسفه و دین بود، کوششی که بعداً توسط نامدارانی همچون ابن سینا و صاحبان رسائل معروف به اخوان صفا و خواجه نصیرالدین طوسی و بالاخره متأخرانی مانند ملاصدرا دنبال شد. نمی توان اهمیت خاص این کتاب را در زمره ی آثار دیگر فارابی نادیده گرفت، چنان که برخی از قدیم ترین منابع تاریخ تفکر و کتب رجال اسلامی نیز گواه می دهد. (15)
چه آثار منطقی فارابی که اساس این علم و یا پیش درآمد علوم در تمدن اسلامی است و چه کتاب احصاء العلوم، بیش از هر امر دیگر متوجه توجیه و تعریف روش های مختلف شناخت و ارتباط علوم منتج از این روش ها و پیوند این علوم با جوانب مختلف معارف اسلامی و نیز با یکدیگر است. با توجه به روحیه ی خاص حاکم بر تمدن اسلامی که تمام شئون آن مرتبط به اصل توحید و در جست و جوی بیان و متجلی ساختن این اصل در جهات گوناگون حیات انسان است، (16) بدیهی است که آنچه فارابی در تمدن اسلامی و ارسطو قبل از او در یونان انجام داد آن چنان از دیدگاه اسلامی اساسی بود که ایجاب می کرد لقبی خاص به آنان که این مهم را انجام دادند اعطا شود، و حتی ارسطوی یونانی از نظرگاه اسلامی معلم اول خوانده شود و این لقب او را حتی وراء مرزهای تمدن اسلامی همراه باشد.
تاریخ بعدی تمدن اسلامی مؤید این نظر است؛ چون دیگر شخصی به لقب معلم نیامد، هر چند علوم گوناگون بسطی حیرت انگیز یافت تا دوران صفویه که برای بار اول عالم تشیع به صورت واحدی جداگانه نظام یافت و در واقع بابی جدید در تاریخ اسلام گشوده شد. در این وضع جدید و در دامن این یکپارچگی نوین مذهبی، میرمحمد باقر داماد که توانست فلسفه و علوم عقلی را با تأسیس «مکتب اصفهان» احیاء کند و به آن نظم جدیدی بخشد، بار دیگر لقب «معلم» یافت و او را معلم ثالث خواندند. حتی خود او بارها در آثارش به ابن سینا به عنوان «شریکنا فی الریاسه» اشاره می کند، در حالی که فارابی را «شریکنا فی التعلیم» می خواند.
بزرگداشت فارابی در سراسر جهان و مخصوصاً در ایران فرصتی است تا او به عنوان سرمشق متفکران معاصر اسلامی به طور کلی و ایرانی به خصوص بنگریم. فارابی در زمانی می زیست که تمدن اسلامی در اثر ترجمه های وسیع معارف تمدن های مختلف از زبان های گوناگون با انواع علوم با روش ها و فلسفه های مختلف مواجه بود. او قدمی اساسی در نظم بخشیدن به علوم و ایجاد هماهنگی بین این دانش ها و فرهنگ و معارف اسلامی برداشت و توانست با ایجاد پیوند و وحدت بین علوم، آن را عمیقاً از آن خود سازد و آنان را به صورت عامل سازنده و آفریننده در این علوم درآورد، در عین حال که از ایجاد نابسامانی و هرج و مرج در حیات فکری و عقلانی مسلمین جلوگیری کرد.
امروزه با هجوم علوم غربی به درون مرزهای فرهنگی و جغرافیایی ممالک اسلامی من جمله ایران، هر کس به فکر اساسی از برای آینده ی فرهنگ خود باشد در مقابل خود وظیفه ای می بیند مشابه به آنچه فارابی با آن روبرو بود. متفکران این عصر موظف اند به عنوان اندیشمندان جامعه بین علوم پیوندی حاصل کنند و به ایجاد وحدت بین علوم و نیز بین این علوم و فرهنگ اصیل خود بپردازند. به این دلیل است که فکر و روش اندیشه ی فارابی اهمیتی خاص از برای نسل معاصر دارد و معلم ثانی متفکری است زنده که نفوذش همچنان محسوس است. در واقع جهان اسلامی بیش از هر چیز دیگر محتاج به یک «معلم رابع» است (17) که بتواند انسان کنونی را از پیچ و خم دنیای پر آشوب فکری جهان امروز نجات بخشد. باشد که بزرگداشت معلم ثانی کمکی به توجه به این امر و ضرورت ایجاد وحدت و نظم در علوم باشد و با رواج بیشتر تفکر فارابی پیدایش «معلم رابع» به مرحله ی تحقق نزدیک تر شود.

سرنخ:

1. رجوع کنید به:
The Commedia of Dante Alighieri, riveduto da P. Toynbee, New York 1900, P. 22
2. مجله ادبیات دانشگاه تهران، جلد. 2، 1354، ص. 1-7.
3. در جهان غرب، دانشمندانی مانند سنت توماس آکویناس و آلبرت کبیر بارها از عنوان magister primus در ارتباط با ارسطو استفاده کردند. اگرچه در متون لاتین کمتر از فارابی به عنوان معلم دوم یاد شده است; اما گاه این لقب را (magister secundus) نیز می دانند.
در جهان اسلام تقریباً همه به اتفاق لقب «معلم دوم» را به فارابی دادند و در این قرن یکی از مهم ترین کتاب های فلسفه اسلامی که عمدتاً می باشد. در مورد اندیشه های کندی و فارابی با عنوان الفیلسوف العرب و المعلم آل ثانی (نوشته شیخ مصطفی عبدالرزاق، قاهره 1936)
در زمان های اخیر فقط در کتاب استاد عیسی صدیق (تاریخ فرهنگ ایران) آمده است. ، تهران، 1336، ص 126) با استناد به تاریخ طب اسلام ادوارد براون، ابن سینا را معلم دوم می دانند، رابطه ای که بعید به نظر می رسد و در هر صورت مغایر با سنت اندیشه اسلامی و اشارات پی در پی متفکران و متفکران است. صاحبان کتب علمای اسلامی در طی قرون متمادی.
4. مثلاً در ادامه سوان الحکمه که در قرن ششم نوشته شده و اولین اثری است که در آن تعبیر معلم ثانی تا آنجا که بنده توانسته تحقیق کند در مورد فارابی آمده است. : فاریاب” ترکستان ملقب به معلم ثانی، حکمای اسلامی افضل و اقدم او را علی الاطاق می خوانند. ر.ک: بیهقی، تتم یا سوان الحکمه، لاهور 1935، ص 20.
5. “و قد السامی”. معلم الثانی دلالت می کند که او بهترین حکمت بعد از ارسطو الذی کن یسمی المعلم الاول است.» ر.ک: تاریخ الاسلام فی المشرق و المغرب، قاهره، 1345، ص 19.
«ب. استعدادهای طبیعی او برای مطالعه نوشته های ارسطو به کار گرفته شد، به همین دلیل نامی که شرق به او داده بود، استاد دوم، ارسطو دوم است. TJ de Boer, The History of Philosophy in Islam, trans, by E.A. Jones, London, 1933. P. 109.
6. المقدمه، بیروت، 1956، جلد سوم، صفحه 971.
7. «او از استاد خود (ابو بشر متّی بن یونس) پیشی گرفت و به دلیل جایگاه برجسته ای که در این زمینه (منطقی) کسب کرده بود، معلم دوم نام گرفت». M. M. Sharif (ed.) A History of Muslim Philosophy, Vol I. Wiesbaden, 1963, p. 51.
8. “الفارابی اولین فیلسوف مسلمانی بود که “مکتب” را رهبری کرد و به عنوان “معلم” شناخته شد. از ابن سینا رجوع شود به:
H.Z. Ulken، اندیشه اسلام، ترال. G. Dubois و مؤلف، استانبول، 1953، ص 381.
11. «دلیل این عنوان معلم دوم این است که فارابی، در به درخواست و پیشنهاد منصور بن نوح سامانی، ترجمه های کتب ارسطو را که ناقص بود و تصحیح نشده بود، تکمیل و تصحیح کرد و این تصحیح و تکمیل را تعلیم دوم نامید و به همین دلیل به او نیز معروف شد. معلم دوم ر.ک: ریحانه الادب فی ترجم المعروفین بالکانیه و اللقب، تهران، ج4، چاپ دوم.
12. این نظر را دو تن از حکیم بزرگ معاصر ایران، مرحوم سید ابوالحسن قزوینی و مرحوم سید محمد عصار که اخیراً در محضر رحمت یزیدی شرکت کرده اند، بیان کرده اند. این اثر مهم را در نظر بگیرید که بعدها به کلی تحت الشعاع کتب فارابی قرار گرفت و اثری در مسیر اصلی اندیشه اسلامی باقی نگذاشت. مراجعه کنید به:
L. گاردت، «مسأله فلسفه مسلمانی» ترکیبات ارائه شده به اتین ژیلسون، پاریس، 1959، ص 261-284.
14. این کتاب توسط Dominicus Gundisalvi با عنوان De Scientiis به لاتین ترجمه شد و تأثیر زیادی بر بسیاری از متفکران غربی مانند Pierre d’Abano گذاشت. مراجعه کنید به:
M. آلونسو، «Traducciones del arcediano Domingo Gundisalvo»، Al-Andalus، Vol. XIII, 1947, p.298.
15. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء احصاء العلوم را می ستاید و ابن قفطی نیز در تاریخ الحکمه می گوید: «پس بعد از آن کتاب شریفی است در احصاء العلوم و تعریف بغرازه. الاحتدا به و تقدیم بینایی». ر.ک: تاریخ الحکمه، تصحیح جولیوس لیپرت، لایپزیگ، 1903، صص. 277-287.
16. رجوع به علم و تمدن در اسلام دکتر سید حسین نصر ترجمه احمد آرام تهران 1350 مقدمه7575759998817 شود. پروفسور هانری کربن در تحقیقات خود در مورد اهمیت فلسفه اسلامی امروز به اهمیت «استاد چهارم» برای آینده اندیشه اسلامی اشاره کرده است.

منبع مقاله :
دانش پژوه، محمد تقی، (1390)، فارابی شناسی (گزیده مقالات) به اهتمام میثم کرمی، تهران، مؤسسه انتشارات حکمت، چاپ اول

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ايليا

واقعا مقاله جذابی بود! من قبلا چندان در مورد فارابی اطلاعاتی نداشتم اما با خوندن این مقاله خیلی بیشتر درک کردم که چرا به او معلم ثانی میگن. ممنونم که این موضوع رو به این خوبی توضیح دادید.

دکمه بازگشت به بالا