چرا بشر به دین نیاز دارد

به گزارش خبرگزاری مهر، نماز جمعه این هفته هامبورگ به امامت آیت الله رضا رمضانی اقامه شد. وی در خطبه های این هفته در ادامه مباحث خود از زندگی دینی به ضرورت نیاز انسان به دین پرداخت. متن آن سخنرانی را در ادامه می خوانید:

از آنجایی که زندگی و زندگی واقعی انسان قطعاً با دین محقق می شود، اما امروزه بسیاری از مردم می توانند در مقابل این گفته موضع بگیرند و این موضوع را نپذیرند و معتقد باشند که بدون دین می توان خوب زندگی کرد. بر اساس این باور، در هیچ بخشی از زندگی انسان نیازی به دین نیست. اما اگر این مطلب با دقت و بدون جانبداری و بر اساس قرائن و دلیل و حکمت بررسی شود، وجوب دین قابل اثبات است.

ضرورت نیاز انسان به دین

از جمله عواملی که نیاز مردم را به دین بهتر آشکار می کند، نیاز به قانون صحیح زندگی است. زیرا قانون صحیح و کامل برای همه جامعه بشری دو شرط اساسی دارد. 1- قانونگذار باید انسان شناس باشد و تمام نیازها و خواسته های واقعی خود را بداند، 2- دیگر اینکه به فکر منفعت شخصی نباشد، بلکه هدف قانون رساندن انسان به جایگاه واقعی خود است که برای آن خلق شده است. . بنابراین، از آنجا که نظام آفرینش بر اساس هدف و هدف آفریده شده است و انسان که در این نظام شاخص جایگاه ویژه ای دارد – به دلیل شایستگی های ذاتی مانند: برخورداری از علم الهی، «و علم همه انسان ها; سپس علم اسماء را به آدم آموخت». و مقام خلیفه الله «من کذب فی الارض خلیفه؛ جانشینی در زمین قرار می دهم». و کرامت ذاتی «و کرامت بنی آدم; ما انسان ها را عزت دادیم.» او دارد، به قانونی نیاز دارد که همه جوانب وجودی او را در نظر بگیرد و همه حقوقش را تضمین کند.

نکته مهم در این سؤال این است که چون در حقیقت دین و اعتقاد به معارف آن آثار سازنده ای وجود دارد; ضرورت دین در زندگی انسان آشکارتر خواهد شد. برعکس، با توجه به بحران های روحی، فکری و عقیدتی که حیات معنوی بشر امروز را به خطر انداخته است، بازگشت به این باورها ضرورت بیشتری خواهد داشت. زیرا با اعتقاد به آموزه های دینی مانند: ایمان به خدا و معاد، تلاش انسان در انجام مسئولیتی که بر دوش اوست جدی تر می شود و مسئولیتی که انسان برای گره گشایی از مشکلات همنوعان بر عهده دارد، در این راه برآورده می شود. بهترین راه. خواهد بود.

ایمان و اعتماد به دستورات الهی عامل رشد و کمال انسان است

انسان متدین به دلیل اعتقاد به اینکه خداوند متعال همه چیز را بر اساس حکمت و فرصت به او داده است، نسبت به غریزه خود نیز به دستورات دینی عمل می کند; قرار دادن غرایز در مسیر کمال، رشد و تعالی. زیرا معتقد است که خداوند غریزه را به عنوان یک ضرورت وجودی به او داده است و بدون آن غریزه نسل بشر از بین می رفت. توضیح این است که اگر غرایز مانند خشم و عصبانیت نبود، طعمه شکارچیان می شد. بنابراین، چون چنین شخصی معتقد است که در تربیت باید دستورات خداوند حکیم را به شدت رعایت کند، محدودیت غرایز را عین مصونیت می داند. زیرا در تعدیل همه نیروها دیدگاه یکسانی دارد و بر این اساس هرگز افراط نمی کند و با استادی تعدیل و تربیت می کند.

پر واضح است که اگر غرایز انسان تعدیل نشود، نه تنها باعث خسران فردی می شود، بلکه به دلیل مازاد بر این نیرو، تصمیماتی می گیرد که جامعه را دچار تنش و آشفتگی می کند. حتی جان بسیاری از مردم در خطر است و حتی در نتیجه این تصمیمات کشته شده اند. زیرا شواهد تاریخی نشان می دهد که مردم به دلیل جاه طلبی ها، جاه طلبی ها و عشق به قدرت به دنبال جنگ، خونریزی، کشتار و کشتار بسیاری از مردم بوده و جامعه بشری را خطرناک و خطرناک کردند. و غیر از وحشیگری، چیز دیگری از خود باقی نگذاشتند.

تأثیرات اعتقاد به معاد در تربیت صحیح انسان

انسان برای تربیت صحیح باید آراسته به فضایل انسانی باشد و از رذایل دوری کند، بر این اساس اعتقادات دینی مانند: اعتقاد به مبدأ و معاد، انسان را به تربیت باطن و کنترل و محدود کردن آن ملزم می کند. انجام دهید زیرا خداوند متعال در قرآن کریم در این باره می فرماید: «وَ النَّفسَ مَثَلَنَا فَإِنَّهُمْ أَحْسَنُونَ هُوَ الْمُتَّقِینُونَ رستگارترند از انفاق کنندگان و خوابیده تر از مالیات دهندگان. روح انسان و کسی که آن را (آفرید و سامان بخشید) سپس به فسق و تقوا (بد و خوبی او) برانگیخت تا آن که نفس خود را پاک و تزکیه کرد رستگار شد* و کسی که خود را به گناه و گناه آلوده کرد. ناامید و ناامید شد!» پس همین اعتقاد و یقین است که انسان به خدای متعال پناه می برد و خود را آزاد می کند که نمونه ای از داستان حضرت یوسف علیه السلام و زلیخا است که حضرت یوسف در برابر گناه فرمود: ; پناه می برم به خدا! او [عزیز مصر] صاحب نعمت های من است. مقام من را گرامی داشت؛ (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!)) و همچنین در آیه نورانی دیگری آمده است: چنان نیست که تو تصور می کنی; اگر از آخرت آگاهی داشتی! قطعاً جهنم را خواهی دید!» همچنین این نوع عقیده انسان را به سمت دست کشیدن از طغیان و طغیان و نجات خود سوق می دهد، آیات نوری قرآن نیز به این موضوع اشاره دارد.اهُ استغْنی; اینطور نیست که شما فکر می کنید البته وقتی آدم خودش را بی نیاز می بیند عصیان می کند. و در جای دیگر می فرماید: «پس ظلم و اثر زندگی دنیا پس جهنم جاودانه است. اما کسی که طغیان کرد و زندگی دنیا را مقدم داشت، جهنم جایگاه اوست».

بنابراین، این نوع اعتقاد که ترس از قضای الهی را به دنبال دارد، انسان را به مراقبت از خود سوق می دهد. و هر کس از مقام پروردگارش بترسد و نفس هوس را باز دارد، بهشت ​​جایگاه اوست. و از خانواده نیز مراقبت خواهد کرد. «قدرت جان و قومت قوی است و قوت مردم و سنگ؛ خود و خانواده ات را از آتشی که مردم و سنگ بر آن دامن زده اند حفظ کن؛ زیرا طبق آیات قرآن کریم این مجازات برای کافران است. . انجام شد!”

تأثیر دینداری در رشد معنوی انسان

اگر انسان به احکام و دستورات دینی پایبند باشد و در چارچوب دین گام بردارد، تأثیر دین را در تربیت و رفتار اخلاقی خود می بیند. زیرا دین با بیماری های درونی او مقابله می کند و با آن مبارزه می کند و آنچه را که چون علف هرز در جانش روییده است، تخلیه می کند. زيرا دين فضائل نفساني مانند: عفت، حكمت، صداقت و… را پرورش مي دهد; و این انسان را در مسیر کمال و رشد – که هدف خلقت است – قرار می دهد. و انسان از راهی که پیامبران تصریح کرده اند به مقصد می رسد. و لذا وارد عرصه توحید شده و هر کاری را که انجام می دهد برای رضای حق تعالی قرار می دهد. از این روست که خداوند متعال در قرآن کریم در این باره می فرماید: «قُلْ أَنْ أَصَلَاً وَ الصَّلاةُ وَ أَیْتَ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ; بگو: نماز و عبادت من و زندگی و مرگ من همه برای پروردگار جهانیان است.

بنابراین زندگی انسان معنا و مفهوم الهی می یابد و بلکه نگاهش به آنچه از او برخاسته است معنوی و معنوی می شود و هرگز نگاهی مادی به زندگی نخواهد داشت. البته چنین بینشی نتایج بسیاری در زندگی واقعی انسان خواهد داشت. مانند آرامش و سعادت دنیا که اساس سعادت و سعادت اخروی است. بنابراین وقتی از زندگی دینی صحبت می کنیم به این معناست که انسان باورهای دینی زندگی خود را تفسیر و تبیین می کند و در این مسیر قدم می گذارد. و به عبارت دیگر با شناخت عمیقی که از خود و مقام والای خود از طریق دین می یابد، با انتخاب شیوه زندگی خود، این بهشت ​​دنیوی را تجربه می کند.

معنای لغوی دین، انقیاد، تسلیم، پیروی، اطاعت، تسلیم و کیفر است و معنای آن مجموعه ای از اعتقادات، اخلاقیات، قوانین و مقررات مربوط به امور جامعه بشری و تربیت انسان است. گاهی تمام این مجموعه درست است و گاهی همه باطل و گاهی آمیزه ای از حق و باطل. اگر کل مجموعه درست باشد، دین حق و در غیر این صورت دین باطل یا ترکیبی از حقیقت نامیده می شود. و دروغ

دین واقعی

از آنجا که دین برای اداره امور جامعه بشری و تعلیم و تربیت مردم است، هماهنگی قوانین و مقررات آن با نیازهای واقعی جامعه و تناسب آن با تحولات اجتماعی و انطباق آن با فطرت و سیر و سلوک ذاتی انسان است. میزان صحت آن

قافله بشریت جزئی نیست که جدا از تافته اجزای جهان بافته شده باشد، بلکه بخشی از اجزای منسجم جهان است که بر آن تأثیر می گذارد و آثار خود را به همان اندازه دریافت می کند. بنابراین؛ کسی می تواند رهبری کند که او را خوب بشناسد و از رابطه او با عالم خلقت آگاه باشد. او که انسان و جهان را نیافریده است، نه انسان شناسی درست است و نه کیهان شناسی اصیل. بنابراین، تنها کسی که انسان و جهان را آفریده است، شناخت و آگاهی کامل نسبت به انسان و جهان و ارتباط بین آنها دارد و از این رو توانایی هدایت و هدایت انسان را دارد، به عنوان همان منبع وحدت، تنها منبع معتبر همه جهان را هدایت کند و جهت همه اجزای آن باشد به گونه ای که هیچ یک از آنها از هدف خود محروم نشود و در مسیر دیگران به سوی هدف خللی ایجاد نکند و آن شخص کسی جز ذات مقدس نباشد. خداوند. با این مقدمه فهمیده می شود که دین حقیقی دینی است که عقاید، اخلاق، قوانین و مقررات آن از سوی خداوند نازل شده باشد و دین باطل دینی است که غیر خدا تنظیم و تجویز کرده باشد.[1]

شکل دین

دین آسمانی عموماً از دو عقیده و جزء عملی تشکیل شده است. بخش اعتقادات مجموعه ای از باورها و واقع گرایی های اساسی است که انسان باید زندگی خود را بر اساس آنها بنا کند و این سه اصل کلی است: توحید، نبوت و معاد. جزء عملی یک سلسله وظایف اخلاقی و عملی است که شامل وظایفی است که انسان در برابر خدای جهان دارد و وظایفی که انسان در برابر جامعه بشری دارد و اینجاست که وظایف ثانویه ای که در احکام آسمانی برای انسان مقرر شده است. دو قسم: اخلاق و افعال و هر یک به دو قسم تقسیم می شود: بخشی از اخلاق و افعال که مربوط به حضور خداوند است; مانند سیرت، صفات ایمان، خضوع، قناعت، خشوع و اعمال نماز و روزه و ایثار و این مقوله را مخصوصاً «فرقه» می نامند و تسلیم و بندگی انسان را در برابر خداوند تثبیت می کند و جزء اخلاق و کرامت است. سهامی که شرکت متعهد است؛ مانند اخلاق و صفات انسانیت، احسان، عدالت و سخاوت، و وظایف اجتماعی شدن و تجارت و غیره، و این نوع را بیشتر «معاملات» می نامند.[2]

نیاز به دین

مرحوم علامه طباطبایی در زمینه وجوب و وجوب دین به دو صورت استدلال کرده است:

راه اول: 1. انسان موجودی اجیر است. 2. استخدام انسان در ذات آنهاست. 3. اشتغال انسان باعث ایجاد تفاوت در تمام ابعاد زندگی می شود. 4. نظام تکوینی ایجاب می کند که این اختلافات برطرف شود تا انسان به کمالی که لایقش است برسد. 5. حل این اختلافات غیر از قانون ممکن نیست، قانونی که زندگی اجتماعی انسان را اصلاح کند و سعادت او را تضمین کند. 6. فطرت انسان قادر به این کار نیست; چون خودش عامل اختلاف است. 7. تفاوت ها با قوانینی که اندیشه بشری وضع کرده است از بین نمی رود. . با توجه به پیش نیازهای فوق به این نتیجه می رسیم که لازم است پروردگار از راه غیر طبیعی راه را به انسان نشان دهد و این راه وحی است.

راه دوم: 1. انسان یکی از اجزای عالم خلقت است. 2. دستگاه آفرینش بنایی ویژه برای انسان آماده کرده است که اساس کمال اوست. 3. حیات اجتماعی برای تجهیز آن لازم است. 4. زندگی انسان، حیات جاودانی است که با مرگ تمام نمی شود. 5. انسان باید در زندگی دنیوی راه و روشی را دنبال کند که هم سعادت این خانه موقت و هم سعادت این خانه ابدی را تأمین کند. 6. راه و روشی که این هدف را دنبال می کند، دین نامیده می شود.[3]

اهداف دین

دین الهی تنها راه سعادت انسان و اصلاح کننده امور حیاتی است، دینی است که طبیعت را با طبیعت اصلاح می کند و قوای مختلف را هنگامی که درگیر می شوند به حالت اعتدال برمی گرداند و نظم سبکی را در جهان و جهان به وجود می آورد. از این پس، مواد. و حیات معنوی انسان.[4]

حقیقت دین، تعدیل جامعه بشری در مسیر حیاتی آن است و بنابراین تعدیل حیاتی یک فرد انسان را نیز در بر می گیرد. دین جامعه بشری را در مسیر طبیعت و آفرینش قرار می دهد و آزادی و سعادت طبیعی را آن گونه که عدالت اقتضا می کند به آن عطا می کند. علاوه بر این، به انسان آزادی مطلق داده می شود تا از جنبه های زندگی بهره مند شود، به گونه ای که ذهن و اراده او را هدایت می کند – تا زمانی که به زندگی اجتماع آسیبی نرساند – آن را آزاد می گذارد.[5]

جایگاه دین در هویت انسان

انسان حقیقتی است که از یک سو با طبیعت و زمین و زمان سروکار دارد و از سوی دیگر عرصه هستی در او تجلی یافته است. تلفیق طبیعت و ماوراء الطبیعه در وجود انسان، او را با مجموعه ای از امور انسانی مواجه ساخته که برخی خصوصی و برخی سلطنتی است. اما اینکه کدام یک از این سؤالات در هویت اصلی انسان دخیل است و کدام نه، گاهی برای انسان خطاهایی ایجاد می کند که او را کاملاً از ملکوت آسمانی جدا می کند و به موجودی کاملاً زمینی و زمینی تبدیل می کند. بنابراین؛ قرآن کریم با تبیین شئون حقیقی انسان و تفکیک آن از امور بیرونی، هویت واقعی انسان را به تصویر می کشد و راه را برای پیشرفت انسان به سوی آن هویت حقیقی هموار می کند. چیزهایی که خارج از واقعیت انسان است، مانند: خصوصیات اقلیمی، نژادی، زبانی و غیره، به خودی خود بر حیثیت و اعتبار انسان نمی افزاید یا از فضایل آن نمی کاهد. زیرا اگرچه این ویژگی ها با انسان است و در تعامل اجتماعی و شناخت بین المللی او نقش دارد، اما هیچ کدام پایدار نیستند و تا ابد با انسان همراه خواهند بود و همین نکته دلیل بر عدم اصالت و نقش آنها در هویت پایدار انسان است. مرد. چه بسا این خصوصیات در طول عمر انسان چندین بار تغییر کند و با مهاجرت از کشوری به کشور دیگر نه تنها محل تولد خود را ترک کند بلکه زبان و نژاد خود را نیز فراموش کند و در هر حال با مرگ خود همه اینها مشخص می شود: خودش را گم می کند و وقتی وارد برزخ می شود، نه شرقی یا غربی بودن انسان بر هویت او تأثیر می گذارد و نه در یک قرن یا هزاره زندگی می کند. چون با این سفر هم از قلمرو زمین می رود و هم از قلمرو زمان. بنابراین چیزی در هویت واقعی انسان نقش دارد که همیشه با اوست و او را از مرگ و برزخ و همچنین از بهشت ​​و جهنم جدا نمی کند. قرآن كريم در اين زمينه سه ركن اساسي اعتقاد، اخلاق و عمل را ذكر كرده و آنها را از عناصر سازنده هويت انسان مي داند. مجموع این سه عنصر چهره رابطه انسان با خدا را ترسیم می کند و در فرهنگ قرآنی از این رابطه خاص وجودی به «طلاله» تعبیر می شود. بنابراین؛ کاملترین بیان قرآن در مورد وجود انسان، «حی متأله» – خدای زنده است. اگر این سه عنصر یعنی عقاید، اخلاق و اعمال باید بر اساس تعالیم انبیای الهی شکل گیرد که از مجموع آن به «دین» و تنها مراسم رسمی در پیشگاه خداوند تعبیر می شود; یعنی اسلام متوجه می شود که طبق فرموده خداوند در آیه 19 سوره آل عمران می فرماید: «دین نزد خدا اسلام است» و کسی که دارای عناصر اصلی ذکر شده باشد، انسان خواهد بود. بنابراین هر انسانی بر سر سفره عقاید و اخلاق و اعمال خود می نشیند و هویت اصلی خود را با این عناصر مشخص می کند; به عبارت دیگر، کسی که ایمان داشته باشد و اخلاق الهی را در زندگی خود پیاده کند و بر اساس این ایمان و اخلاق عمل کند، در فرهنگ قرآن کریم یک انسان است و این هویت انسانی نه تنها او را از دیگران جدا می کند. در دنیا، بلکه در برزخ و بهشت ​​همیشه او را از دیگران متمایز می کند.[6]

[1]. جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آیینه معرفت، صص. 111-112، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم، 1378ش.

[2]. طباطبایی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، ص 138. 86.

[3]. طباطبایی، سید محمد حسین، معارف اسلامی، صص. 35-37; گزیده ای از اسلام، صص. 23-25.

[4]. طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، ص 138. 3، ص. 159.

[5]. همان، جلد 6، ص. 97.

[6]. جوادی آملی عبدالله، چهره و سیرت انسان در قرآن، فصل پنجم، صص. 339-340، قم، مرکز نشر اسرائیل، چاپ دوم، 1392ش.

در طول تاریخ پرتلاطم تکامل خود در این سیاره، انسان تا حد زیادی با کمک علم و فلسفه توانست اسرار وجود خود و جهان را باز کند. انسان دیگر موجودی نیست که از طبیعت بترسد. ادیان از سنین کم و بیش چهار هزار ساله در طول این تاریخ با انسان همراه بوده اند و به شیوه خود انسان ترسیده را پناه داده و بایدها و نبایدهای زندگی را در این دنیا تجویز کرده اند.

اما آیا نهاد دین هنوز برای مردم امروز مؤثر است؟ دین در عصر علم و فناوری که دلایل علمی دارد که برای پدیده های طبیعی قابل اثبات یا رد است، چه نیازی دارد؟ در جهانی که در آتش تعصب می سوزد، دین که در طول تاریخ خود جنگ و تعصب داشته است، چه نقشی دارد؟ در یک جمله آیا دین هنوز در زندگی ما مفید است؟

این هفته در تابو، پذیرای دو پژوهشگر فلسفه و دین هستیم. سروش دباغ و زهیر باقری نژاد پرست هستند و ما هم همین موضوع را مطرح می کنیم.

اگر به سیر تحول و تکامل دین در تاریخ نگاه کنیم، می بینیم که دین به نوعی با افشای اسرار و پاسخگویی به پرسش های بشر در مورد خود و جهان همراه بوده است. سوال این است که امروزه در جهان چه نیازی به دین وجود دارد که علم تا حد زیادی آن را حل کرده است؟ دین در این دنیا برای چیست؟

سروش دباغ: پیشنهاد می‌شود سؤال شما در مورد استفاده یا عدم استفاده از دین در دنیای منازعه را می‌توان به چند شکل مطرح کرد. روزگاری، همانطور که شما اشاره کردید و جامعه شناسان خاصی مانند وبر اشاره کردند، جهان به دنیای اسرار تبدیل شد و بر خلاف گذشته، خدا و معنویت از در و دیوار جهان نمی بارد. و ما با جهانی روبرو هستیم که همانطور که نشان دادیم علم و فناوری تغییر کرده است. درسته. اگر نگاهی به دوران رنسانس داشته باشیم، با ظهور علوم و فلسفه های جدید، تصویر دیگری از جهان به ما ارائه شده است.

در عین حال این سوالی که شما مطرح کردید حداقل به دو صورت قابل پاسخگویی است. آیا لحظه ای وجود دارد که از دیدگاه روانشناختی، تعجب کنید که آیا علیرغم اینکه جهان ابهام زدایی شده است، دین هنوز هم نیازهای بشری خاص را برآورده می کند؟ آیا این ممکن است درد و رنج او را کاهش دهد؟ سؤال دیگر این است که با هجمه ها و سؤالاتی که افرادی مانند فروید یا داروین یا مارکس یا فویرباخ به دین شما در دنیای جدید کرده اند; آیا دین ارزش شناختی دارد و دل را می دزدد یا خیر؟

به نظر من پاسخ سوال اول مثبت است. به این معنا که علیرغم پیشرفت دریای علم، تکنولوژی و فلسفه، هنوز می توان افرادی را یافت که دنیایشان در این دنیای ابهام زدایی شده همچنان اسرارآمیز است و دین هنوز برای آنها منبع معناست. یک دیدگاه کارکردگرا به ما می گوید که دین هنوز در دنیای جدید کارکردی دارد. ظاهراً افراد زیادی متعلق به فرهنگ ها و جوامع مختلف هستند که از دین به عنوان مخزنی برای معنا بخشیدن به زندگی خود در دل این دنیای ابهام زدایی شده قرن بیست و یکم استفاده می کنند. در خاورمیانه به این صورت، در اروپا به این صورت و در آمریکا به این صورت. البته تعداد کسانی که به خدا ایمان ندارند کم نیست. نیست که دیانت از فانکشن معنابخشی به زندگی و کاستن از د رد و رنج‌های روحی آدمیان عاجز شده باشد.

در مورد پرسش دوم هم معطوف به این است که شما از آن بپرسید. ببینید در همین دوران کنونی باز هم من تصور می کنم این است که باز هم چه در م یان فیلسوفان است، چه در میان جامعه شناسان در حوزه علوم تجربی کا ر می کنند می توانند به این فکر کنند که به این فکر می کنند که از حق قدسی می توانند دفاع کنند. روایت معقولی از آن به دست داد.

به همین خاطر من فکر می کنم که تصویر جامع الاطراف به ما می گوید که بهرغم این تعداد دینداران در جهان جدید کمتر شده است و با تعابیر یا ایده هایی که امثال داروین و فروید و مارکس درانداخته می شود می تواند ببیند که دینداران به تعداد معتنابهی کم شده اند اما اما. لازمه این نیست که در سطح بحث‌های فلسفی، جامعه‌شناختی و عالمانه در م ورد دین، به‌کلی صحنه خالی شده باشد و ما دیگر نمی‌توانیم از دیندارانی که حالا چه قائل به ادیان ابراهیمی‌اند (اسلام و مسیحیت و یهودیت) و چه قائل به ادیان باشیم. شرقیاند بگیریم .

خب آقای دباغ امروز دارند که دین همیشه در جهان هم کارایی دارد. آقای باقری نوع پرست! شما پاسخی به این پرسش داد؟

نوع‌پرست: در حالی که از پیشرفت علمی صحبت می‌کنیم منظورم این است که علوم طبیعی است و علوم طبیعی هم ما را در فهم جهان طبیعی یاری کرده است. ما در واقع در مقایسه با دیندارانی که سده‌های پیش زندگی می‌کردند را می‌فهمیم بسیار دقیق‌تر و بهتر نسبت به جهان طبیعی‌مان داریم.

بخش‌هایی از ادیان هستند که ادعاهایی در مورد جهان طبیعی مطرح کرده‌اند. مثلاً این ادعا را که خورشید به دور زمین می‌چرخد یا این که انواع گونه‌های ای جانوری محصول خلقت مستقیم و خود خداست است. اینها زیر سوال رفته است. از دین‌داران دین را با این پیشرفت‌های علمی هم‌خوان کرده‌اند و از دین‌داران همچنان مقاومت‌هایی دارند. ولی آنچه برای دینداران مهم است در وهله اول جهان طبیعی و ف و سیاره ها و مکانیزم های بیولوژیک نیست.

نیادین و بسیار پیچیده‌ای‌شناختی است که برای ما مکن است که می‌کند و دلهره‌آور است. مثلاً این که از کجا می‌آییم، به کجا می‌افتم، برای چه در این جهان هستیم و در این جهان چه‌کار باید بکنیم؟ عقل و علم در واقع با ظرافت و عمق این پرسش‌ها را به ما نشان می‌دهد، اما این عمق و ظرافت را نمی‌توان خیلی آرام کرد و این نقش را می‌توان برایشان بازی کرد.

زمانی بود که مردم معتقد بودند که جهان بسیار کوچک است، زمین مرکز جهان است و در واقع جهان برای آزمایش انسان ها ساخته شده است. خوب، این تصویر بسیار بحث برانگیز است. اکنون می دانیم که جهان بسیار بزرگتر و قدیمی تر از تصور است و معقول به نظر نمی رسد که دنیایی به این بزرگی ایجاد شده باشد تا در سیاره ای کوچک در منظومه شمسی که خود چیز کوچکی است، یک انسان متولد شود و سپس نیز در حال آزمایش است. خب این تصویر بسیار ساده است و نوعی معنای هستی شناختی را برای انسان شبیه سازی می کند. من فکر می کنم که در زمان ما این تصویر دینی مهم به شکلی بسیار جدی توسط علم به چالش کشیده شده است.

فلسفه این یقین [که در دین وجود دارد] را ندارد. در علم هم همینطور است. در علم همیشه تئوری های رقیب وجود داشته است و اینطور نیست که مثلاً بخواهیم فکر کنیم شخصیتی وجود دارد که مثلاً به ما می گوید چه کار کنیم و به عنوان منبع و مرجع غیرقابل انکار در نظر گرفته شود و ایمان.

جدای از آن، می‌خواهم بگویم که دین در واقع پدیده‌ای است که بر خلاف آنچه ممکن است تصور شود، هنوز ابعاد ناشناخته زیادی دارد. علت شکل‌گیری و مهم‌تر از آن ماندگاری آن، ماندگاری آن در زندگی انسان است. اینها سوالاتی است که هنوز پاسخ قانع کننده ای برای آنها نداریم. این سؤال کلی این است که آیا ما ماهیت دینی داریم یا نه؟ این یک سوال بسیار پیچیده است که فکر نمی‌کنم پاسخی برای آن وجود داشته باشد، اما فقط به این دلیل که چیزی در طبیعت ماست به این معنی نیست که درست است. اگرچه مثلاً یکی از ویژگی های همه جوامع بشری مردسالاری بوده است، اما هیچکس نمی تواند به این نتیجه برسد که مردسالاری یک نیاز بشری است.

آقای تانر! آقای باقری تایپیست در بحث های خود از زندگی سخت دین و این که دین با وجود همه هجمه های علم و فلسفه و همه تحولات تاریخ بشر به آن هنوز وجود دارد صحبت کرد. عده ای می گویند که مثلاً در فلسفه و علم همیشه با شبهه و امر جعلی روبرو هستیم، اما دین با قاطعیت و حتی با اختیار و البته به زبان ساده تکلیف را تعیین می کند و چون ماده انکارناپذیر است، این ترس از انسانیت نیست. دانستن اینکه در این دنیا چه باید کرد آیا این می تواند یکی از دلایل سختی زندگی دین باشد؟

دباغ: فکر نمی کنم این توضیحی که شما دادید توضیح کامل یا به اصطلاح کامل باشد، به این معنا که البته برای بعضی ها دنیا خیلی منظم است و معلوم است از کجا آمده ایم، از کجا می توانیم. و باید برود اینها را می توان مذهبی متعارف نامید. اما اگر از این طیف عبور کنید و وارد سبک دیگری از دینداری، در میان عرفا و روحانیون شوید، متدین، متکلم و فیلسوف می شوید و با دغدغه ها و گرفتاری های هستی مواجه می شوید که از این بابت حتی می توان همین را مشاهده کرد. در میان غیر مذهبی ها یعنی دنیای بعضی از متدینین خیلی خیلی زیاده و اون محدوده امنی که شما گفتید مثل بعضی مذهبی ها نیست. دنیای آنها وسیع است. درک آنها از مبدأ جهان با درک بسیاری از دینداران متعارف متفاوت است.

در مورد داستان، بسته به تعبیر شما، «سختی» دین که الان از آن استفاده نمی کنم – ویل دورانت هم گفته دین صد روح دارد – یکی از کارهای مهمی که دین انجام می دهد این است که یک نوع آشتی کیهانی یعنی با دین به زندگیت معنا می دهی. نوعی سازگاری و آشتی کیهانی و درمانده نشدن خود در این دنیا. یکی از مفاهیم مهم در فلسفه ارسطو تله است که در فارسی به آن هدف می گوییم. یعنی بینش غایی که پایان هستی را متصور است یا می توان گفت هستی روی پای خود می ایستد و کور و کر و وسیله نقلیه را نمی بیند و انسان را عاجز و درمانده نمی اندازد.

نکته دیگری که می خواستم بگویم این است که حالا علم و فلسفه را کنار بگذاریم. این یک احساس همبستگی ملی است و به زندگی معنا می بخشد و بحث فلسفه و علم نیست، اما ظاهراً این کافی نیست. در جای خودش خیلی چیز خوبی است، اما اگر قرار بود در عالم بشریت بار این چیزها بر دوش ما باشد، مردم به دین شما نمی آیند.

جناب باقری ما در حال بحث هستیم که آیا دین هنوز برای انسان مفید است یا خیر و در چنین بحثی نمی توان از جمله معروف مارکس که «دین افیون توده هاست» چشم پوشی کرد. چه چیزی می توانید به بحث ما در این مورد اضافه کنید؟

باقری تایپ فرست: ابتدا چند نکته را بگویم. اول از همه یکی دیگر از میهمانان برنامه اشاره کرد که همه مذهبی ها یکسان نیستند و بین آنها تنوع وجود دارد و این درست است اما ببینید آیا قرار است دین یکی از ویژگی های آن باشد ایمان و یقینی نیست که ما می دانیم. در ادیان، یعنی اگر قرار باشد که دین، مانند فلسفه، به شک و تردید و مانند علم منجر به عدم قطعیت شود، در این صورت تشخیص تمایز دین با سایر پدیده ها دشوار می شود و نکته دیگر این است که ما در دوراهی نیستیم که مثلاً یا فکر کنیم طبیعت پایانی دارد، یا کور و کر هستیم، نه، می‌توانیم از طبیعت و حجم شگفت‌انگیز آن شگفت زده شویم، حس زیبایی‌شناسی خود را تحریک کنیم و غیره. یعنی این نگاه افسرده که دنیا کور و کر است و باید به پوچی برسیم، ذاتی در پذیرش ناتمام بودن دنیا نیست.

در مورد ملیت هم که گفتند، بله درست است، ملیت هم حس تعلق می دهد، اما ایرانی بودن من به جهان بینی خاصی گره نخورده است، مثلاً پیشرفت علمی می خواهد این بینش جهان را زیر سوال ببرد و از این طریق ، ملیت من می خواهد به چالش کشیده شود و من دچار بحران معنا هستم.

در مورد اینکه آیا دین افیون توده هاست یا نه، آیا منظور این است که دین شایسته طبقه مستضعف است و مثلاً طبقه ظالمی در جامعه وجود دارد که از اعتقادات دینی استفاده می کند. این فقط یک نوع رابطه مذهبی است. وجود دارد، اما تنها نوع آن نیست. چون مواردی داشتیم که مثلاً دین به رهایی سیاسی منجر شد، نمونه معروف آن مارتین لوتر کینگ است. این است که تعابیر کلی مثل «دین افیون توده هاست» یا «دین نجات انسان» به نظر من صحیح نیست.

در صحبت های آقای دباغ هم نکته ای در مورد آشتی کیهانی وجود داشت. باز هم ممکن است بد نباشد توضیح بدهید. این آشتی کیهانی که عبارت بسیار بزرگی است بر اساس باورهای دینی درباره جهان و خلقت و همه اینها که علم رد کرده است، اساسا چگونه می تواند آشتی باشد؟ آشتی بر چه اساسی؟

باقری تایپ فرست: یک مشکل این است که بدانیم چه حقایقی در مورد دنیا داریم. خوب، با آنچه علم مدرن دارد، به ما می گوید که جهان بسیار پیچیده است، بسیار پیچیده تر از فهمی که در زمان ظهور ادیان مسلط بر جهان وجود داشت. چالشی که در اینجا انسان متدین با آن روبروست این است که اگر تصویری که دین از وجود و موقعیت انسان به ما می دهد مبتنی بر واقعیات باشد، می توان آشتی کیهانی او را جدی گرفت. در غیر این صورت باید بیاید و توضیح دهد که این آشتی بر چه اساسی و بر چه مکانیزمی استوار است.

جناب دباغ در ادامه بحث اگر پاسخی دارید به من بگویید و بد نیست نگاهی به رابطه اخلاق و دین بیندازید. بسیاری معتقدند که زندگی اخلاقی به معنای زندگی دینی است و این نتیجه منطقی این است که زندگی بدون دین به زندگی غیراخلاقی تبدیل می شود. دیدگاهی که مخالفان زیادی دارد. نطر شما چی هست؟

دباغ: وقتی از رابطه خود و احساس آشتی در دل دنیا صحبت می کنیم، البته ممکن است این تصویر از تصویر یک خدای متعارف یا از درک و درک اکثریت دینداران از امر متعالی دور باشد. و همه اینها در اردوی متدینین یعنی تفاهم است. عارف و فیلسوفی چون سهروردی یا مولانا یا عطار نیشابوری فرسنگ ها با دینداران والا و متعارف فاصله دارد. اما آنها همچنان به آشتی کیهانی اعتقاد دارند. درک آنها از خدا، پادشاهی نیست که بر فراز ابرها بنشیند و موجودی معین و محدود باشد، بلکه بر بی نهایت و بی رنگی و بی تعینی او متأسفند.

مدتی کسی با علم جدید و فلسفه جدید بیگانه است و از ساحل امن دین شما صحبت می کند. مثلا مادربزرگ مرحومم را مثال می زنم. خوب، او با فلسفه و علوم جدید ناآشنا بود، اما من در او امنیتی دیدم که من و شما می توانستیم تصور کنیم و در ساحل امن زندگی کنیم. اما می‌خواهم بگویم که در عین حال به این معنا نیست که اگر کسی با فلسفه و علوم جدید آشنا باشد، به هیچ وجه نمی‌تواند از ساحل امن صحبت کند. می توان عارفی مثل مولانا یا در دنیای جدید فیلسوف و متکلمی چون جان هیک را در نظر گرفت که تا زمان مرگش توفیق زیادی نزد او داشتم، دیدم متکلم و فیلسوفی درجه یک است که توسط او طرد شده است. کلیسا و چه کسی از دین مرسوم مسیحی دور است، اما امنیت، صلح و هماهنگی کیهانی را می توان در آن یافت.

در مورد آنچه در مورد دین و اخلاق گفتید، قضاوت من این است که اخلاق مستقل از دین است، یعنی اگر کسی بگوید خوب است راست بگوید خدا و پیامبر گفته یا نه. اخلاق سکولار بر این اساس است. البته به تعبیر جناب عبدالکریم سروش، در بین متدینین، عقیده اخلاق مبتنی بر پشتوانه دین است، یعنی اعمال اخلاقی از ایشان صادر می شود چون دین چنین گفته است و منبع عمل اخلاقی به نظر آنها دین است، یعنی خدا گفته راست بگو، راست می گوید، اگر خدا نگفته یا اهل دین نبود، شاید این اعمال اخلاقی به راحتی از او خارج نمی شد. در بین اهل دین، رزق و روزی ها با انگیزه های دینی می اندیشند و کارهای اخلاقی انجام می دهند، اما آیا این امر مانع از آن می شود که برخی افراد مستقل از دین به اخلاق فکر کنند؟ نه، این مانع آن نمی شود.

آیا چیزی هست که بخواهید در مورد اخلاق و دین خود اضافه کنید، آقای.

باقری، فرد خیرخواه: سقراط به ما آموخت که اخلاق مستقل از دین است. می گوید اگر بگوییم عملی خوب است چون خدا آن را دوست دارد، حرف تازه ای نگفته ایم، حرفمان را تکرار کرده ایم چون گفته ایم خدا آنچه را دوست دارد دوست دارد. پاسخی که باید بدهیم این است که چرا یک عمل خوب است. ادیانی که ما از آنها صحبت می کنیم قدمتی چهار هزار ساله دارند، اما مردم قبل از این ادیان اخلاق داشتند. اخلاق به معیارهایی اشاره دارد که ما رفتار خود را بر اساس آن تنظیم می کنیم. جدا از این، حتی خود ادیان هم وقتی می خواهند با مردم صحبت کنند و آنها را به دین دعوت کنند، بر اخلاق مشترکی که بین انسان ها وجود دارد تاکید می کنند و این باز نشان می دهد که اخلاق مقدم بر دین است.

و نکته آخر اینکه وقتی شما یک سری احکام و تفاسیر دینی را برای متدینین ارائه می کنید، صرفاً به دلیل عدم سازگاری با اخلاق، می گویند اینها قابل قبول نیست یا با دین سازگاری ندارد. یعنی مثلاً می گویید باید یک نفر را بکشید چون از نظر دین صحیح است، اینجا اخلاق است که ما را از این کار باز می دارد. یعنی شخصی بدون اینکه بداند رویه قضایی یا رویه قضایی چیست، عملاً با آن مخالفت می کند.

آقای دباغ در دقایق پایانی برنامه هستیم. بد نیست در پایان بحث به طور مختصر به رابطه تعصب و ادیان بپردازیم. به هر حال، در طول تاریخ، ادیان منشأ تعصبات، جنگ ها و حتی کشتارهای بسیاری بوده اند. دین در جهانی که سعی در رهایی از تعصب دارد چه نقشی دارد؟

دباغ: معنا بخشیدن به زندگی با وجود دستاوردهای علم و فلسفه اعم از علوم تجربی و علوم انسانی یکی از میراث های خوب ادیان است که به نظر می رسد در دنیای امروز همچنان به آن ارج گذاشته شود. در عین حال، بازخوانی پالوده و انتقادی دین که به مدارا اعتقادی ندارد، مانند آفاتی است که در تاریخ طولانی در پای درخت دین شکل گرفته است.

در عین حال به خاطر داشته باشید که تنها دین در تاریخ طولانی نیست که با تعصب آمیخته شده و آثار و نتایج منفی به بار آورده است. این پاراگراف واحد از جنگ های جهانی اول و دوم در قرن بیستم را مشاهده می کنید. فاشیسم و ​​نازیسم که منشأ مذهبی نداشت، پنجاه میلیون نفر را کشت. تاریخچه تعصب ظاهراً محدود به دین نیست و در عالم بشریت، تعصب از انگیزه ها و زمینه های مختلف نشات می گیرد و بر همه ماست که در حوزه های مختلف چاره اندیشی کنیم. بنیادگرایی دینی که آمیخته با تعصب است و دین ستیزی که نوعی تعصب غیر دینی هم هست هر دو بد هستند. توجه نکردن به اینکه دین در زمان ما وجود دارد و کارکردی دارد نوعی جهل است.

آقای باقری نتیجه گیری شما را می شنویم.

باقری خوش قلب: معنای کیهانی تنها معنایی نیست که ما انسان ها با آن روبرو هستیم. من نیازی ندارم بدانم چرا دنیا خلق شده است، مثلاً برای دوست داشتن کسی که دوستش دارم، یا به قولی که به دوستی داده ام وفا کنم، یا در کنار دیگران با بی عدالتی مبارزه کنم، یا حتی مثلاً، برای تغذیه سگ گرسنه و بی خانمان، چنین انگیزه ها، ارزش ها و اهدافی که در زندگی انسانی ما وجود دارد، صرف نظر از اینکه دنیا چیست، چگونه خلق شده و هدفش چیست، می تواند به زندگی ما معنا بدهد.

فقط انسان بودن و داشتن فطرت انسانی برای یافتن معنا در زندگی کافی است، اما برای افرادی که در جوامع مذهبی زندگی می کنند، فرض کنیم دیگر نمی خواهند دین داشته باشند. در این صورت این افراد باید بدانند که نداشتن دین در زندگی آنها خلأ ایجاد می کند که باید آن را با چیزی پر کنند. انواع خاصی از فلسفه می تواند جایگزین خوبی برای ترک دین باشد. به عنوان مثال، اپیکوریسم یا رواقی‌گرایی از جمله فلسفه‌هایی هستند که می‌توانند در جنبه عملی زندگی به افراد کمک کنند.

ببینید دین در میان انبوه پدیده های رایج در زندگی اجتماعی ما تنها یک پدیده است. ما تنها در صورتی می توانیم به این سوال پاسخ دهیم که آیا زندگی ما بدون دین بهتر یا بدتر می شود، اما تصور یا اعتقاد من این است که بدون جهل و خرافات جامعه بهتری خواهیم داشت و تا حدی که اگر دین در ترویج جهل و خرافات نقش دارد، طبیعتاً می تواند تأثیر منفی داشته باشد.

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا